یکی از علل عقب ماندگی کشورهای مسلمان، روسای بیلیاقت آنهاست که با فاصله گرفتن از دستورات اسلامی، کشور خود را مستعمره غرب و شرق کردهاند.
امروزه برخی از روشنفکران غربزده، با دیدن پیشرفت غرب در امور مادی و اقتصادی، به بیان این نکته پرداختهاند که عامل پیشرفت آنان بیدینی و عامل عقب ماندگی ما در امور مادی نیز دین و خصوص اسلام است و به صراحت میگویند باید دین را کنار گذاشت تا به غرب برسیم.
در پاسخ میگوییم، اولا: غرب تنها در امور مادی و اقتصادی پیشرفت کرده و در امور انسانی و اخلاقی، بسیار پسرفت داشته و دچار جاهلیت نوین و از نوع حیوانی شده است؛ اخلاق، ایمان، عفت، ایثار و از خودگذشتگی و... واژه هایی هستند که در غرب معنایی نداشته و تنها چیزی که برای آنان مهم است رفاه و آسایش و راحتی دنیاست و تمام ملاک آنها حول محور ثروت و قدرت میگردد. این انسان، حیوانی بیش نیست که برای کسب لذت و قدرت و ثروت بیشتر، دست به هر کاری میزند، حتی اگر به کشته شدن هزاران نفر در کشورهای دیگر بیانجامد.
نکته دوم: آنان با استثمار و استعمار کشورهای جهان سوم، مانند هند، ایران، کشورهای آفریقایی و... به این پیشرفت رسیدند و با بردن بردگان آفریقایی به کشورهای خود، نیروی کار خود را تامین کردند. لذا اینکه ما دلیل پیشرفت آنان را نبوغ و عقل آنان و بیدین شدن آنها بدانیم، کاملا نادرست و گویای بیاطلاعی بر اوضاع و احوال جهان است.
نکته سوم اینکه: آیا عامل عقبماندگی کشورهای مسلمان در همان امور دینوی و اقتصادی، دین و اسلام است یا مسلمین تنبل و خود فروختهای که توسط جهان غرب استثمار شدند؟ اگر عامل آن، دین و اسلام باشد، میبایست دستوراتی در این زمینه وجود داشته باشد!؟ کدام آیه یا دستور پیامبر یا ائمه اطهار(صلواتاللهعلیهماجمعین) دال بر این مطلب است؛ برعکس در روایات زیادی ائمه معصومین(علیهمالسلام) مردم را به تلاش و کوشش و زحمت برای رفع نیازهای دنیایی فرا خوانده و این عمل را مانند جهاد در راه خدا دانستهاند.[1]
موید دیگر اینکه تا قبل از حمله مغولان وحشی به ایران بزرگ، به برکت اسلام، ایران پیشرفتهترین کشور دنیا محسوب میشد، آیا اولین رصد خانه دنیا در ایران و در مراغه تاسیس نشد؟ آیا کتابهای پزشکی ابنسینا هنوز هم در دانشگاههای غرب تدریس نمیشود؟ آیا علم ریاضی و هیئت و نجوم و شیمی و... همه و همه از ایران نشأت نگرفته است؟
لذا باید علت عقب ماندگی مسلمین را در مسلمانان جستجو کرد نه در اسلام.
پینوشت:
[1]. الكافي، كلينى، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج5، ص 88.