نظرات saye1368

تصویر saye1368 saye1368 04 ارد, 1393 ازدواج با اختلاف سني 10 سال و فرهنگ متفاوت

ممنون دوستان از راهنماييهاتون.خونوادم صلاح ديدن جواب رد بدن.

تصویر saye1368 saye1368 24 فرو, 1393 شوهرم فیلم مبتذل نگاه کرده بود حسابی کتکش زدم!

واقعا نمي دونم چي بگم...اگه از همه لحاظ تامين هستن همسر شما اين كارشون خيلي جاي سوال و تعجب داره...نميدونم شايدم ايشون به اين سبك زندگي عادت كرده و نميتونه بذارتش كنار حتي بعد متاهلي...آخه من خودم خيلي به اين موضوع اعتقاد ندارم كه مثلا يه آقا يا خانوم با ازدواج كردن حتما سربراه ميشه(البته اگه قبل ازدواج عادت به بي بندوباري داشته)...اين آدم اين سبك زندگي شده عادتش كه خب خيليم خطرناكه...

تصویر saye1368 saye1368 24 فرو, 1393 درد دل جوانان پاک و مومن .....

راست ميگي سروناز جان و اقعا ارزششو نداره....منم يواش يواش دارم به اين نتيجه ميرسم كه بيخيالش بشم...يه زماني مامانم ميگفتن اصلا عجله نكنم و براي من فرصتاي خوب زياد پيش مياد اما حتي يه فرصتم پيش نيومد كه حالا بخواد خوب باشه يا بد...چه ميشه كرد...به نظرم بايد بيشتر به فكر آخرتمون باشيم...بالاخره اين دنيا كه ميگذره و با تموم كم و زياداش تموم ميشه....يه مدتيه به فكرم رسيده كه برم تو يكي از بنياداي خيريه داوطلبانه كمك و همكاري داشته باشم.اين طوري يه مقدار از فكر و خيال و غصه ي اين موضوع هم خلاص ميشم و در عين حال يه حركتيم براي اون دنيام انجام دادم...ديگه واقعا نميدونم غير اين چي كار ميشه كرد...

تصویر saye1368 saye1368 23 فرو, 1393 درد دل جوانان پاک و مومن .....

واقعا اين متنو كه خوندم داغ دلم تازه شد...دقيقا همين طور شده و من به شخصه به اين درد گرفتارم و الان كه 25 سالمه و به تازگي وارد 26 هم شدم هيچ خواستگاري نداشتم و ندارم و جالبيش به اينه كه مادرم هم فوق العاده سختگير هستن و تا مدتها هرجا كه در جمع صحبت از ازدواج دخترهايشان ميشد ميگفتن كه منو خواهرم رو در سن كم منظورشون 25 و زير 25 شوهر نميدن در صورتي كه تابحال كسي هم از براي من و خواهرم تقاضاي ازدواج نكرده...وقتي از اين وضعيت دلخور و ناراحت هستم مادرم خيلي متعجب ميشن و ميگن كه بهيچ وجه دلخوري منو درك نميكنن و با اين حرفشون دلم بيشتر ميسوزه....نميدونم ايكاش خودمون عبرت بگيريم و با فرزندان آينده اينچنين نكنيم.متاسفانه در جامعه ي ظاهربين امروز به كمالات واقعي امثال ما نگاه نميكنن و به صرف نداشتن آرايش و رنگ و لعاب ظاهري و محجب بودن خيلي به سراغ ما نميان و اين باعث ميشه كه ما از درون تحليل بريم.اما از طرفي فكر ميكنم كه الان در دوره ي اخرالزمان هستيم و طبق فرمايش يكي از معصومين حفظ دين در اين دوره مثل نگه داشتن يه گوي اتشين در دست هست كه خب درد و سوزش زيادي داره....نميدونم گاهي ميگم شايد خدا داره امثال منو ازمايش ميكنه اما بازم بهم خيلي داره گرون مياد كه حتي يك خواستگار هم نداشتم و ندارم و عمرم هم كه داره به سرعت ميگذره و دارم از درون پژمرده ميشم....

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 1