خدایا!
میدانی که گونه هایم به نوازش ملایک محتاج است
و بی کوثرت، هیچ آبی تشنگی روحم را فرو نخواهد نشاند.
بی نور مهربانیت، نگاه سردرگمم به سیاهی خواهد رسید.
میدانم بی مساعدت تو، خوابی سنگین،
گوشهایم را و قلبم را خواهد ربود.
خدایا! تازه زبان گنگم با تو حرف زدن را میآموزد
و دستهایم، کورمال کورمال به دروازه های اجابتت میرسد.
خدایا! به تو پناه میبرم از چشمهایی که دوباره گمت کنند
و از دستهایی که رهایت سازند.
خدایا! به تو پناه میبرم از جذام بی تفاوتی
که دوباره به سراغم بیاید.
به تو پناه میبرم از آنچه
از درگاهت رانده شده است.
تو را به هر آنچه خوب است،
برای روز مبادایم بمان که بی تو پوچ خواهم بود.
خدایا! خوی رمضانی ام را از من مگیر.
خدایا!
میدانی که گونه هایم به نوازش ملایک محتاج است
و بی کوثرت، هیچ آبی تشنگی روحم را فرو نخواهد نشاند.
بی نور مهربانیت، نگاه سردرگمم به سیاهی خواهد رسید.
میدانم بی مساعدت تو، خوابی سنگین،
گوشهایم را و قلبم را خواهد ربود.
خدایا! تازه زبان گنگم با تو حرف زدن را میآموزد
و دستهایم، کورمال کورمال به دروازه های اجابتت میرسد.
خدایا! به تو پناه میبرم از چشمهایی که دوباره گمت کنند
و از دستهایی که رهایت سازند.
خدایا! به تو پناه میبرم از جذام بی تفاوتی
که دوباره به سراغم بیاید.
به تو پناه میبرم از آنچه
از درگاهت رانده شده است.
تو را به هر آنچه خوب است،
برای روز مبادایم بمان که بی تو پوچ خواهم بود.
خدایا! خوی رمضانی ام را از من مگیر.