پست مدرنيسم دينی

11:59 - 1392/03/26

رهروان ولایت ـ ماهيت پست مدرنيسم به نحوي است كه برداشت هاي گوناگوني از آن شده است. از همين رو، در مورد ارتباط دين و پست مدرنيسم نيز برداشت هاي متفاوتي وجود دارد.

مدرنيسم

ماهيت پست مدرنيسم به نحوي است كه برداشت هاي گوناگوني از آن شده است. از همين رو، در مورد ارتباط دين و پست مدرنيسم نيز برداشت هاي متفاوتي وجود دارد. از نظر برخي از نظريه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه ي پست مدرنيسم به منزله ي مرگ خدايان و نابودي دين تلقي شده است; اما از نظر برخي ديگر، اين مكتب به اصول بازگشت به ايمان و التزامات ايمان سنتي اشعار دارد; و در نظر گروه سوم، چنين فلسفه اي بيانگر امكان بازسازي ايده هاي مذهبي فراموش شده است.[1]
از سوي ديگر، نگاه دينداران به پست مدرنيسم نيز از همخواني چنداني برخوردار نيست. برخي از دينداران در صدد نفي پست مدرنيسم برآمده اند، اما برخي ديگر آن را پذيرفته و بر آن شده اند كه بين آموزه هاي ديني و احكام و لوازم پست مدرنيستي هماهنگي و سازگاري ايجاد كنند و يا حتي الامكان قرائتي پساتجددگرايانه از دين ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنيته بنمايند.[2]
پيش از آن كه هرگونه اظهارنظري در اين مورد داشته باشيم، بايسته است كه در مباني هر يك از دو مقوله ي دين ـ به طور عام ـ و پست مدرنيسم دقت كنيم و آن گاه به بيان رابطه ي ميان اين دو بپردازيم. همچنين براي روشن تر و شفاف تر شدن بستر بحث، شايسته است كه به نحوي مشخص و جداگانه به رابطه ي ميان اسلام و پست مدرنيسم و نيز مسيحيت و پست مدرنيسم اشاره كنيم.
پيش تر، ويژگي هاي كلي پست مدرنيسم را برشمرديم و در خصوص آن، اشاره كرديم كه اصول مواضع و ديدگاه هاي پست مدرنيسم بر نوعي ديرباوري نسبت به مباني و مضامين ثابت و تغييرناپذير استوار است; از همين رو، پست مدرنيسم بر انكار سه دسته از مفاهيم و مضامين ثابت پاي مي فشرد:
1. انكار تمامي مفاهيم اصولي و متعالي مربوط به سرشت انساني;
2. انكار هرگونه يكپارچگي، يكرنگي، تماميت و جزميّت اصولي;
3. انكار واقعيتي كه بتوان آن را حقيقت ثابت ناميد.
از منظر پست مدرنيسم، انديشه ي بشري به طور سرشتي فاقد هرگونه اصول غيرقابل تغيير و تبدل شناختي است. از اين نظر، انديشه ي ديني نيز همچون انديشه هاي بشري دستخوش تغيير و تحول مي باشد.
در واقع، يكي از نقاط مشترك در مدرنيته و پست مدرنيته، خط مشي نقد دين و اصول و مباني آن است. آنچه را كه مدرنيسم، به نام تأمين استقلال انسان و استكشاف واقعيات و توانايي هاي انساني و نيز در راستاي تحقق آرزوها و اميال انساني، در بستر دين و اصول و مباني ثابت انجام مي داد، پست مدرنيسم نيز دنبال كرد. از اين رو، برخورد منتقدانه با دين و تعليمات ديني، نقطه ي عطف مشتركي بين مدرنيسم و پست مدرنيسم تلقي مي گردد.[3]
بدين ترتيب، پست مدرنيسم هرگز نمي تواند دين را با خصائص حقيقت انگارانه و صدق محورانه اي كه ذاتي همه ي اديان محسوب مي شود، برتابد. در واقع، پست مدرنيسم بر اساس اصول و ويژگي هايي مانند نفي امر ثابتي نظير حقيقت و نيز نفي فراروايت ها و جهان بيني هاي كلي ـ كه پيش تر به آنها اشاره شد ـ دين را نيز بسان يك فرا روايت و جهان بيني كلي، به كنار مي نهد. نتيجه اي كه از مؤلفه ي نفي فراروايت ها و جز آن به دست مي آيد، موضع نسبي گرايانه و پلوراليستي است كه خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگوني از سوي انديشمندان شده است. السدير مكنتاير، از جمله انديشمنداني است كه به نقد نسبيت حاصل از پست مدرنيسم پرداخته است. وي اين عقيده ي نسبي گرايانه را كه هر سنّتي مي تواند با توجه به افق و بستر فرهنگي خود، همواره خود را بر حق بداند، خطا مي داند و با نقد اين موضع، معتقد است كه بايد به نقد و بررسي انديشه ها و سنّت ها پرداخت و سرانجام با معيارهاي عقلاني يكي از آنها را برگزيد.[4]
يكي از كتاب هاي خوب و تأثيرگذار درباره ي رابطه ي پست مدرنيسم و دين، كتابي با عنوان «پست مدرنيسم، عقل و دين»[5] از ارنست گِلنر است كه با حجم اندك، مباحث پرمايه اي درباره ي اين موضوع دارد. از نظر او، امروزه در مورد مسائلي كه درباره ي ايمان و دين مطرح است، سه ديدگاه ايدئولوژيكي قابل دستيابي است:
1. بازگشت به ايماني حقيقي و ثابت در يك سنّت ديني; يعني همان ايده ي «بنيادگرايي» كه به وجود حقيقتي بي همتا و يكتا معتقد بوده و خود را تنها دارنده ي آن مي داند;
2. نوعي نسبيّت گرايي كه ايده ي حقيقت بي همتا را كنار گذاشته، ولي در عين حال درصدد است با هرگونه بينش يا نگرش خاص به نحوي برخورد كند كه گويي حقيقت است;
3. ديدگاهي كه خود گلنر كم و بيش مدافع آن است، ديدگاهي است كه به حقيقت بي همتا معتقد است، ولي بر آن نيست كه چنين حقيقتي را در اختيار دارد.[6]
از ديگر آثار ارزنده در اين مورد، كتاب شرق شناسي، پست مدرنيسم و جهان گرايي[7] اثر برايان اس. ترنِر، رئيس دانشكده ي هنر و استاد جامعه شناسي دانشگاه ديكين در استرالياست. وي در اين كتاب به بحث و بررسي دقيق درباره ي ديدگاه هاي رايج و مناقشات جاري طي دو دهه ي اخير در خصوص وجوه اصلي روند پست مدرنيسم، تحولات ديني و جهاني شدن جامعه ي بين المللي پرداخته است. او در اين كتاب به اين بحث مي پردازد كه آيا مسيحيت و اسلام مي توانند در برابر تحولات رخ داده در فرهنگ مردمي (عامه) و فرهنگ والا (برتر) دوام آورده و آن را با موفقيت سپري كنند.[8]

 

پی نوشت :
[1] . غرب شناسي، ص 158 به نقل از: Mark C. Taylor, Reframing Postmodernism Shadow Of Spirit Postmodernism And Religion, P. 11.
[2] . صورتبندي مدرنيته و پست مدرنيته، ص 407.
[3] . غرب شناسي، صص 158 ـ 159.
[4] . فرهنگ واژه ها، صص 134 ـ 135.
[5] . Ernest Gellner, Postmodernism, Reason and Religion.
[6] . Ibid, P. Vll.
[7] . Bryans. Turner, Orintalism, Postmodernism & Globalism.
[8] . صورتبندي مدرنيته و پُست مدرنيته، صص 415 ـ 416.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 1 =
*****