زنان هخامنشیِ به اسارت درآمده به این گمان که داریوش سوم کشته شده، زاری و شیون سر دادند. چه اینکه میپنداشتند سرنوشتی بس تلخ و ناگوار در انتظارشان است. اسکندر کبیر هنگامی که صدای گریه و نالۀ آنان را شنید، لئوناتوس را نزد آنان فرستاد و پيغام داد كه از سوی من آسیبی به شما نخواهد رسید. شأن و منزلت شما حفظ خواهد شد. اين چنين پيغام مهرآميز...
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تاریخ بشر، صحنۀ فراز و فرودهاست. افت و خیزهایی که گریبانگیر امتها میشد. تاریخ ملتها دربردارنده روشناییها و تاریکیها است. تازش هخامنشیان به یونان و بالعکس و نبردهایی از این دست را میتوان لابلای تاریخ و اسناد به جای مانده مشاهده کرد.
امپراتوری هخامنشی رو به افول میرفت. در سال 335 پیش از میلاد، داریوش سوم بر تخت شاهنشاهی نشست. در زمان او بود که اسکندر کبیر (Alexander the Great) به ایران تاخت و طی سه نبرد بزرگ، داریوش سوم را شکست داد.[1] نبرد اول در نزدیکی تروآ رخ داد (همینکه سپاهیان هخامنشیان در آن ناحیه چه میکردند خود جای سؤال است). در نبرد دوم که در منطقه ایسوس (Issos) در ترکیه امروزی رخ داد، داریوش سوم شخصاً حاضر بود. او در این نبرد از اسکندر شکست خورد ولی توانست زنده بماند و فرار کند. اما خانواده او به اسارت اسکندر کبیر درآمدند.[2]
تصویری نقاشی شده از به اسارت در آمدن خانوادهٔ داریوش سوم، توسط اسکندر در جنگ ایسوس. در این تصویر ملکه چیسَگمبیش (Tshissagambish) مادر داریوش سوم با ذلت به پاهای اسکندر افتاده و التماس میکند. همسر و دختران داریوش سوم نیز در تصویر هستند.[3]
زنان هخامنشیِ به اسارت درآمده به این گمان که داریوش سوم کشته شده، زاری و شیون سر دادند. چه اینکه میپنداشتند سرنوشتی بس تلخ و ناگوار در انتظارشان است. اسکندر کبیر هنگامی که صدای گریه و نالۀ آنان را شنید، لئوناتوس را نزد آنان فرستاد و پيغام داد كه از سوی من آسیبی به شما نخواهد رسید. شأن و منزلت شما حفظ خواهد شد.[4] اين چنين پيغام مهرآميز، بهترين نوازش و دلدارى براى آن بانوان اسیر بود. الكساندر (اسکندر) به آنان اجازه داد كه هر كسى را که مىخواهند از مردگان به خاك بسپارند و بالاتر از همه آن بود كه با آنان با همه گونه پاكدلى و پاكدامنى رفتار كرده كارى كه ناشايست بود روا نداشت.[5] اسکندر در نامهای به پارمنیو نوشت كه من تاكنون زن داريوش را نديده و نخواستهام ببينم. و نيز اجازه ندادهام كه كسى از زيبايى او نزد من سخن براند.[6] اسيران با مشاهدۀ اقبال فوقالعادهاى كه بدون هيچ اميدى به آنها روى كرد، اسكندر را همچون ايزدى آسمانی پنداشتند.[7]
اسکندر نه تنها بانوان دربار هخامنشی را به ذلت نکشانید، بلکه برای آنان احترام بسیار قائل شد. حتی با دختر داریوش سوم رسماً ازدواج کرد. دخترِ دیگر داریوش نیز با هفایستیون (Hephaistion) صمیمیترین یار و همراه اسکندر ازدواج کرد. به این ترتیب زنان و دخترانی که قرار بود به خواری و خفت گرفتار شوند، توسط اسکندر مورد احترام قرار گرفته، به شهبانوهای شرق و غرب تبدیل گشتند. این چنین اسکندر خون شرقی و غربی را به هم آمیخت.[8] تصویری نقاشی شده از مراسم ازدواج اسکندر و استاتیرای سوم File:The weddings at Susa, Alexander to Stateira and Hephaistion to Drypetis (late 19th century engraving)
پینوشت:
[1]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392، ص 254.
ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ، ترجمه: احمد كسروى، تهران: نشر جامی، 1380، ص 276-278.
[2]. والتر هینتس، همان، ص 255.
ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ، همان، ص 282-283.
ديودور سيسيلى، ايران و شرق باستان در كتابخانه تاريخى، ترجمه: حميد بيكس و اسماعيل سنگارى، تهران: نشر جامی، 1384. ص 668-669-671.
سرپرسى سايكس، تاريخ ايران، ترجمه: سيد محمد تقى فخر داعى گيلانى، تهران: انتشارات افسون، 1380. ج 1، ص 337-338.
[3]. برای توضیحات مربوط به تصویر، بنگرید به: در والتر هینتس، همان، ص 256. همچنین:
Beschreibung: Alexander der Große und die Familie des Perserkönigs Darius III. Französischer Kupferstich aus dem 17. Jahrhundert.
Quelle: Eigene Fotografie vom August 2004 von Henryart in dessen Eigentum sich das Werk befindet.
برگرفته از سایت tardis.wikia، برای دیدن صفحه کلیک کنید...
[4]. والتر هینتس، همان، ص 257.
ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ، همان، ص 283.
ديودور سيسيلى، همان، ص 672.
سرپرسى سايكس، همان، ج 1، ص 337-338.
[5]. ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ، همان، ص 283.
[6]. ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ، همان، ص 284.
[7]. ديودور سيسيلى، همان، ص 672.
[8]. والتر هینتس، همان، ص 259.