پس درد منو کی دوا میکنه؟ من دارم عذاب میکشم. من خیلی بدبختم. به خدا چیزی از حرفهای شما نیست که ندونم. معیارهای ازدواج رو تو این سایت و چند سایت دیگه خوندم. آخه چرا ازدواج برای من اینقدر سخته؟ تو همین حلال هم مشکل دارم. تمام دخترایی که تو این سه سال معرفی کردن همه از نظر خانوادگی و اخلاقی و هم سطحی مالی تایید بودن. اما خوشم نیومد. یکی هم که عاشق میشم معیارها رو نداره. وگرنه چرا باید شک کنم تو خواستگاری. برای چی میترسم؟ مهمترینش همین معیارهاست. وگرنه راحت خاستگاری میکردم و اگه نه میگفت اصرار میکردم. اگه دوای درد من خودم هستم، من نمیتونم، من توانش رو ندارم. روزی نیست که گریه نکنم. از سر ناچاری میام تو سایت مشکلمو میگم ولی حتی میدونم با گفتنش مشکل نمیشه. همونجوری که با مشاور رفتن هم حل نمیشه.
ممنون از پاسختون. واقعیتش شما منو به واقعیت و رفتار عقلانی دعوت میکنید. واقعیت همون چیزیه که منو یه بن بست هستم. میل و کششم به دخترای خوشگل و خیلی جوون هست. از طرف دیگه امکان این ازدواج خیلی کمه و در صورت وقوع هم مطابق حدیثی که گفتید زیبایی از بین میره. یا باید خیلی بگردم که با توجه به سنم فرصتی ندارم. راه دیگه ازدواج با کسی هست که میل ندارم و بعد از ازدواج به احتمال زیاد پشیمون میشم و دیگه پشیمونی هم فایده نداره (به خاطر مهریه، افزایش سن و ...). از طرفی میگن تموم کردن زندگی هم بد تر از همه گناهاست. الان هم که فشار جنسی امانم رو بریده. مگه نمیگن اگه آدم یک قدم برداره، خدا ده قدم برمیداره. من که دو سه ساله اون گناه رو انجام ندادم. چرا نوبت ما که شد همه چیز عوض شد.
خوش به حالت
هنوز باید تحمل کنی و شاید تا آخر عمر. دور و برت رو نگاه بندازی می بینی کسایی که به مرز پیری رسیدن اما هنوز مجردن.
در ضمن خدا هیچ وقت دعایی که صلاح بندش نباشه مستجاب نمی کنه.
ممنون از پاسخ شما،
پس درد منو کی دوا میکنه؟ من دارم عذاب میکشم. من خیلی بدبختم. به خدا چیزی از حرفهای شما نیست که ندونم. معیارهای ازدواج رو تو این سایت و چند سایت دیگه خوندم. آخه چرا ازدواج برای من اینقدر سخته؟ تو همین حلال هم مشکل دارم. تمام دخترایی که تو این سه سال معرفی کردن همه از نظر خانوادگی و اخلاقی و هم سطحی مالی تایید بودن. اما خوشم نیومد. یکی هم که عاشق میشم معیارها رو نداره. وگرنه چرا باید شک کنم تو خواستگاری. برای چی میترسم؟ مهمترینش همین معیارهاست. وگرنه راحت خاستگاری میکردم و اگه نه میگفت اصرار میکردم. اگه دوای درد من خودم هستم، من نمیتونم، من توانش رو ندارم. روزی نیست که گریه نکنم. از سر ناچاری میام تو سایت مشکلمو میگم ولی حتی میدونم با گفتنش مشکل نمیشه. همونجوری که با مشاور رفتن هم حل نمیشه.
سلام،
ممنون از پاسختون. واقعیتش شما منو به واقعیت و رفتار عقلانی دعوت میکنید. واقعیت همون چیزیه که منو یه بن بست هستم. میل و کششم به دخترای خوشگل و خیلی جوون هست. از طرف دیگه امکان این ازدواج خیلی کمه و در صورت وقوع هم مطابق حدیثی که گفتید زیبایی از بین میره. یا باید خیلی بگردم که با توجه به سنم فرصتی ندارم. راه دیگه ازدواج با کسی هست که میل ندارم و بعد از ازدواج به احتمال زیاد پشیمون میشم و دیگه پشیمونی هم فایده نداره (به خاطر مهریه، افزایش سن و ...). از طرفی میگن تموم کردن زندگی هم بد تر از همه گناهاست. الان هم که فشار جنسی امانم رو بریده. مگه نمیگن اگه آدم یک قدم برداره، خدا ده قدم برمیداره. من که دو سه ساله اون گناه رو انجام ندادم. چرا نوبت ما که شد همه چیز عوض شد.
من مشكلمو مطرح كردم، فكر كردم متخصص جواب ميده. نمي دونستم هر بچه اي كه رد شد اين نوشته رو ميبينه و هر چي به ذهن بچه گانش رسيد ميگه.