بهتر نیست بهش بگم مادرم از دوستی بین ما مطلع شده و همه چیز رو بهش گفتم ؟ آخه از رفتارش معلومه که دوست داره من اون رو به مادرم معرفی کنم و ببینم عکسالعملش چیه بعد یه مدت کوتاهی اگه دیدم خبری از خواستگاری رسمی نشد بگم مادرم از من قول گرفته که دیگه رابطمو با شما ادامه ندم؟ به نظرتون ضایع نیست یا اینکه فکر کن بی ارادم که به حرف مادرم گوش دادم ؟؟؟
سیتا خانم یه چیزی هم که هست یه جوری رفتار کردم باخودش فکر میکنه قابلش نمیدونم با هاش ازدواج کنم درصورتی که از ته دل ازدواج باهاشو میخوام .تحقیقاتم انجام شده و همه چی رو دربارهی خانوادش و خودش میدونم و غیر مستقیم نظر پدرمم پرسیدم و میدونم موافقه.
بعدشم من اینجوریم که بخوام با کسی هم دوست بشم هدف مند دوست میشم اگه شرایطمو داشت دوست میشم نه با هرکی و تمام جوانب رو در نظر میگیرم . و وقتی دوست میشم که از همون اول نمیگن بیا با من ازدواج کن که حالا بپرسم هدفمون از دوستی چیه.
راهکاری می خوام دیگه تصمیمشو جدی کنه و مصمم بشه نظرتون؟
من همون دفعه اول بهش کاملا واضح گفتم قصد ازدواج دارم و هر کسی به خواستگاری بیاید وشرایط ازدواج با من را داشته باشد
قبول خواهم کرد و عید هم که برایم خواستگار به خونه آمد بهش گفتم و از طرز رفتارش و پیگیریش معلوم بود که براش مهمه که چه جوابی خواهم داد و وقتی بهش گفتم شرایط منو نداشت انگار خیالش راحت شد از چهرش و طرز رفتارش کاملا مشخص بود (البته اونوقت 2 ماه بود که با هم دوست شده بودیم)
الان میخوام بدونم چه جوری سر بحث رو با هاش باز کنم که یک جواب قطعی برای زمان خواستگاری بگیرم
اگر پسری به خانمی علاقه مند باشه از طرز نگاهش و صحبت کردنش دقیقا خودت متوجه میشی که بهت علاقه داره یا نه .اگر اینارو در این آقا پسر احساس نکردی بیخودی خودتو کوچیک نکن خبری نیست!
به نظرم بیشتر فکر کن ! یک عمر زندگی .
بهتر نیست بهش بگم مادرم از دوستی بین ما مطلع شده و همه چیز رو بهش گفتم ؟ آخه از رفتارش معلومه که دوست داره من اون رو به مادرم معرفی کنم و ببینم عکسالعملش چیه بعد یه مدت کوتاهی اگه دیدم خبری از خواستگاری رسمی نشد بگم مادرم از من قول گرفته که دیگه رابطمو با شما ادامه ندم؟ به نظرتون ضایع نیست یا اینکه فکر کن بی ارادم که به حرف مادرم گوش دادم ؟؟؟
سیتا خانم یه چیزی هم که هست یه جوری رفتار کردم باخودش فکر میکنه قابلش نمیدونم با هاش ازدواج کنم درصورتی که از ته دل ازدواج باهاشو میخوام .تحقیقاتم انجام شده و همه چی رو دربارهی خانوادش و خودش میدونم و غیر مستقیم نظر پدرمم پرسیدم و میدونم موافقه.
بعدشم من اینجوریم که بخوام با کسی هم دوست بشم هدف مند دوست میشم اگه شرایطمو داشت دوست میشم نه با هرکی و تمام جوانب رو در نظر میگیرم . و وقتی دوست میشم که از همون اول نمیگن بیا با من ازدواج کن که حالا بپرسم هدفمون از دوستی چیه.
راهکاری می خوام دیگه تصمیمشو جدی کنه و مصمم بشه نظرتون؟
با تشکر از شما دوستان.
من همون دفعه اول بهش کاملا واضح گفتم قصد ازدواج دارم و هر کسی به خواستگاری بیاید وشرایط ازدواج با من را داشته باشد
قبول خواهم کرد و عید هم که برایم خواستگار به خونه آمد بهش گفتم و از طرز رفتارش و پیگیریش معلوم بود که براش مهمه که چه جوابی خواهم داد و وقتی بهش گفتم شرایط منو نداشت انگار خیالش راحت شد از چهرش و طرز رفتارش کاملا مشخص بود (البته اونوقت 2 ماه بود که با هم دوست شده بودیم)
الان میخوام بدونم چه جوری سر بحث رو با هاش باز کنم که یک جواب قطعی برای زمان خواستگاری بگیرم
اگر پسری به خانمی علاقه مند باشه از طرز نگاهش و صحبت کردنش دقیقا خودت متوجه میشی که بهت علاقه داره یا نه .اگر اینارو در این آقا پسر احساس نکردی بیخودی خودتو کوچیک نکن خبری نیست!