مطالب دوستان sheik botshekan

تصویر yousefi معصومی 10 اسف, 1393 سرگذشت پس از مرگ / گزارش لحظه به لحظه از مرگ
با سلام و احتراماز لطف شما سپاسگزارم
تصویر yousefi معصومی 03 اسف, 1393 سرگذشت پس از مرگ / گزارش لحظه به لحظه از مرگ
گزارش لحظه به لحظه پس از مرگ ( قسمت آخر)صور مرگ1و آنروز فرا رسید، روزی که عالم برزخ خریدار هزاران انسانی شد که بناگاه و سراسیمه جهان مادی را ترک کردند.یکبار که عده ای از آنها در حلقه ما حضور داشتند، خاطرات خود را از آن لحظات بیان کردند. چنانچه یکی از آنها می گفت من در بازار مشغول خرید بودم، همین که خواستم مبلغ جنسی را که برداشته بودم بپردازم ناگهان صیحه وحشتناک و بلندی را شنیدم که تحمل مرا ربود و در دم جان سپردم.دیگری می گفت من مشغول گفتگو با دوستم بودم که آن صدای بی مانند روح ما را از بدنمان جداکرد.پس از آن صحبت ها بود که درباه آن صیحه از نیک توضیح خواستم و او در جوابم گفت: صدایی که مردمان آخرالزمان شنیدند و از وحشت آن بناگاه جان سپردند؛ صور حضرت اسرافیل بود که به دستور خدای متعال صورت گرفت و با آن صدا، همه اهل زمین و آسمان جان سپردند. اینک هیچ جنبنده ای در عالم وجود ندارد. آنکه هست خدا هست و بس.از تصور این صحنه شگفت زده شدم اما هنگامی بر شگفتی من افزوده شد که نیک از صور دیگر سخن به میان آورد. او گفت: هنگام برپاشدن قیامت کبری، حضرت اسرافیل صور حیات را می دمد تا همگان زنده شوند.و اینک من با شفاعت مجدد چهاره معصوم علیهم السلام و چند تن از شهدا2 جایگاهم به نقطه بالاتری3 تغییر کرده است.خیلی بالاتر از مکان من جایگاه شهدا قرار گرفته است که صدای شادی آنها موجب سرور اهالی همجوارشان می شود.بسیاری از اوقات به حال کسانی که با شهدا محشور بوده و نشست و برخاست دارند غبطه می خورم اما بااینهمه رحمت الهی دلم را آرام می کند.از اینها مهم تر عده ای از شیعیان خالص، گاه به گاه به عالیترین نقطه وادی السلام رفته و با خاندان با عظمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) ملاقات می کنند.4در انتظار قیامتو حالا ما برزخیان وادی السلام، کسانی هستیم که بدون کوجکترین کدورت5، حسادت، رقابت، کینه، حرص، وحشت، دلهره، چشم و هم چشمی و ... به زندگی سراسر شادی و با نشاط خود ادامه می دهیم و در انتظار قیامت عظمای الهی هستیم تا پس از گذشتن از پل صراط قیامت به بهشت موعود وارد شویم6 اما بناچار بایستی سالها بر عمر جهان مادی بی سکنه بگذرد و وضع آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست7 بهم ریزد تا مقدمات قیامت فراهم گشته، صور حیات نواخته شود و روحها به بدنها برگردند.السلام ای بعد ما آیندگان رفتنیبر شما خوش باد این غمخانه ناماندنیادامه ندارد!1. زمر/68- یس/29- نمل/87- تفسیر نمونه ج19.2. بحارالانوار ج3، ص299.3. اصول کافی ج2، ص598.4. بحارالانوار ج6، ص245.5. اعراف/47.6. بحارالانوار ج3، ص234.7. آیات فراوانی در این باب وجود دارد. 
تصویر yousefi معصومی 03 اسف, 1393 سرگذشت پس از مرگ / گزارش لحظه به لحظه از مرگ
گزارش لحظه به لحظه پس از مرگ ( قسمت بیست و یکم)هدایای زندگانمدتها بود که به زندگی با صفا و شادی بخش خود در وادی السلام ادامه می دادم هر از گاهی از هدایای بازماندگان و مؤمنین و دوستانم بهره مند می شدم.هدایای آنها که همان دعا و استغفارشان بود مرا همچون غریقی که نجات یافته باشد خوشحال می نمود.1خیری که از باقیات صالحاتم حاصل می شد مرتب به من می رسید و مرا بیش از پیش شاد می نمود.2هر کسی بر سر مزارم حاضر می شد با او انس می گرفتم و از حضورش خوشحال می شدم3 حتی یک فاتحه آنها برای من از تمام دنیا خوشحال کننده تر بود ولی می دانم که زندگان این حقیقت را درک نمی کنند.ظهور4دنیای مادی همچنان برقرار و ما در جوار رحمت الهی همواره غوطه ور بودیم.غیر از دروازه امام و پیامبران همه دروازه های وادی السلام پذیرای سعادتمندان عالم برزخ بود اما اخباری که از جاده ها و راه های برهوت می رسید حاکی از گرفتاری عده زیادی از مردم بود و از دیگر سو تعداد اهالی دشت عذاب هر آن رو به افزایش بود. همه اینها نشانگر دنیایی پر از ظلم و ستم بود که از یک سو دروازه شهادت و از سوی دیگر دشت عذاب را پر رونق جلوه می داد و عده ای را در برهوت بی پایان معطل و گرفتار نموده بود.اما دیری نپاییداما دیری نپایید که با رفت و آمد مرتب فرشتگان اوضاع عجیبی بر وادی السلام حاکم شد. وقتی علت را از نیک جویا شدم در جوابم گفت: هر چه هست مربوط به دنیاست، ظاهراً قرار است اتفاق بسیار بزرگی بیفتد.هنگامی از این اتفاق بزرگ مطلع شدم که در جمع بسیار صمیمی و دوست داشتنی تعدادی از دوستان نشسته بودم، در آن لحظه فرشته ای پس از عرض سلام به جمع حاضران، خطاب به یکی از مؤمنین گفت:امامت ظهور کرده است، اگر خواستی می توانی به دنیا برگشته در کنار او باشی و البته اگر نخواستی می توانی همچنان در جوار رحمت الهی در ناز و نعمت بیارامی.5 آن مؤمن با لیاقت، رفتن را ترجیح داده از پیش ما رفت.حال برای همگان روشن شده بود که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ظهور کرده است تا دنیای مالامال از ظلم و جور را به سوی حق و عدالت سوق دهد.مدتها گذشت. هرچند از نظر ما زمان اندکی بود اما سال های بر عمر جهان مادی گذشته بود. در این مدت ما مرتب از تازه واردها خبرهای ظهور و قیام حضرت را جویا می شدیم.یکی از آنها می گفت: جهان در شعله های ستم ستمگران می سوخت. هر گروهی که احساس قدرتی می کرد علم جنگ را بلند می نمود. صدای مظلومان به هیچ کس و به هیچ کجا نمی رسید. آشوب و بلا و لرزه های پی در پی زمین دنیا را با آن همه گستردگی پیش چشمان جهانیان تنگ و کوچک کرده بود، همه خسته و ناامید بودند.اما رشته ای از امید را به آمدن یک منجی عادل دلسوز گره زده بودند.اسلام که با غربت ظهور کرده بود، دوباره در لاک غربت فرو رفته بود و چنین بود حال دنیا و مردمان آن تا اینکه چندی قبل از ظهور حضرت، در ماه رجب، سه ندای آسمانی به گوش رسید که همه را در تعجب فرو برد؛ اولین ندا پشت تمام ظالمین را به لرزه درآورد، چرا که آنها را تهدید به لعنت الهی کرده بود(الالعنة الله علی القوم الظالمین)شاید از آن پس بود که اوضاع شام6 آشفته تر گردید و در نهایت گروه سفیانی بر دو طایفه شورشی رقیب خود پیروز شد.در همان زمان حرکت ها و قیام های کوچک و بزرگی در گوشه و کنار دنیا به وقوع پیوست. همچنین خبر رسیده بود که از خراسان لشکری به عراق می آید و شخصی از یمن هم سپاهی را برای یاری حق براه انداحته است.بعدها یکی دیگر از تازه واردها گفت: قبل از ظهور حضرت زمزمه هایی به گوش می رسید که موجودی یک چشم به نام دجال در حال فریب مردم است و ادعا می کتد که او خداست! و همه باید از او پیروی کنند. تبلیغات گسترده و زیرکانه او گروه زیادی را به دام انداخته بود به طوری که هر روز گروه زیادی به فرمانبری او تن می دادند؛ از مکه هم خبرهایی می رسید که:  313 نفر از مؤمنین که بهترین و صالحترین انسان های روی زمین هستند، برای یک امر مهم در مسجد الحرام گرد آمده اند و چند روز بعد معلوم شد که آنها برای بیعت با یکی از فرزندان رسول خدا(ص) به مکه سفر کرده اند. در همین اوضاع و احوال در جمعه روزی که مصادف با عاشورا بود، ناگهان صدای دلنشین و رسایی از داخل مسجدالحرام این آیه را تلاوت نمود:«بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین» و در ادامه فریاد برآورد: «انا بقیة الله فی ارضه» و بعد از آن ندایی از آسمان فرود آمد که: حق در پیروی کردن از قائم آل محمد علیه السلام است. ظالم و مظلوم، زن و مرد، کوچک و بزرگ، همه در حیرت فرو رفته بودند. در این حال صدای شیطنت آمیزی از گوشه دیگر دنیا بلند شد که حق را در پیروی نمودن از سفیانی می دانست. عده زیادی از شنیدن این فریاد شیطانی در تشخیص حق دچار شک و تردید شدند.پس از ظهور، حضرت با یاران بسیار اندک خود عازم مدینه می شود. مردم که شنیده بودند این شخص منجی عالم بشریت است، از کمی نیروی او سخت در تعجب بودند و باور نمی کردند چنین کسی بتواند بشر را نجات دهد. وقتی حضرت به مدینه رسید با خبر شد که سفیانی یک لشکر مجهز را برای قتل او روانه مدینه کرده است. حضرت قائم علیه السلام از مدینه به مکه می آید اما لشکر سفیانی که در تعقیب حضرت بود در نزدیکی های مکه در منطقه بیداء7 ناگهان با شنیدن یک ندای آسمانی، در زمین فرو می روند. ادامه جریان را یکی دیگر از آگاهان اینگونه تعریف می کند:پس از آنکه تمام جهانیان از ظهور حضرت آگاه شدند، گروه گروه از شیعیان خالص برای بیعت وارد مکه می شدند حتی اهل خراسان نیز به درخواست امام، با آنحضرت بیعت کردند، تا اینکه یک روز ولوله افتاد که حضرت قائم علیه السلام از امروز قیامش را آغاز و به مقصد مدینه حرکت خواهد کرد.امام از مکه به مدینه و از آنجا به کوفه آمد و پس از مدتی که در کوفه ماند، آنجا را به مقصد عذراء ترک کرد. در  عذراء عده زیادی به حضرت پیوسته لشکر با عظمتی را بوجود آوردند، در همین نقطه سپاه آنحضرت با سفیانی و باقی مانده لشکرش رو در رو قرا گرفت و در همان ابتدا گروهی از هر دو طرف به سپاه مقابل خود ملحق شدند. در این صف آرایی حق و باطل، هر یک از دو طرف قصد براندازی نیروهای مقابل را داشتند. در سپاه امام افرادی همچون مالک اشتر، مقداد ، سلمان8 ، عبدالله بن شریک عامری9 ، داود رقی10 و گروه دیگری از بزرگان به چشم می خوردند که از عالم برزخ به دنیا برگشته بودند11  تا افتخار یابند در رکاب آن حضرت به جهاد بپردازند.اندک زمانی بعد، نبرد سختی آغاز شد که نتیجه آن جز پیروزی سپاه امام نبود. در آن نبرد تاریخی، سفیانی های خونخوار مورد انتقام سخت الهی واقع شدند چرا که آنها بر سر راه خود، زمین  را از خون یاران و دوستداران اهل بیت سیراب کرده بودند.حضرت پس از آن به جنگ دجال حیله گر به تل افیق12 می رود و پس از یک نبرد جانانه در یک روز جمعه دجال و همراهانش را به نابودی وادار می سازد. ***بعدها یکی از یاران حضرت قائم علیه السلام که مدتی را در حکومت عدل آن حضرت سپری کرده بود، از برنامه های آن حضرت برایمان تعریف کرد:یکی از برنامه های حضرت انتقام گرفتن از ستمگرانی بود که قبلاً از دنیا رفته بودند. آنها را به دنیا بر می گرداند و به انتقام دنیای خود می رساند. همانگونه که عده ای از خوبان هم به دنیا برگشتند تا از لذت یاری قائم آل محمد علیه السلام بر خوردار شوند.13 من خود دو جنازه از برزخیان را دیدم که بدار آویخته شده بودند و سپس زنده شدند تا جنایاتشان را برایشان شرح دهند. در انتها در حالیکه زار زار گریه می کردند به گناه خود اعتراف کردند و پس از آن به کیفر اعمالشان رسیدند.14پس از نابودی و سرکوبی دشمنان عدل و دین، حضرت دستور سازندگی فراگیر را در جهان صادر کردند، زمین و آسمان هم ذخایر و برکت خود را برای بالندگی دولت آن حضرت آشکار ساخته کم کم نسیم عدالت بر شرق و غرب عالم وزیدن گرفت. سرانجام بشر، مدینه فاضله و ناکجا آباد را به چشم خود دید و ناامیدی خود را از رسیدن به آن قطع کرد. بزرگترین افتخار من این است که چند روزی را در زیر پرچم عدالت گستر جهان زندگی کردم و با نام و یاد او چشم از جهان فرو بستم. هرچند مدتها قبل از ظهور حضرت قائم علیه السلام، وادی السلام با آنهمه گستردگی اش در غربت بسر می برد اما بعد از ظهور و خصوصاً در دوران حکومت عدل آن حضرت، دروازه های وادی السلام مرتب پذیرای سعادتمندانی بود که پل صراط برزخ یعنی برهوت15  را در مدت بسیار اندکی می پیمودند. آنها که عمری را تحت لوای حکومت الهی در جهان سپری کردند از دنیای آباد و آزاد و حکومتی مقتدر و بالنده خبر دادند؛ حکومتی که نور هدایتش تا آخرین روز از عمر دنیا تابنده بود تا اینکه خداوند اراده کرد که بساط زندگی بشر را از روی زمین برچیند.16 کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟طوبی و سدره گر به قیامت به من دهندیکجا فدای قامت رعنا کنم تو رارسوای عالمی شدم از شور عاشقیترسم خدا نخواسته که رسوا کنم تو را17ادامه دارد...1. محجّة البیضاء ج8.2. مریم 76.3. محجّة البیضاء ج8.4. داستان ظهور، تنها برداشت اینجانب از روایات بحارالانوار جلد 13 می‌باشد اما اینکه حقیقت ظهور و قیام چگونه بواقعیت خواهد رسید خدا میداند.5. الایقاظ من الهجعة ص297 - معجم احادیث المهدی ج4، ص81.6. شام در صدر اسلام شامل بود بر کشورهای سوریه، اردن، لبنان و فلسطین.7. سرزمینی است بین مکه و مدینه اما به مکه نزدیکتر.8. ارشاد ج2.9. الایقاظ من الهجعة ص 266.10. الایقاظ من الهجعة ص264.11. منظور از این مطلب رجعت است. ( بازگشت بعد از مرگ است پس از ظهور مهدی(عج).12. و شاید تل آویو.13. قول سید مرتضی در سفینة البحار ماده ر ج - اثبات الرجعة ص45 مربوط به نوع افرادی که رجعت یافته‌اند.14. الایقاظ من الهجعة.15. به عقیده ما در این کتاب.16. البته این برداشت نشود که حضرت  قائم( عجل الله فرجه) تا آخرین روز از دنیا حکومت خواهد کرد. حقایق را خدا می‌داند.17. فروغ بسطامی.
تصویر yousefi معصومی 03 اسف, 1393 سرگذشت پس از مرگ / گزارش لحظه به لحظه از مرگ
گزارش لحظه به لحظه پس از مرگ ( قسمت بیستم)مراسم استقبال1وقتی نگاهم به محیط داخل وادی السلام افتاد ناخودآگاه از حرکت بازایستادم و از دیدن آن همه منظره زیبا و باورنکردنی در حیرتی عمیق فرو رفتم.نمی دانم چه مدتی در آن حال بودم که احساس کردم کسی شانه ام را تکان می دهد، چشمانم را گشودم صورت خندان نیک را دیدم. از اینکه دوباره او را کنار خود می دیدم ذوق زده شده و او رادر آغوش کشیدم. در همان حال نیک در گوشم گفت:برخی از مؤمنین به استقبالت آمده اند. چون به دقّت نگریستم گروهی از مؤمنین را دیدم که با لبانی خندان کناری ایستاده اند. از آغوش نیک جدا شدم و آهسته آهسته به طرف آنها حرکت کردم. وقتی به آنها رسیدم همگی سلام کرده خوش آمد گفتند، من هم سلام کردم و یکایک آنها را  در آغوش گرفتم.بعد از آن، یکی از مؤمنین حال برادرش را پرسید گفتم: هنوز در مزرعه دنیا مشغول کشت است2 دیگری از فلان شخص سؤال کرد. گفتم: او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ، دنیا را وداع گفته بود. شخص سؤال کننده سرش را به زیر افکند و گفت: خدا به فریادش برسد. باتعجب پرسیدم مگر چطور شده است؟ گفت آخر او هنوز به اینجا نیامده است.فهمیدم که آن شخص هنوز در میان راه گرفتار شده و یا در وادی عذاب جاگرفته است.پس از آن مؤمنی جلو آمد و حال یکی از ستمگران بزرگ دنیا را جویا شد، در جواب گفتم: متأسفانه تا قبل از آمدن من هنوز هم زنده بود و همچنان به ستمگری خود ادامه می داد. آن مؤمن خطاب به من گفت: تأسف نخور چرا که خداوند از روی خیرخواهی به کافران و ظالمان طول عمر نمی دهد، بلکه با این کار زمینه را برای گناه بیشتر آماده می کند تا بعد از مرگ عذاب دردناک را نصیبشان کند.3 مراسم استقبال تمام شد و این در حالی بود که من با آنها انس گرفته بودم و نمی خواستم آنها از پیش من بروند. نیک که به میل درونی من پی برده بود گفت:نگران نباش باز هم آنها و حتی سایر مؤمنین را ملاقات خواهی کرد چرا که در اینجا مؤمنین هر از گاهی با هم ملاقات می کنند که مدت و فاصله این ملاقات ها بستگی به درجه و مقام ملاقات کننده و ملاقات شونده دارد. آنگاه دستم را بطرف خود کشید و گفت: حرکت کن مکانت را برایت آماده کره ام.همانطور که می آمدیم گروه گروه اهالی وادی السلام را می دیدم که به ملاقات هم آمده دور هم حلقه زده و با خنده و شادی مشغول صحبت بودند.4کوثر برزخی5پس از مدتی به نهر زیبا و خیره کنده ای رسیدیم که هرگز در عمرم و حتی در خیال و رؤیا نیز چنین نهری ندیده بودم. از یک سمت نهر آب سفید و از سمت دیگر شیری جریان داست که از برف سفیدتر بود و عجیب اینکهدر میان این دو نهر شرابی روان بود که در سرخی، مانند یاقوت و در لطافت بی نظیر بود، نگاهی به بالا و پایین نهر انداختم نه آغازی داشت نه پایانی. با درختان و گلبوته های فراوانی که در اطراف نهر به چشم می خوردند چنان منظره ای شگفت انگیز پدیدار گشته بود که هرگز در رؤیاهایم نیز به آن نیندیشیده بودم.همانطور که به نهر چشم دوخته بودم از سرچشمه آن پرسیدم، نیک گفت: این نهر با برکت کوثر است که از چشمه های آن در قرآن یاد شده است و در تمام وادی السلام نیز جریان دارد، اما در هر منطقه ای از زیبایی و طعم مخصوصی برخوردار است.گفتم: چطور؟ گفت: هرچه مقام مؤمن بالاتر باشد، محل اسکانش بهتر و حوض کوثر آنجا زیباتر است.پس نگاهی به بالای نهر انداخت و گفت: وقتی این نهر از دشت شهدا می گذرد چنان زیبا و باطراوت است که هرکسی قدرت دیدن و چشیدن آن را ندارد. با تعجب پرسیدم: اگر اینطور است پس از محضر امامان چگونه عبور می کند؟!نیک نگاهش را به سمت من چرخانید و گفت: چه می گویی؟ آنها احتیاجی به این نهر ندارند، اگر طراوت و طعم و لذتی در این نهر است از برکت امامان و پیامبران الهی است. پس از لحظه ای سکوت ادامه داد: چشمه های این نهر در همانجا واقع شده است و ما اینک در نقطه کوچکی از این نهر قرار گرفته ایم.لحظه ای بعد نیک گفت: آیا دوست داری از این نهر بنوشی؟ من که تا آن موقع به خاطر زیبایی منظره چنین چیزی بخاطرم نرسیده بود با خوشحالی تمام گفتم: البته که می خواهم، اصلاً حواسم نبود که از این نهر هم می توان نوشید. نیک لبخندزنان گفت: پس حرکت کن تا به محل خودت برسی، زیرا کوثر آنجا خیلی لذیذتر است.با شادی و نشاط فراوان در امتداد نهر حرکت کردیم. زیبایی کوثر مرا از مناظر اطراف غافل کرده بود و هرچه جلوتر می آمدیم بر این زیبایی افزوده می گشت.هر لحظه میل به نوشیدن جامی از آن در من بیشتر می شد تا اینکه ناخودآگاه در منطقه ای از حرکت بازایستادیم و رو به نیک کردم و گفتم: من تا از این نهر ننوشم جلوتر نمی آیم. نیک در جوابم گفت: اتفاقاً اینجا درالسلام توست، هرچه قدر می خواهی بنوش و خوش باش. در این فکر بودم که چگونه می توان از این نهر نوشید که نیک به بالای درختی اشاره کرد و گفت: از آن حوریه ای که روی شاخه نشسته است بخواه تا تو را سیراب کند. نگاهم را به بالا انداختم،  حوریه ای در کمال زیبایی جامی ظریف و زیبا بدست گرفته بود؛ وقتی نگاهم را به سمت درختها چرخاندم روی هر درختی حوریه ای را دیدم که با ناز و کرشمه قصد دلربایی از من راداشتند.با کوچکترین اشاره یکی از آنها ظرف زیبا و بی مانند خود را پر از شراب کوثر کرد و با صدها هزار ناز و ادب و احترام آنرا به من داد. وقتی قطره ای از آن نوشیدم چنان سرمست شدم که دیگر کوچکترین احساسی از درد و رنج سفر در وجودم باقی نماند.دیدار با خانوادهدر این لحظه به یاد بازماندگانم افتادم و به نیک گفتم: من می خواهم هر طور شده سری به دنیا بزنم و آنها را از خواب غفلت بیدار کنم تا بدانند مرگ یعنی رهایی. رهایی از تمام دردها و رنجهایی که در آن عالم است. اگر بفهمند اینجا چقدر باصفاست دیگر مرگ برایشان تلخ نخواهد بود.نیک در جوابم گفت: اینکه بخواهی تمام اخبار اینجا را به آنها تفهیم کنی ممنوع است6 اما می توانی سری به آنها بزنی. با خوشحالی گفتم: چطور؟ گفت: هر یک از اهالی برزخ اجازه دارند بصورت پرنده لطیفی درآیند و به اهل خود سرکشی کنند. مدت این دیدارها بستگی به تناسب لیاقت آنهاست، برخی هر جمعه، بعضی هر ماه و گروهی سالی یکبار این اجازه را پیدا می کنند.7 آنگاه نیک دستش را روی شانه ام نهاد و گفت: تو هم آماده شو، زیرا در این لحظه می توانی سری به آنها بزنی. تاریکی شب دنیا را سیاه پوش کرده بود، روی دیواری نشستم و از پشت شیشه رفتار آنها را زیر نظر گرفتم. همسرم مشغول کارهای داخل منزل بود و بچه ها هریک مشغول تکالیف مربوط به خود بودند. سری هم به خانه پسر و دختر بزرگم زدم و از آنجا به خانه براداران و خواهرانم رفتم؛ (از اینکه هیچکدام را مرتکب گناه ندیدم بسیار خوشحال شدم چون بیش از آن طاقت ماندن در دنیا را نداشتم به مکان خود در وادی السلام بازگشتم. ادامه دارد... .1. بحارالانوار ج6، باب 7 ص 223.2.اشاره به حدیث مشهور: الدنیا مزرعه الاخرة( دنیا، مزرعه آخرت است)3. ال عمران 1784. کافی ج3،ص 243- بحارالانوار ج6، باب8.5.بحارالانوار ج6، ص 2876. بحارالانوار ج6، ص 2007.بحارالانوار ج6، باب 8

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 739