برخی معتقدند که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام حکومت کردهاند، نه به دلیل آن بوده که وظیفه تشکیل حکومت داشتهاند، بلکه چون مردم آنان را بهترین انسانها برای حکومت میدانستند، لذا آنان را برای حکومت خود انتخاب کردند و خداوند نیز از این انتخاب و بیعت مردم راضی گشت: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ [1] بنابراین، مسوولیت اجرای احکام دین، بر عهده خود مردم و عقل عملی آنان است.
در پاسخ به این اشتباه باید گفت: سیاست و حکومت انبیا علیهم السلام همیشه پاک بوده و هرگز به دو قسم پاک و ناپاک تقسیم نشده است، چون آن ذوات مقدس، اگر چه بشر بودند:
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ [2] ولی به دلیل موید بودن آنان به وحی الهی: يُوحى إِلَيَّ [3] سیاست آنان همیشه حق بوده است اما این سیاست، هرگاه غصب شود، ناپاک گردیده است دو گونه بودن (پاک و ناپاک) سیاست و حکومت را نمیتوان دلیل بر انفکاک دین از سیاست دانست، زیرا هرچه که به عالم ملک آمده، اگر با عصمت همراه نباشد، ممکن است صاف باشد و ممکن است مشوب شود، مانند عبادات که در حال معراج، هرگز ریا بردار نیست، ولی نماز و زکات و... در دنیا ممکن است دو گونه باشد و حکومت نیز چنین است. بنابراین نباید توقع داشت که عالم ملک مانند عالم ملکوت منزه از هر عیب و نقص باشد. همچنین ممکن است شخص یا گروهی، جز کارگزاران یک حکومت دینی به رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام باشند و از تبهکاری پرهیز نکنند و این، آسیبی به طهارت اصل حکومت مستند به معصوم علیه السلام نمیرساند.
اما اینکه گفته شد حکومت و زمامداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومین علیه السلام ناشی از بیعت و انتخاب مردم بوده، ناصوابی آن با سیر در آیات قرآن کریم و بررسی سیره آن بزرذگان روشن میگردد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و رسالت خود را با دعوت به توحید و نبوت و معاد آغاز کرد و از مردم اطاعت خواست و سپس به مدینه رفت و به دستور خداوند، حکومت تشکیل داد و جهادهای دفاعی و ابتدایی داشت و به یهودیان و مسیحیان و به امپراطوری روم و ایران نامه نوشت که اسلم تسلم [4] و همه را به اطاعت از دین خدا خواند و اکثریت حجاز، پس از فتح مکه اسلام را پذیرفتند نه پیش از آن، و لذا این موارد، ربطی به بیعت و انتخاب مردم ندارد.
در آیه کریمه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ [5] اگر مقصود از اطیعو الرسول همان اطاعت از سخن رسالت که از سوی خدا آمده است باشد، دیگر لازم نبود که کلمه اطیعوا تکرار شود، زیرا اطاعت از رسول، همان اطاعت از خداست و نیز نمیتوان گفت که منظور از اطیعوا الرسول سنت و حدیث قدسی است، چرا که اطاعت از خدا، اعم از قرآن و سنت و حدیث قدسی است و شامل همه آنها میشود آیه النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [6] نیز ولایت تعیینی آن حضرت را بر جان مومنین بیان میکند که شامل نوامیس و به طریق اولی، شامل مال آنان نیز میشود و فرمایش آن حضرت در غیر خم: یا ایها الناس من ولیکم و اولی بکم من انفسکم؟... من کنت مولاه فعلی مولاه [7]، خود شاهد ولایت حکومتی است که از سوی دین تعیین شده است.
نکته اساسی درباره اسلام آن است که قلمرو اسلام، تمام شوون بشری را در بر میگیرد و اگر بر اساس اصالت روح و عظمت آخرت نسبت به دنیا، سهم مهمی از ره آورد وحی الهی به تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه معنوی برای سلامت انسان در قیامت اختصاص دارد، لیکن حکومت، سیاست، معیشت، قضا و داوری و دیگر مسائل انسان دنیایی هرگز از سوی خداوند اهمال نشده و آن را از منطقه دین خارج ندانسته و به منابع غیر دینی واگذار ننموده است. آیات جهاد، دفاع، قضا، تنظیم اقتصاد، تحکیم سیاست داخلی و بین المللی، و احکام سیاسی راجع به رابطه مسلمین با اهل کتاب و یا کافران غیر کتابی، و همچنین نصوص روایی متنوع و متعدد، سند گویای واصب و جامع بودن دین است.
از این رهگذر، روشن میگردد که آنچه به طور اصالت در سنت و سیرت اولیا معصوم الهی علیهم السلام متجلی شده این است که قیام و جهاد ایشان، نه به عنوان یک انسان آزاده و فرزانه دادگر و خردمند دادخواه، و به بر اساس تشخیص شخصی خود، بلکه به عنوان یک دستور دینی که در متن قرآن و سنت معصومین علیهم السلام تجلی یافت و در ارکان اصیل اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله جا گرفت و در سیرت اولیای الهی و پیروان آنان - به عنوان یک مسلمان راستین که تمام برنامههای حیات و ممات خود را از دین خدا میگیرد - صورت پذیرفته است. چه فرق بسیار عمیقی است میان تفکر سکولاریزم و جداانگاری دین از سیاست و توجیه ناروای سنت اولیای الهی علیهم السلام به کار خردمندانه شخصی آنان، و تعمق و نگاه ژرف جامعنگر دین اسلام نسبت به همه شوون دنیا و آخرت و استنباط وظیفه دینی از سنت اولیای مجاهد و اصفیای نستوه، چنانکه از آیات قرآن کریم مانند وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ [8] چنین استفاده میشود که مبارزه مستمر موسای کلیم علیه السلام و همراهان وی با آل فرعون طاغی، به استناد وحی خداوند بود نه به صرف تشخیص خردمندانه خود موسای کلیم علیه السلام
غرض آنکه، دستور قرآن کریم درباره مقاتله با سردمداران استکبار که به هیچ پیمان و سوگند و تعهد و قطعنامه و مانند آن اعتنا نداشته و ندارند: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ [9] و فرمان قرآن کریم به قتال سران ستم و پرچمداران شرک و طغیان:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ [10] و نظائر آن، نه خارج از منطقه دین است که خود مسلمانان فرزانه چنین کرده باشند - بدون آنکه جز وظیفه دینی آنان باشد - و نه جز کارهای امضائی شرع است که مسبوق به بنا عقلا باشد و آنگاه دلیل نقلی، آن را امضا کرده باشد، بلکه محورهای اصلی بذل نفس و نفیس در راه خدا از تاسیسات وحی و از ابتکارات دین الهی است.
پی نوشت :
[1] سوره فتح آیه 18
[2] سوره فصلت آیه 6
[3] سوره اعراف آیه 203
[4] بحار ج 20، لی الله علیه و آله 386، ح 8
[5] سوره نسا آیه 59
[6] سوره احزاب آیه 6
[7] کافی ج 1، ص 295، ح 3
[8] سوره ابراهیم علیه السلام آیه 5
[9] سوره توبه، آیه 12
[10] سوره بقره، آیه 193