فداکاری امام علی(علیه السلام) در جنگ احزاب

11:58 - 1394/05/13

چکیده: در جنگ احزاب، اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى‏ ترين لحظات خود را مى‏ پيمود و كسى كه با فداكارى بى‏ نظير خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكارى او ريشه گرفت، على عليه السلام بود،بنا بر اين عبادت همگان مرهون فداكارى اوست. على عليه السلام كه به ميدان جنگ رهسپار شد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:«برز الاسلام كله الى الشرك كله‏»: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است. گفتار پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت امیرالمومنین علی(علیه السلام): پيكار على بن ابيطالب در جريان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت‏ حتما افضل است.

جنگ خندق

  «وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا[الأحزاب/ ۲۲] هنگامي كه مؤ منان، لشكر احزاب را ديدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و خدا و رسولش راست گفته‏ اند، و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنها چيزي نيفزود.»
«جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروه هاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن‏«اسلام جوان‏»متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات
سپاه‏«كفر»را در اين جنگ بيش از ده هزار نفر نوشته‏ اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‏ كرد. سران قريش كه فرماندهى اين سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهيزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودند كه به خيال خود با اين يورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى هميشه از دست محمد صلى الله عليه و آله و سلم و پيروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قريش به اطلاع پيامبر اسلام رسيد، حضرت شوراى نظامى تشكيل داد. در اين شورا،سلمان پيشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذ پذير اطراف مدينه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. اين پيشنهاد تصويب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گرديد; خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمى ‏توانستند از آن با پرش بگذرند،  و عمق آن نيز به اندازه ‏اى بود كه اگر كسى وارد آن مى‏ شد،به آسانى نمى‏ توانست‏ بيرون بيايد.
سپاه قدرتمند شرك با همكارى يهود از راه رسيد. آنان تصور مى‏ كردند كه مانند گذشته در بيابان هاى اطراف مدينه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى اين بار اثرى از آنان در بيرون شهر نديده و به پيشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسيدند و مشاهده خندقى ژرف و عريض در نقاط نفوذپذير مدينه،آنان را حيرت زده ساخت! زيرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى‏ سابقه بود. ناگزير از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند. محاصره مدينه مطابق بعضى از روايات حدود يك ماه به طول انجاميد. سربازان قريش هر وقت‏ به فكر عبور از خندق مى‏ افتادند،با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله‏ هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى‏ شدند و سپاه اسلام هر نوع انديشه تجاوز را با تيراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى‏ گفت. تيراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هيچ يك از طرفين بر ديگرى پيروز نمى‏ شد.
از طرف ديگر،محاصره مدينه توسط چنين لشگرى انبوه، روحيه بسيارى از مسلمانان را بشدت تضعيف كرد؛ بويژه آنكه خبر پيمان شكنى قبيله يهودى‏«بنى قريظه‏»نيز فاش شد و معلوم گرديد كه اين قبيله به بت پرستان قول داده ‏اند كه به محض عبور آنان از خندق، اينان نيز از اين سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند.
روزهاى حساس و بحرانى
قرآن مجيد وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جريان اين محاصره در سوره احزاب بخوبى ترسيم كرده است:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد نعمت‏خدا را بر خويش يادآور شويد، در آن هنگام كه لشگرهاى(عظيمى)به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشگريانى كه آنان را نمى‏ ديديد بر آنها فرستاديم(و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم)و خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد، بيناست.
به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند(و مدينه را محاصره كردند) و زمانى را به ياد آوريد كه چشمها از شدت وحشت‏ خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمان هاى گوناگون[بدى]به خدا مى‏ برديد! در آن هنگام مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند.
به خاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى بود، مى‏ گفتند خدا و پيامبرش جز وعده‏ هاى دروغين به ما نداده ‏اند.
نیز به خاطر بیاورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: اى اهل یثرب!(مردم مدینه) اينجا جای توقف شما نیست، به خانه‌های خود بازگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند خانه‌های ما بدون حفاظ است، در حالی که بدون حفاظ نبود، آنها فقط می‌خواستندخواستند (از جنگ) فرار کنند!
آنها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه بر آنان وارد می‌شدند و پیشنهاد بازگشت‌ به سوی شرک به آنها می‌کردند، جز مدت کمی برای انتخاب این راه درنگ نمی‌کردند.
اما با وجود وضع دشوار مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع برای آنان سخت و گران بود; زيرا هوا رو به سردی می‌رفت و از طرف دیگر، چون آذوقه و علوفه‌ای که تدارک دیده بودند تنها برای جنگ کوتاه مدتی مانند جنگ بدر و احد کافی بود، با طول کشیدن محاصره، كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار می‌آورد و می‌رفت که حماسه و شور جنگ از سرشان بیرون برود و سستی و خستگی در روحیه آنان رخنه کند. از این جهت‌سران سپاه چاره‌ای جز این ندیدند که رزمندگان دلاور و توانای خود را از خندق عبور دهند و به نحوی بن بست جنگ را بشکنند. ازينرو پنج نفر از قهرمانان لشگر احزاب،اسب‌های خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریکی به جانب دیگر خندق پریدند و برای جنگ تن به تن هماورد خواستند.
یکی از این جنگاوران، قهرمان نامدار عرب بنام«عمرو بن عبدود» بود که نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار می‌رفت، او را با هزار مرد جنگی برابر می‌دانستند و چون در سرزمینی بنام«یلیل» به تنهایی بر یک گروه دشمن پیروز شده بود «فارس یلیل» شهرت داشت. عمرو در جنگ بدر شرکت جسته و در آن جنگ زخمی شده بود و به همین دلیل از شرکت در جنگ احد باز مانده بود و اینک در جنگ خندق برای آنکه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.
عمرو پس از پرش از خندق،فرياد «هل من مبارز» سرداد و چون کسی از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: «شما که می‌گویید کشتگانتان در بهشت هستند و مقتولین ما در دوزخ، آيا یکی از شما نیست که من او را به بهشت‌بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه کند؟!» سپس اشعاری حماسی خواند و ضمن آن گفت: «بس که فریاد کشیدم و در میان جمعیت‌شما مبارز طلبیدم، صدايم گرفت!».
نعره‌های پی در پی عمرو، چنان رعب و ترسی در دل‌های مسلمانان افکنده بود که در جای خود ميخكوب شده قدرت حركت و عكس العمل از آنان سلب شده بود. هر بار كه فرياد عمرو براى مبارزه بلند مى‏شد،فقط على عليه السلام بر مى‏خاست و از پيامبر اجازه مى‏خواست كه به ميدان برود،ولى پيامبر موافقت نمى‏كرد.اين كار سه بار تكرار شد.آخرين بار كه على عليه السلام باز اجازه مبارزه خواست،پيامبر به على عليه السلام فرمود:اين عمرو بن عبدود است!على عليه السلام عرض كرد:من هم على هستم!.
سرانجام پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم موافقت كرد و شمشير خود را به او داد،و عمامه بر سرش بست و براى او دعا كرد.
على عليه السلام كه به ميدان جنگ رهسپار شد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«برز الاسلام كله الى الشرك كله‏: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است.» اين بيان بخوبى نشان مى‏دهد كه پيروزى يكى از اين دو نفر بر ديگرى پيروزى كفر بر ايمان يا ايمان بر كفر بود و به تعبير ديگر، كارزارى بود سرنوشت ‏ساز كه آينده اسلام و شرك را مشخص مى‏ كرد.
على عليه السلام پياده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد كرده بودى كه اگر مردى از قريش يكى از سه چيز را از تو بخواهد آن را بپذيرى.
او گفت:-چنين است. -نخستين درخواست من اين است كه آيين اسلام را بپذيرى. -از اين درخواست‏ بگذر. بيا از جنگ صرف نظر كن و از اينجا برگرد و كار محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به ديگران واگذار.اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترين فرد به وسيله او خواهى بود و اگر غير از اين باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مى‏ شود.
-زنان قريش هرگز از چنين كارى سخن نخواهند گفت.من نذر كرده‏ام كه تا انتقام خود را از محمد نگيرم بر سرم روغن نمالم.
-پس براى جنگ از اسب پياده شو.
-گمان نمى‏كردم هيچ عربى چنين تقاضايى از من بكند. من دوست ندارم تو به دست من كشته شوى، زيرا پدرت دوست من بود. برگرد،تو جوانى!
-ولى من دوست دارم تو را بكشم!
عمرو از گفتار على عليه السلام خشمگين شد و با غرور از اسب پياده شد و اسب خود را پى كرد و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى در گرفت و دو جنگاور با هم درگير شدند.عمرو در يك فرصت مناسب ضربت‏ سختى بر سر على عليه السلام فرود آورد. على عليه السلام ضربت او را با سپر دفع كرد ولى سپر دونيم گشت و سر آن حضرت زخمى شد، در همين لحظه على عليه السلام فرصت را غنيمت‏ شمرده ضربتى محكم بر او فرود آورد و او را نقش زمين ساخت. گرد و غبار ميدان جنگ مانع از آن بود كه دو سپاه نتيجه مبارزه را از نزديك ببينند. ناگهان صداى تكبير على عليه السلام بلند شد. غريو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهميدند كه على عليه السلام قهرمان بزرگ عرب را كشته است.
كشته شدن عمرو سبب شد كه آن چهار نفر جنگاور ديگر كه همراه عمرو ازخندق عبور كرده و منتظر نتيجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشگرگاه خود بگذرند، ولى يكى از آنان بنام‏«نوفل‏»هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على عليه السلام وارد خندق شد و او را نيز به قتل رساند! با كشته شدن اين قهرمان، سپاه احزاب روحيه خود را باختند ،و از امكان هر گونه تجاوز به شهر، بكلى نااميد شدند و قبائل مختلف هر كدام به فكر بازگشت‏ به زادگاه خود افتادند.
آخرين ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شديد بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناكامى كامل راه خانه‏ هاى خود را در پيش گرفتند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به مناسبت اين اقدام بزرگ على عليه السلام در آن روز به وى فرمود:
«اگر اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت من مقايسه كنند، بر آنها برترى خواهد داشت; چرا كه با كشته شدن عمرو، خانه ‏اى از خانه‏ هاى مشركان نماند مگر آنكه ذلتى در آن داخل شد، و خانه‏ اى از خانه‏ هاى مسلمانان نماند مگر اينكه عزتى در آن وارد گشت.‏»
محدث معروف اهل تسنن،«حاكم نيشابورى‏»،گفتار پيامبر را با اين تعبير نقل كرده است:
«لمبارزة على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود يوم الخندق افضل من اعمال امتى الى يوم القيامة‏.
پيكار على بن ابيطالب در جريان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت‏ حتما افضل است»
، البته فلسفه اين سخن روشن است:در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى‏ ترين لحظات خود را مى‏ پيمود و كسى كه با فداكارى بى ‏نظير خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكارى او ريشه گرفت، على عليه السلام بود،بنا بر اين عبادت همگان مرهون فداكارى اوست.»[1]
پى‏ نوشت‏:
[1] كتاب: سيره پيشوايان ص 50 تا57نويسنده: مهدى پيشوايى، سایت رسول نور http://rasoolnoor.com/

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 13 =
*****