فردی را که میخواهیم به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنیم باید داری حسن سابقه و امانتداری باشد، زیرا کسی که از این دو ویژگی بهرهمند نباشد، حقوق مردم را ضایع و دستآوردهای کشور را از بین میبرد.
خداوند متعال انسان را بهگونهای آفرید که قدرت انتخاب داشته باشد و بتواند مسیر زندگی خود را مطابق با اهداف و خواستههای خود انتخاب کند. به همین دلیل رستگاری و گمراهی افراد در اختیار خود آنان است. در واقع خود شخص است که با انتخابهای متعدد، مسیر زندگی را تعیین میکند و تصمیم میگیرد که مثلاً راستگو باشد یا دروغگو، امانتدار باشد یا خیانتکار، اهل عبادت باشد یا سهلانگاری و ... .
اهمیت مسئله انتخاب بالاتر از آن است که تنها مربوط به مسائل فردی باشد، بلکه افراد با انتخابهای خود میتوانند مسیر جامعه خود را تعیین کنند. در دوران معاصر و به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی ملت شریف ایران میتوانند در مراحل مختلف برای سرنوشت خود و کشور تصمیم بگیرند. یکی از این مراحل، انتخابات ریاست جمهوری است که هر چهار سال یکبار در جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد که مردم طی فرآیند انتخابات فردی را به عنوان رئیسجمهور انتخاب میکنند.
فردی را که مردم میخواهند بهعنوان رئیسجمهور انتخاب کنند، باید دارای شرایطی باشد که یکی از آن شرایط «حسن سابقه و امانت» است. یعنی تنها فردی لیاقت رئیسجمهور شدن را دارد که از حسن سابقه و امانتداری برخوردار باشد تا مردم بتوانند با اعتماد به آن فرد، امور اجرایی کشور را به او بسپارند. بدیهی است که اگر انسانی که برای یک چنین مسئولیت خطیری انتخاب میشود از حسن سابقه و امانتداری برخوردار نباشد، تبعات جبرانناپذیری برای جامعه به دنبال خواهد داشت و ممکن است کشور را به پرتگاه زیان و خسارت پیش ببرد و باعث از دست رفتن زحمات و فداکاریهای دلسوزان جامعه شود.
افراد بدسابقه در تاریخ اسلام
با نگاهی به تاریخ صدر اسلام متوجه میشویم که انتخاب افراد ناشایست که از حسن سابقه و امانتداری برخوردار نبودند، خسارات زیادی را برای مسلمانان به دنبال داشت؛ بهطوری که اعمال خیانتبار آنان تا سالها گریبانگیر جامعه اسلامی شده است.
یکی از این افراد ابوموسی اشعری میباشد. وی از افرادی بود که در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ایمان آورد. در سال 34 هجری قمری مردم کوفه که از ظلم و ستم والیان خلیفه سوم به تنگ آمده بودند، سعید بن عاص حاکم شهر را اخراج کردند و ابوموسی اشعری را که یکی از افراد سرشناس شهر بود بهجای او گماشتند. ابوموسی پس از آنکه به ریاست کوفه رسید بهجای آنکه به دنبال احقاق حق محرومان باشد، به حمایت از عثمان پرداخت و به این ترتیب خلیفه سوم هم ریاست او را تأیید کرد.[1] پس از انتخاب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به خلافت ابوموسی اشعری بیعت خود و مردم شهر را با حضرت اعلام کرد. همانطور که میدانیم اعلام بیعت به معنای اعلام تبعیت و فرمانبرداری میباشد و اگر کسی خلاف این کار را انجام دهد خیانت کرده است.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پس از دریافت نامه ابوموسی به درخواست عدهای از اهالی کوفه خصوصاً مالک اشتر که مورد اعتماد حضرت بود، ابوموسی را علیرغم میل باطنیاش به سمت خود ابقا کرد.[2] شایسته بود تا ابوموسی اشعری پس از آنکه توسط حضرت به حکومت کوفه رسید، تمام تلاش خود را برای ثبات و پایداری حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) انجام دهد و وظایف خود را به درستی و در کمال وفاداری انجام دهد. اما ابوموسی در اولین جایی که باید امانتداری و وفاداری خود را نسبت به مردم و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نشان میداد قدم در مسیر خیانت گذاشت و به ایجاد تفرقه در میان مسلمانان پرداخت.
او در جریان فتنه جمل به جای اینکه به عنوان حاکم کوفه از حکومت مشروع و قانونی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که بر پایه انتخاب مردم شکل گرفته بود حمایت کند، مردم را به جدایی از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و خیانت تشویق کرد و نمایندگان حضرت را که برای مقابله با فتنهگران جمل از او کمک میخواستند را به زندان و قتل تهدید کرد.[3] ابوموسی همچنان مردم را به خیانت به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تشویق میکرد تا اینکه توسط حضرت از سمت خود عزل شد و تا مدتی از صحنه سیاسی جامعه کنار رفت.
در حین جنگ صفین پس از آنکه معاویه که شکست را حتمی دید، توانست کوفیان را فریب داده و به حکمیت دعوت کند و آنان هم حکمیت را به حضرت تحمیل کردند؛ معاویه عمرو عاص که بهترین و در عینحال وفادارترین نیروی خود بود را به عنوان حکم برگزید. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تصمیم داشت تا مالک اشتر یا عبدالله بن عباس که هر دو افرادی کاردان و زیرک بودند را به عنوان حکم انتخاب کند، ولی گزینههای حضرت مورد موافقت کوفیان قرار نگرفت و آنان ابوموسی اشعری بدسابقه را که در جریان جنگ جمل به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خیانت کرده بود را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند و به حضرت تحمیل نمودند و حضرت نیز به ناچار با قرار دادن شرایطی مانند عمل به کتاب خدا به این انتخاب رضایت داد.
سادهلوحی ابوموسی اشعری باعث شد تا عمرو عاص او را فریب دهد و به خیانت مجدد به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وادار کند. به این ترتیب که آنان حضرت و معاویه را عزل کنند و انتخاب خلیفه را به عهده مسلمانان بگذارند ولی عمرو عاص برخلاف توافقات عمل کرد و معاویه را به عنوان خلیفه معرفی نمود که این مسئله جز با خیانت ابوموسی اشعری محقق نشد.[4]
در نتیجه
مردم کوفه در جریان حکمیت، ابوموسی اشعری که شخصی بدسابقه بود و در جریان جنگ جمل به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و مسلمانان خیانت کرده بود را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند و با این کار زحمات و خود و خون شهدا را پایمال کردند و بهجای آنکه به حکومت عدل علوی کمک کنند با انتخاب اشتباه خود باعث قدرتمندتر شدن معاویه شدند. امروز هم همه ما باید مراقب باشیم تا در انتخابات دقت لازم را انجام دهیم افراد خوشسابقه و امانتدار را بهعنوان رئیس جمهور انتخاب کنیم تا او بتواند از حقوق مردم و مظلومان دفاع کند.
_____________________________
پینوشت
[1]. الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت، دارصادر، ج5، ص35-34؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، چاپ ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ج4، ص336-331؛ تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م، ج1، ص180.
[2]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نجف، 1358ق، ج2، ص179؛ تاریخ طبری، همان، ص443 و 449.
[3]. تاریخ طبری، همان، ص489-488؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۹ق، ج14، ص9-8.
[4]. تاریخ یعقوبی، همان، 189؛ تاریخ طبری، همان، ج5، ص54-53 و 67.
خداوند متعال انسان را بهگونهای آفرید که قدرت انتخاب داشته باشد و بتواند مسیر زندگی خود و جامعه را انتخاب کند. یکی از این انتخابها؛ انتخابات ریاست جمهوری است که به برکت جمهوری اسلامی هر چهار سال یکبار برگزار میشود. فردی را که مردم میخواهند انتخاب کنند باید دارای «حسن سابقه و امانت» باشد تا مردم بتوانند با اعتماد به آن فرد امور اجرایی کشور را به او بسپارند. با نگاهی به تاریخ اسلام متوجه میشویم که انتخاب افراد ناشایست که از حسن سابقه و امانتداری برخوردار نبودند، خسارات زیادی را برای مسلمانان به دنبال داشته است؛ ابوموسی اشعری یکی از این افراد میباشد. او که به در خواست مردم کوفه، از جانب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حاکم این شهر بود در جریان فتنه جمل نه تنها امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را یاری نکرد، بلکه مردم را هم به خیانت تشویق نمود و سرانجام توسط حضرت عزل شد.(تاریخ طبری، ج4 ص489-488) اما در ماجرای حکمیت همین چهره خائن توسط برخی از منافقان و افراد سست ایمان به عنوان نماینده به حضرت تحمیل شد. وی در این مورد هم امانتداری نکرد با خیانت به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و مردم عراق زمینه را برای سوءاستفاده معاویه فراهم کرد.( تاریخ یعقوبی،ج2، ص189)