نمیخوام ازدواج كنم
من دخترى بیست و چهارسال مهندسى كامپیوتر، توى سنِ ۱۸ سالگى به دلیل انتخاب بچه گانهام یه ازدواجِ ناموفق داشتم الان كه 5 ساله از اون ماجرا میگذره چندین خواستگار خوب و تحصیل كرده دارم سه تا از اونا دو سه ساله به پام نشستن البته من باهاشون حرف میزدم با اینكه افرادِ خوبی هستن و خیلی اصرار دارن كه بیان خواستگارى،
من نمى تونم هیچ كدوم رو به عنوانِ همسر آینده بپذیرم یه جورایی افسردگى گرفتم دیگه نمى تونم و نمیخوام ازدواج كنم میخوام ادامه تحصیل بدم،اما به هیچ عنوان این خواستگارهای عاشق پیشه راضى نیستن برن دنبالِ زندگیشون بارها باهاشون دعوای شدید كردم جوابشون رو ندادم،اما هنوز كه هنوزِ حاضر نیستن دست از سرم بردارن،
به دلیل ظاهرِ خوبى كه دارم متاسفانه هر جا كه میرم بعد یه مدت یه خواستگار پیدا میكنم اما به دلیل اینكه نمیخوام بفهمند قبلا ازدواجی داشتم اونا رو بدون معطلی رد میكنم، افرادى كه اظهارِ علاقه میكنن و حاضرن با اینكه من ازدواجی داشتم باز اصرار به ازدواج و جواب بله از من دارن
من نمیتونم به درسم برسم و دارم كلافه میشم. بعضى وقتها فكر میكنم خدا اینقدر پسرو خاطر خواه سر راه من قرار میده كه من غرق بشم و یه جوری كه نمى تونم بهشون بله بگم جلوشون ضایعم كُنه كه قبلا ازدواج كردم
آخه من از این اتفاق زندگیم و اینكه كسى راز زندگیمو بدونه سخت ناراحتم و حاضرم با هیچكس ارتباط نداشته باشم تا این موضوع رو نفهمه اما متاسفانه... شما به من بگین چكار كنم؟دلم واسه اونا مى سوزه اما خودم هم نمیتونم با كسى زندگى كنم!
***جواب:
سلام
شما به جای اینکه دلتون به حال اونا بسوزه باید دلتون به حال خودتون بسوزه که بخاطر یه راز داری بی دلیل، دارید آینده خود رو از بین میبرید شما میگید نمیخوام ازدواج كنم میخوام ادامه تحصیل بدم، شما که الان به این راحتی حرف از تجرد میزنید چند سال دیگه که درستون تموم شد و به کاری مشغول شدید و زندگی یکنواختی پیدا کردید دیگه این حرف رو نمیزنید و به فکر ازدواج میفتید چون دیگه هیچ چیز راضی تون نمیکنه احساس میکنید به همه هدفهایی که میخواستید رسیدید اما ارامش ندارید بخاطر اینکه تنها هستید و خانواده ندارید و احساس تنهایی بسیار بیشتر شما رو افسرده میکنه
فکر نکنید اینا حرفاییه که من از خودم ساختم اینا بر گرفته از گفتگوها و درد دلهای دختراییه که سنشون بالا رفته و دیگه خواستگار ندارند
شما هم فکر نمیکنم غیر از بقیه باشید فکر هم نکنید که بعدا هر وقت احساس نیاز کردید بخاطر صورت زیباتون خواستگار خواهید داشت چون همین الان اونایی که این قدر خواستار شما هستند نمیدونن که شما دختر نیستید وگرنه معلوم نبود که چقدرشون بازم خواستگار شما بودند بنا بر این نمیتونید روی آینده حساب کنید لذا قبل از اینکه دیر بشه تصمیم به ازدواج بگیرید و دست از راز داری تون بردارید و با گفتن حقیقت، هم راه ازدواجتون رو باز کنید و هم اون بندگان خدا رو روشنشون کنید که اگه نمیخوان در این شرایط جلو بیان برن دنبال سرنوشتشون و اونایی که شما رو به صورت فعلی میپذیرن جلو بیان و رسما از شما خواستگاری کنند و شما به اونی که مناسب تره بله بگید
شاید از این حرفا خوشتون نیاد و بگید من که این حرفا رو نمیخواستم بلکه نظرم این بود که بگید با این افرادی دلم براشون میسوزه چه کار کنم؟ در این زمینه عرض میکنم راهکار دادن برای اینکه دیگران سراغ شما نیان سخت نیست شما اگه حلقه دست کنید اونا تصور میکنند شما نامزد کرده اید یا اینکه طوری حرف بزنید که خیال کنند ازدواج کرده اید دست از سر شما برمی دارند اما این کار به ضرر شما است و دودش چند سال دیگه توی چشم خودتون میره دیگه خود دانید، به قول شاعر: من انچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه پند گیر خواه ملال
موفق باشید
فكر میكنم خدا اینقدر پسرو خاطر خواه سر راه من قرار میده كه من غرق بشم و یه جوری كه نمى تونم بهشون بله بگم جلوشون ضایعم كُنه كه قبلا ازدواج كردم ...