مطالب دوستان رویا...

Retrato de باران باران 18 Dez, 2016 دل خوشی ها کم نیست...
زیباست... ممنونم  از پانزده سال پیش متاسفانه انگار غم زده بودید نميدونم از فراغ یار یا مسایل ديگه  ان شاء الله که تغییر کرده باشه بدین شکل: :) پرنده ندارد هراسی ز تیر  رود نمی ایستد از جوشش و خروش قوی می رسد به سرزمین مادری  نیزار دوباره گلستان شده است   و قناری دیگر اسیر قفس نیست...
Retrato de باران باران 18 Dez, 2016 دل خوشی ها کم نیست...
بله واقعا...ممنون  زیبا بود...   الــــهــــی... با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت با هر چه رود راه تو را می توان سرود بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دست های روشن تو می توان گشود... ان شاء الله گره از کارتون باز بشه هر چه زودتر
Retrato de باران باران 18 Dez, 2016 یـــا صــاحــب الــزمـــان
سلام ترنم عزیزم...ممنونم  خواهش میکنم  السلام علیک یا صاحب الزمان 
Retrato de باران باران 18 Dez, 2016 دلم شکست/چطور فراموشش کنم
به به خوش به سعادتتون  التماس دعا... دلم تنگ شده اگه رفتی حرم سلام منم به آقا برسون لطفا    خداروشکر قربونشون برم از راه دور بهشون فکر کنیم آرامش میگیریم چه خواسته همسایه آقا باشی به به  خوشحالم ان شاء الله که از لحظه هات لذت ببری و زندگی کنی...   
Retrato de باران باران 18 Dez, 2016 دلم شکست/چطور فراموشش کنم
بله واقعا...چه زیبا بیان کرده  ممنون 
Retrato de باران باران 17 Dez, 2016 یادداشتی فوق العاده از استاد پرستویی
من از آن روز معلم شده ام …. به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم... سومی می لرزید... خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود... دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا همچنان می لرزید... ” پاک تنبل شده ای بچه بد ” " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند" ” ما نوشتیم آقا ” بازکن دستت را... خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد... گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کردو سپس ساکت شد... همچنان می گریید... مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار،  دفتری پیدا کرد …… گفت : آقا ایناهاش،  دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گروید ….. صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند... خجل و دل نگران،  منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای،  یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام،  گفت : لطفی بکنید،  و حسن را بسپارید به ما ” گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده  بچه ی سر به هوا،  یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد،  می بریمش دکتر  با اجازه آقا ……. چشمم افتاد به چشم کودک... غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر …. من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم من از آن روز معلم شده ام …. او به من یاد بداد درس زیبایی را... که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی یا چرا اصلا من  عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... با خشونت هرگز...  سهراب سپهری
Retrato de باران باران 17 Dez, 2016 دلم شکست/چطور فراموشش کنم
دلم شکســـــــــــــــــــــــــت...... تقصیر دستور زبان است که بعد از من و تو "ما" نمی آیـــــــــــــــــــــــــد... "او" می آیـــــد..........
Retrato de باران باران 17 Dez, 2016 این پیاده می‌شود، آن وزیر می‌شود...
نشستم روی ساحل حال دریا را نمی دانم *** من این پایینم و قانون بالا را نمی دانم ! چرا اینقدر مردم از حقایق رویگردانند *** دلیل این همه انکار و حاشا را نمی دانم !
Retrato de باران باران 17 Dez, 2016 دل خوشی ها کم نیست...
دو قــدم مــانده که پاییـز به یغمــا بـــرود این همه رنـگ قشنـگ از کف دنیا بـــرود هـر که معشوقه برانگیخت گــوارایش بـاد دل تنها به چه شوقی پی یلــدا بـــرود...! ‏ یغما_گلرویی...
Retrato de باران باران 17 Dez, 2016 یادداشتی فوق العاده از استاد پرستویی
من گم شده ام... کلید این خواب کجاست؟ آن کوچه که بود « بی تو مهتاب... » کجاست؟ باید بروم... کسی مرا می خواند دیرم شده کفش های سهراب کجاست؟ جلیل_صفربیگی...

Páginas

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 2