ملاقات‌ محی الدین بن عربی با امام زمان(ع)

13:52 - 1396/02/17

محی الدین ابن عربی، از بزرگترین عارفان و فیلسوفان و متکلمان اهل سنت است اما بر خلاف عقیده مشهور اهل سنت، وی به حیات امام زمان(علیه‌السلام) قائل است و مدعی شده است که بارها با حضرت ملاقات نموده است. 

السلام علیک یابقیه الله

عقیده‌ی ابن عربی درباره امام مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) بر وفق باور شیعه است که حاکی از عقیده او به مقام بسیار والا و معنوی آن امام هُمام است. او به مانند شیعه، حضرت مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را فرزند امام حسن عسکری(علیه‌السلام) و زنده و حاضر در پسِ پرده‌ی غیبت می‌داند و ایشان را معصوم دانسته و علمش را از طریق القائات فرشته و تنزیل الهی می‌داند. در مقاله قبلی به چندین گزارش محی الدین در این باره اشاره کردیم. اما آنچه قابل توجه می‌باشد این است که وی بارها در آثار خویش ادعا نموده که شخص امام زمان(علیه‌السلام) را ملاقات کرده است چنانکه تنها در چندین جای کتاب «الفتوحات المکیه» اظهار مى‏‌دارد كه به حضور امام قائم(عليه‌السلام) تشرف يافته است.

ملاقات‌های محی الدین با امام زمان:

1. گزارش اول:
محی الدین در باب چهارصد و شصت و دوم از کتاب فتوحات می‌نویسد: «من در سال 593 در شهر فاس با قطب زمان ملاقات داشتم که خدای تعالی [از پیش] در واقعه‌ای [یعنی در رؤیا یا مکاشفه‌‌ای] بر او مطلعم ساخته و من‌را با او آشنا کرده بود. روزی با او در باغچه ابن حیون در شهر فاس گردهم‌آیی داشتیم. وی میان جمعیت بود، ولی کسی متوجه او نبود [یعنی ایشان را نشناخت]. در آن مجلس تنها یک نفر غریبه از اهل بجایه بود که دستش، شَل بود، در حالی‌که در آن مجلس پیران طریقت و شیوخ برجسته اهل اللّه با ما بودند؛ از آن جمله ابوالعباس حصار و امثال او. این جماعت همگی وقتی در مجلس ما حاضر می‌شدند، با ما مراعات ادب نموده و مجلس را در اختیار ما می‌گذاشتند، و در عملِ طریقت، کسی جز من در میان آنان سخنگو نبود و اگر مطلبی در بین خودشان مذاکره می‌شد، در آن باره به من مراجعه می‌کردند. پس سخن از اقطاب به میان آمد و آن قطب در میان جماعت بود. من به آنان گفتم: برادرانِ من، من درباره قطبِ زمانِ شما مطلب عجیبی دارم. من که این سخن گفتم، آن شخص که خدای تعالی او را در خواب به من نشان داده بود که او قطب وقت است و از پیش با من رابطه داشت و به ما محبت می‌کرد، ملتفت من شد و گفت: «آنچه خدای تعالی تو را بر آن مطلع ساخته بگو؛ ولی نام کسی را که در خواب برای تو مشخص شده مبر» و تبسمی کرد و گفت: الحمدللّه. سپس من شروع کردم به بازگو کردنِ آنچه را که خدای تعالی مرا درباره همین شخصیت بر آن آگاه ساخته بود بدون آن که نامش را ببرم و او را مشخص کنم و شنوندگان تعجب می‌کردند. آن روز تا هنگام عصر مجلس خوشی در جمع برادران داشتیم و من اظهار آشنایی به آن شخصیت نکردم. وقتی مجلس پایان یافت، آن قطب نزد من آمد و گفت: «خدا جزای خیرت دهد. چه نیکو عمل کردی که نام شخصی را که خدای تعالی تو بر او آگاه کرده بود نبردی» و گفت: «السلام علیک و رحمه اللّه». و این سلام وداع شد. دیگر از او خبری ندارم و پس از آن جلسه تا الآن او را در شهر ندیده‌ام».[1]

2. گزارش دوم:
محی الدین در باب سیصد و هشتاد و دوم از کتاب فتوحات می‌گويد: «اما خاتم ولایت محمدی که همان ختم خاص برای ولایت امت ظاهری محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، پس عیسی(علیه‌السلام) و الیاس و خضر و هر ولیّ خدا از ظاهر این امت، در حکم ختمیت این خاتم الولایه داخل می‌شوند. پس عیسی(علیه‌السلام) اگرچه ختم است، ولیکن او در تحت ختمیت این خاتم محمدی، مختوم است. پس من داستان این خاتم را در شهر فاس از شهرهای کشور مغرب دانستم که خداوند من‌را با این خاتم آشنا ساخت و به من نشانه‌ی این خاتم را در سال 594 عطا کرد».[2]

3. گزارش سوم:
شیخ اکبر محی الدین در جواب سؤال سيزدهم از باب هفتاد و سوم کتاب فتوحات مکیه می‌نویسد: «اما ختم ولایت محمدی، از آنِ مردی عرب است که به لحاظ اصل و آفرینش و به دست گرفتن این ولایت، گرامی‌ترین فرد این قوم است و او امروز در زمان ما موجود است. در سال 595 با او آشنا شدم و نشانه‌ای در او دیدم که خداوند آن را از دیدگان بندگانش پنهان کرده، و خداوند تعالى آن نشانه را براى من در شهر فاس هويدا کرد به طورى كه خاتم الولايه بودنش را از وجودش دريافتم و او خاتم ولايت مطلقه‏‌ایست كه بيشتر مردم آن را نمی‌دانند [و نمی‌شناسند]. و خداوند او را در شناخت و آگاهی به حقّانيتش _ كه در باطن و سرّ او متحقق است _ به اهل انكار مبتلا ساخته است. و همان‌گونه که خداوند، نبوت تشریعی را به محمد(صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) ختم کرد، به همین ترتیب ولایتی را که از طریق وراثت محمدی حاصل می‌شود _ نه ولایتی را که از طریق دیگر انبیا حاصل شود _ به ختم محمدی  به پایان رساند، زیرا در میان اولیا، گروهی هستند که وارث ابراهیم و موسی و عیسی(علیه‌السلام) هستند و اینان را می‌توان حتی پس از این ختم محمدی یافت، اما ولیّ‌ای بر قلب محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از وی [یعنی خاتم ولایت محمدی] نمی‌توان یافت و این معنای خاتم محمد است».[3]

4. گزارش چهارم:
ابن عربی، در آخر باب بيست و چهارم فتوحات مکیه می‌گويد: «برای ولایت محمدیّه‌ای که به شرعِ نازل شده بر محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مخصوص شده خاتمی خاص است که در مرتبه پائین‌تر از عیسی است، چراکه عیسی رسول است [اما او نه رسول است و نه نبی]. و آن خاتم، در زمان ما متولد شده است و من نیز او را ملاقات کرده‌ام و با او هم‌نشین شده‌ام و نشانه خاتمیت را که در او بود مشاهده کردم. بنابراین بعد از او ولیّ‌ای نخواهد بود، جز آنکه به خاتم ولایت رجوع کننده است چنانکه هیچ نبی‌ای بعد از محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست جز آنکه به پیامبر رجوع می‌کند مانند عیسی که وقتی نزول می‌کند. پس نسبت هر ولیّ‌ای که تا روز قیامت بعد از این ختم باشد همانند نسبت هر نبی‌ای است که بعد از محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در نبوت باشد مانند الیاس و عیسی و خضر در این امت».[4]
مقصود محی الدین در عبارات پایانی این است که حضرت مهدی(عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) از آن‌رو که خاتم الولایه است، مرجع همه اولیا خواهد بود و همه اولیا تحت ولایت ایشان قرار خواهند گرفت و از ایشان تبعیت خواهند نمود.

بر طبق این گزارشاتی که محی الدین از ملاقات خود با قطب الاقطاب صاحب العصر و الزمان ارائه کرده است مشخص می‌شود که او برخلاف دیگر عالمان اهل سنت، به حیات و امامت و خاتمیت ولایت مطلقه‌ی ولیّ الله الاعظم مولا صاحب الزمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) معتقد است.

_________________________________
پی‌نوشت
[1]. «و كذلك اجتمعت بقطب الزمان سنة ثلاث و تسعين و خمسمائة بمدينة فاس أطلعني اللَّه عليه في واقعة و عرفني به .... » الفتوحات المكية( اربع مجلدات)، محيى الدين بن عربى‏، بیروت، دار الصادر، چاپ اول،‏ ج4، ص77.
[2]. «و أما خاتم الولاية المحمدية و هو الختم الخاص لولاية أمة محمد الظاهرة ....». الفتوحات المکیه، پیشین، ج3، ص514- 515.
[3]. «و اما ختم الولاية المحمدية فهو لرجل من العرب من اكرمها اصلا و بدءا و هو فى‏ زماننا اليوم‏ موجود ...». الفتوحات المكية، پیشین، ج2، ص49؛ همان، با تحقیق عثمان یحیی، بیروت، دار احياء التراث العربى‏، 1994م، ج12، ص121‏.
[4]. «و للولاية المحمدية المخصوصة بهذا الشرع المنزل على محمد صلى اللَّه عليه و سلم ختم خاص هو في الرتبة دون عيسى عليه السلام ...». الفتوحات المکیة، دار الصادر، پیشین، ج1، ص185.

محی الدین بن عربی ملقب به شیخ اکبر، فیلسوف و متکلم و عارف اهل سنت است که جایگاه بس والا در علم عرفان و فلسفه دارد. پس از او، اندیشه‌های وی بسیار اثر‌گذار بوده و مخالفان و موافقان بسیاری را به سوی خود جذب کرده است. یکی از اندیشه‌هایی که محی الدین در آثار خود آن را ارائه داده است اندیشه‌ای خاص در حوزه مهدویت است. گرچه اصل اندیشه مهدویت در میان عالمان اهل سنت نیز پذیرفته شده است اما آنچه که محی الدین در این باره ارائه داده با اندیشه مشهور اهل سنت در این حوزه متفاوت است چراکه وی در حوزه مهدویت همانند شیعیان می‌اندیشد و مهدی موعود را همان محمد بن الحسن العسکری(علیهماالسلام) می‌داند و به حیات و عصمت و غیبت ایشان قائل است و مدعی است که خود بارها به محضر ایشان مشرف شده است.[ر.ک: فتوحات مکیه، بیروت، ج1، ص185، ج2، ص49، ج3، ص514- 515، ج4، ص77].

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 11 =
*****