چرا شیعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفا را عبادت می داند؟

11:18 - 1400/03/29

شیعه پیرو امام علی است که به پیروان خود دستور می داد: من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، امّا ای کاش کردارشان را یادآور می شدید و حالات آنان را بیان می کردید.

شیعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفا را عبادت می داند، در حالی که هیچ سنّی به اهل بیت ناسزا نمی گوید.

پاسخ:
شیعه پیرو امیرمؤمنان علی است که پیوسته به یاران و پیروان خود دستور می داد « من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، امّا ای کاش کردارشان را یادآور می شدید و حالات آنان را بیان می کردید».(1)
بنابراین فحش و دشنام و به تعبیر گردآورندۀ پرسش ها «سبّ» کار افراد بی فرهنگ است، و خود پیامبر فرموده است: «سباب المؤمن فسوق» بنابراین آنچه که از شیعه در این مورد می بینید، یا می شنوید.
اوّلاً مربوط به همۀ صحابه نیست. مجموعۀ صحابه پیامبر حدود یکصد هزار نفر می باشند اسامی قریب پانزده هزار نفر از آنان، ثبت شده و بقیه از هر نظر مجهول و ناشناخته اند. چگونه می شود یک فرد خردمند تیر به تاریکی بیفکند و افراد ناشناخته را دشنام دهد؟
ثانیاً در میان پانزده هزار صحابی که نام و خصوصیات آنان آمده است، گروه زیادی از آنها در مصائب و رنجهایی که به اهل بیت رسیده نقشی نداشتند و گروهی پیشگامان تشیع بودند و علی را از روز اول به عنوان خلافت و امامت شناخته و بر این فکر پایدار بودند. چگونه میتوان به افرادی که هیچ جرم و خطایی ندارند، دشنام داد؟ فقط آنان که نسبت به حقوق اهل بیت تجاوز کرده و مقام و منزلت آنان را رعایت نکرده اند، مورد انتقاد هستند و اعمان آنها با موازین اسلام سنجیده می شود و این کاری است که خود خدا در قرآن انجام داده است. ولید بن عقبه را فاسق می خواند(حجرات/6)، گروهی که پیامبر را در خطبه نماز جمعه تنها گذارده و به سوی تجارت و لهو رفتند را نکوهش می کند(جمعه/11).
متأسفانه برخی از سلفی ها لباسی از قداست بر آنان پوشانده اند که گویا انتقاد از آنها به معنی خروج از دین است! این قداستی که اکنون خلفا و صحابه در جامعۀ سلفی ها به خود گرفته اند، در دوران خلافت آنان از آن خبری نبود بلکه به مرور زمان آن هم به عنوان مقابله با اهل بیت این قداست را برای آنها ایجاد کردند.
بار دیگر برگردید و صحیح بخاری را ورق بزنید در تفسیر سورۀ نور، حدیث4720 را بررسی کنید. در آنجا می بینید که دو صحابی بزرگ، یکی به نام سعد بن معاذ و دیگری به نام سعد بن عباده، در محضر پیامبر در مسجد با هم درگیر شدند، سعد بن عباده به سعد بن معاذ گفت: به خدا سوگند دروغ می گویی! اسید بن حضیر، به سعد بن عباده گفت: به خدا سوگند تو دروغ می گویی! تو منافقی هستی که از منافقان دفاع می کنی!! حتی درگیری عمار یاسر با خالد بن ولید در محضر پیامبر معروف است.(2)
و هرگز پیامبر نگفت شما یاران مرا دروغگو و منافق خواندید، پس از اسلام خارج شده اید.
پیامبر بخشی از همین یاران خود را به عنوان «فئه باغیه»(گروه سرکش) معرفی می کند. هنگامی که پیامبر عمار یاسر را دید، در حالی که گرد و خاک بر چهرۀ او نشسته است. گفت:‌ خوشا به حال عمار! گروه سرکش او را می کشند. و عمار آنان را به بهشت دعوت می کند و آنان او را به دوزخ فرا می خوانند.(3)
افزون بر آن بر اساس مذهب اشعری، تکفیر و لعن مایه خروج از مذهب نیست.(4)
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، کلامات قصار،206.
2. مستدرک حاکم:3/29.
3. صحیح مسلم:4/2234، شماره حدیث2916 و طبقات ابن سعد:3/252؛ مستدرک حاکم: 3/149. جامع الاصول:9/44، حدیث 6583.
4. الفصل ابن حزم:4/204.

برگرفته از مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 2 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.