بسم الله الرحمن الرحیم
به آیات و روایات استدلال ميشود که حیوانات نیز در قیامت محشور میشوند و باید پاسخگوی اعمال خویش باشند، در پست حاضر به اين بحث میپردازیم و سؤال را اینگونه مطرح میکنیم:
آيا مىتوانيم قبول كنيم كه حيوانات تكاليفى دارند؛ با اين كه يكى از شرايط مسلم تكليف، عقل است و به همين جهت، شخص ديوانه، از دايره تكليف بيرون است؟ آيا حيوانات داراى چنان عقلى هستند كه مورد تكليف واقع شوند و آيا مىتوان باور كرد كه يك حيوان بيش از يك كودك نابالغ و حتى بيش از ديوانگان، درك داشته باشد و اگر قبول كنيم كه آنها چنان عقل و دركى ندارند، چگونه ممكن است تكليف متوجه آنها شود؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: تكليف، مراحلى دارد و هر مرحله، ادراك و عقل متناسب خود را مىخواهد. تكاليف فراوانى كه در قوانين اسلامى براى يك انسان بيان شده، به قدرى است كه بدون داشتن يك سطح عالى از عقل و درك، انجام آنها ممكن نيست.
ما هرگز نمىتوانيم چنان تكاليفى را براى حيوانات بپذيريم؛ زيرا شرط آن تكاليف، در آنها حاصل نيست؛ اما مرحله ساده و پايينترى از تكليف تصور مىشود كه مختصر فهم و شعور براى آن كافى است و نمىتوان چنان فهم و شعور و چنان تكاليفى را به طور كلى درباره حيوانات انكار كرد و حتى درباره كودكان و ديوانگانى كه پارهاى از مسائل را مىفهمند، انكار همه تكاليف مشكل است؛ مثلاً اگر نوجوانان 10 ساله را كه به حد بلوغ نرسيده، ولى كاملاً مطالب خوب و بد را مىفهمند، در نظر بگيريم، اگر آنها عمداً مرتكب قتل نفس شوند، در حالى كه تمام زيانهاى اين عمل را مىدانند، آيا مىتوان گفت كه هيچ گناهى از آنها سر نزده است؟
قوانين كيفرى دنيا نيز افراد غير بالغ را در برابر پارهاى از گناهان مجازات مىكند؛ اگر چه مجازاتهاى آنها، خفيفتر است.
بنابراين، بلوغ و عقل كامل، شرط تكليف در مرحله عالى و كامل است و در مراحل پايينتر، يعنى در مورد بعضى از گناهانى كه قبح و زشتى آنها براى افراد پايينتر نيز كاملاً قابل درك است، بلوغ و عقل كامل را نمىتوان شرط دانست. با توجه به تفاوت مراتب تكليف و تفاوت مراتب عقل، اشكال مذكور در مورد حيوانات نيز حل مىشود.
چنانچه بيان شده است: ملاك محشور شدن، جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى كه راهى به سوى سعادت يا بدبختى نشان مىدهد، نيست. زيستشناسان در بسيارى از حيوانات (مانند مورچه، زنبور عسل و موريانه) به آثار عجيبى از تمدن و كارهاى ظريف در صنعت و لطايفى در شيوه زندگى آنها برخوردهاند كه نظير آن جز در بعضى از ملل متمدن، ديده نشده است.
قرآن كريم مىفرمايد: «وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»؛ و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه(در سراسر زمين) پراكنده ساخته، نشانههايى است؛ براى جمعيتى كه يقين دارند».[1]
اين آيات، مردم را به شناختن عموم حيوانات و تفكّر در كيفيت خلقت آنها و كارهايى كه مىكنند، ترغيب نموده و در آيات ديگرى به عبرت گرفتن از بعضى از آنها (مانند چهارپايان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل)، دعوت كرده است. وقتى كه زندگى بسيارى از حيوانات با نظم جالب و شگفتانگيزى آميخته است، مانعى ندارد كه اين اعمال، همان طور كه ظاهرشان نشان مىدهد، ناشى از عقل و درك باشد و هيچ دليلى براى اين موضوع در دست نيست كه اعمال آنها به صورت ناخودآگاه و غريزى و بدون فهم و شعور انجام مىشود.
شعور و اراده، در سطحى نازلتر، در حيوانات، به ويژه حيوانات اهلى مشاهده مىشود؛ مثلاً بعضى حيوانات از خود حركاتى نشان مىدهند كه انسان مىفهمد كه اين حيوانات در انجام دادن آن عمل مردّد بودهاند و در بعضى موارد مىبينيم كه حيوانى با توجه به نهىِ صاحبش، از ترس شكنجه و يا به جهت تربيتى كه يافته است، از انجام دادن عملى خوددارى مىكند.
در واقع همه كارهاى يك حيوان، مانند موش گرفتن گربه و يا فرار موش از گربه اين طور نيست كه حيوان به دليل روشن بودن نفع آن، بدون بهرهگيرى از تفكّر، به عمل اقدام كند؛ بلكه در بعضى از موارد، صرف علم به وجود آن، در برانگيختن اراده، كافى نيست؛ زيرا به نافع بودنش، جزم و يقين ندارد و انگيزش اراده به سوى آن، محتاج به تفكّر است. از اين رو، ناگزير است كه فكر و شعور خود را به كار اندازد و ببيند آيا نواقص و موانعى همراه آن هست يا نه و اين كه آيا نافع است يا مُضر؟
در اين قبيل موارد، آن قدر فكر خود را به كار مىاندازد، تا به يك طرف احتمالات، يقين پيدا كند. اينها دليل بر اين است كه در نفوس حيوانات هم حقيقتى به نام اختيار و استعداد، حكم كردن به شايسته و ناشايست، وجود دارد و او نيز مىتواند يك جا به لزوم فعل حكم كند و جايى ديگر به وجوب ترك آن و ملاك اختيار نيز همين است.
البته اين صلاحيت، بسيار ضعيفتر از آن مقدارى است كه نزد انسانها ديده مىشود.[2]
حكمت حشر، اِنعام و انتقام (جزاى احسان و ظلم) است و چون اين دو وصف، در بين حيوانات نيز وجود دارد و اجمالاً بعضى از آنها را مىبينيم كه در عمل خود ظلم مىكنند و برخى ديگر را مشاهده مىكنيم كه احسان را رعايت مىكنند، از اين رو، بايد بگوييم كه حيوانات نيز حشر دارند.
علامه طباطبایی در اینباره میفرمایند:
خداى تعالى از پارهاى از حيوانات، لطائفى از فهم و دقائقى از هوشيارى حكايت كرده كه هيچ دست كمى از فهم و هوش انسان متوسط الحال در فهم و تعقل ندارد، مانند داستانى كه از مورچه و سليمان حكايت كرده و فرموده است: «حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ؛ تا آنكه رسيدند كنار وادى مورچگان، مورچهاى بانگ زد كه هان اى مورچگان به لانههاى خود اندر شويد، زنهار كه سليمان و لشكريانش شما را از روى غفلت پايمال نكنند.» [3]
و نيز مانند مطلبى كه از قول هدهد در داستان غايب شدنش حكايت كرده و فرموده است:« فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ، إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ، وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ ...؛ هدهد به سليمان گفت من به مطلبى برخوردم كه تا كنون تو از آن بى خبر بودهاى، خلاصه اينكه از قوم سبا خبر يقينى آوردهام، و آن اينست كه ديدم زنى بر آن مردم حكومت و پادشاهى مىكند، زنى است آن چنان توانگر كه از هر چيزى (كه تصور شود) او نمونهاى دارد، از آن جمله داراى تخت بزرگى است، ديدم كه اين زن و ملتش براى آفتاب سجده مىكردند، و براى خدا سجده نمىكردند و شيطان چنان اين عملشان را زينت داده و از راه بازشان داشته بود كه ديگر هدايت نخواهند شد.» [4]
خواننده هوشيار اگر در اين آيات و مطالب آن دقت نموده و آن مقدار فهم و شعورى را كه از اين حيوانات استفاده مىكند وزن كرده و بسنجد، ترديد برايش باقى نمىماند كه تحقق اين مقدار از فهم و شعور موقوف به داشتن معارف بسيارى ديگر و ادراكات گوناگونى است از معانى بسيطه و مركبه. و چه بسا عجائب و غرائبى كه دانشمندان حيوانشناسى پس از مطالعات عميقى در انواع مختلفى از حيوانات و تحت نظر گرفتن تربيت آنها به دست آوردهاند، گفتار ما را تاييد نمايد، براى اينكه چنين عجائب و غرائبى، جز از موجودى صاحب اراده و داراى فكر لطيف و شعور تيز و عميق، سر نمىزند. [5]
پی نوشت:
[1]. جاثيه (45)، آيه 4
[2]. تفسير نمونه، ج 5، ص 224.
[3]. سوره نمل آيه 18
[4]. سوره نمل آيه 24
[5]. ترجمه الميزان، ج7، ص: 115؛ همچنین رجوع شود به الميزان، ج 7، ص 75 و 78، ذيل تفسير آيات 37 و 55 سوره انعام ؛ تفسير نمونه، ج 5، ص 227 و 422.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم