باسلام من دختری 27 ساله هستم زمانی که بیست سال داشتم در دانشگاه با پسری اشنا شدم به قصد ازدواج به مدت چهار سال هم باهم در ارتباط بودیم البته ارتباط به نوعی سالم بود خانواده من وخودش هم از این جریان باخبر بودن اما ایشون چون سربازی نرفته بودن کار هم نداشتن خانواده من ی خورده مخالفت میکردن وقرارشد ایشون سربازی بره سرکار هم بره که این اتفاق افتاد همش اما بعد از مدتی از من بی هیچ دلیلی جدا شد وگفت برای من خسته کننده شدی وتکراری که تا دوسال من افسرده شده بودم گوشه خونه بعد از این مدت هرچه خواستگار برام میاد نمیتونم برای ازدواج قبول کنم وهمه رو به نوعی ادمهای تنوع طلب میبینم باید چیکار کنم ا
باسلام من دختری 27 ساله هستم زمانی که بیست سال داشتم در دانشگاه با پسری اشنا شدم به قصد ازدواج به مدت چهار سال هم باهم در ارتباط بودیم البته ارتباط به نوعی سالم بود خانواده من وخودش هم از این جریان باخبر بودن اما ایشون چون سربازی نرفته بودن کار هم نداشتن خانواده من ی خورده مخالفت میکردن وقرارشد ایشون سربازی بره سرکار هم بره که این اتفاق افتاد همش اما بعد از مدتی از من بی هیچ دلیلی جدا شد وگفت برای من خسته کننده شدی وتکراری که تا دوسال من افسرده شده بودم گوشه خونه بعد از این مدت هرچه خواستگار برام میاد نمیتونم برای ازدواج قبول کنم وهمه رو به نوعی ادمهای تنوع طلب میبینم باید چیکار کنم ا