امامی که مخالفان خود را مبهوت کرد

00:10 - 1394/02/10

چکیده: در تاریخ زندگانی پیشوایان معصوم به دوره‌ای می‌رسیم که حجت خدا بر روی زمین در حالی به شهادت می‌رسد که یگانه فرزندش هشت سال بیشتر نداشت. بار سنگین امامت و رهبری امت بر دوش انسانی افتاده بود که در ظاهر کوچک و خردسال بود اما روحی بزرگ داشت که از طرف خالق هستی حمایت می‌شد.

مخالفان مبهوت عظمت امام محمد تقی جواد

در تاریخ زندگانی پیشوایان معصوم علیهم‌السلام به دوره‌ای می‌رسیم که حجت خدا بر روی زمین در حالی به شهادت می‌رسد که یگانه فرزندش هشت سال بیشتر نداشت. بار سنگین امامت و رهبری امت بر دوش انسانی افتاده بود که در ظاهر کوچک و خردسال بود اما روحی بزرگ داشت که از طرف خالق هستی حمایت می‌شد.
امام نهم ما شیعیان محمد بن علی علیهما‌السلام در سن هشت سالگی به امامت رسید. زمانی که دشمنان با تبلیغات منفی؛ امامت وی را زیر سؤال می‌بردند. «واقفیه» که به علت انگیزه‌های مالی امام کاظم علیه‌السلام را آخرین حجت خدا می‌دانستند با شبهه پراکنی در مورد نهمیمن حجت خدا اذهان مردم را مشوش و مظطرب می‌کردند. آن‌ها می‌گفتند مگر می‌شود پسری هشت ساله امام و پیشوای امت اسلامی شود؟
این تبلیغات منفی تا آنجا رسیده بود که بعضی تهمت ناجوانمردانه‌ی عدم شباهت میان پدر و پسر را مطرح کرده بودند که البته با آوردن قیافه‌شناسان این توطئه و دسیسه‌ی مخالفان با شکست روبرو شد.[1]
اما توطئه و تبلیغات منفی آن‌ها چنان در بین مردم پیچیده بود که باعث تحیر و اظطراب جامعه شده بود. مردم به دنبال «خبرهایی» بودند که قلوبشان را مملو از یقین کند. در حقیقت دشمنان با این کار خود اذهان مردم را تشنه کرده بودند. همین تشنگی باعث می‌شد خبری هر چند کوچک در مورد امام نهم به سرعت پخش شود.
موسم حج که نزدیک شده بود هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر که رهسپار حج شده بودند؛ به قصد دیدار امام جواد علیه‌السلام وارد مدینه شدند و وارد مجلسی شدند که عموی حضرت جواد علیه‌السلام، عبدالله بن موسی، در صدر مجلس نشسته بود. یک نفر بلند شد و گفت: این پسر رسول خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سؤالاتی کردند که وی پاسخهای نادرستی داد! شیعیان متحیر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر علیه‌السلام می توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمی‌آمد و جوابهای نادرست نمی‌داد! در این هنگام دری از صدر مجلس باز شد و غلامی بنام «موفق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که می‌آید، همه بپاخاستند و از وی استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آنگاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتی که پاسخ‌های قانع کننده و کاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند.[2]
این پرسش‌ها و پاسخ‌ها هشتاد نفر از فقها و علمایی را که از نقاط مختلف آمده بودند قانع کرد که امام جواد علیه‌السلام بدون هیچ شکی حجت خداست. وقتی به شهرهای خود برگشتند و این خبر را به مردم «تشنه‌ی» خود رساندند به سرعت قلوب مؤمنین را مملو از یقین و سرشار از سرور کرد.
این وقایع و مناظراتی که امام جواد علیه‌السلام در سن پایین با مخالفان و عالمان مذاهب دیگر انجام ‌داد باعث شد که «آن بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد»[3].
بُرد رسانه‌ای مناظره‌ها و جواب‌های آن حضرت بیشتر بود. به خاطر این ‌که یک طرف مناظره یک کودک هشت تا ده ساله بود. یعنی مردم این مناظره را گزارش می‌کردند. حتی نقل است که یحیی بن اکثم (یک پیرمرد شصت‌، هفتاد ساله) خدمت امام جواد علیه‌السلام آمد و نشست و مبهوت شد و رفت.
اما همین عظمت و بزرگی  باعث شد دشمن پلید بحر علم و معرفت را از تشنگان علوم حقیقی سلب کند و باعث حزن و ماتم عالم اسلام شود. امام محمد تقی علیه‌السلام در «سن 25 سالگی یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیر قابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند»[4].

پی‌نوشت:
[1] سیره پیشوایان، سیره امام جواد، ص 534
[2] همان، ص 541
[3] رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از جوانان به مناسبت هفته‌ی جوان 07/02/1377
[4] بیانات در خطبه‌ی نماز جمعه 18/07/1359

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****