یکی از کارهایی که باعث میشود انسان به کرامت برسد دفاع از حق و حقیقت است. و انکار حق مجازات سختی را در پی خواهد داشت.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام یکی از نشانه کرامت و بزرگی را دفاع از حق میدانند: «إِذَا أَكْرَمَ اَللَّهُ عَبْدا أَعَانَهُ عَلَى إِقَامَةِ اَلْحَق؛[1]هر گاه خداوند بخواهد بندهاى را گرامى بدارد، او را براى برپاداشتن حق يارى مىكند.» در طول تاریخ کسانی که مقابل امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرار گرفتند با اینکه میدانستند که ایشان بر حق است اما در برابر حق و حقیقت ایستادند و قلب او را مالامال از خون كردند:«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛[2] و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.» و هر زمان با ندانم كارى و حتّى خيانت ها، امواج تازه اى از غم و اندوه بر روح پاك او فرستادند؛ ولى چيزى نگذشت که بى رحمهایی بى منطق و سنگدلانى كوردل، بر آنها مسلّط گشتند كه نه بر صغيرشان رحم كردند و نه بر كبيرشان. همه چيز آنها را به تاراج بردند و روزِ روشن را بر آنها شبِ ظلمانى ساختند؛ تا جایی که آرزو داشتند يك لحظه از حكومت امام علي عليه السلام باز گردد. در این نوشتار کوتاه تلاش داریم تا بخشی از پیامد و عواقب انکار حق را مورد بررسی قرار دهیم.
پیامد و عواقب انکار حق
امیرالمؤمنین علی علیه السلام به کسانی که حق و حقیقت را انکار میکنند لحظات تاریک و بسیار خطرناک را برای آنان پیشگویی میکند: «آن كس كه از حقّ سود نگيرد، زيانِ باطل دامانش را خواهد گرفت و آن كس كه نورِ هدايت او را به راه راست نبرد، ظلمتِ گمراهى او را به وادى هلاكت مى كشاند».[3]
پیشگوییها یکی پس از دیگری
همین طور هم شد و حجّاج حاكم كوفه و بصره در دوران عبدالملك بن مروان بيست سال فرمانروايى كرد؛ تعداد كسانى را كه در اين مدّت در زير شكنجه هاى دژخيمان او جان سپردند يا با شمشير كشته شدند، يكصد و بيست هزار نفر بود و اين آمار مربوط به غير از كسانى است كه در جنگ هاى او كشته شدند.[4]
از ماست که برماست
حجّاج همراه دويست نفر مسلّح كه شمشيرها را زير لباس پنهان كرده بودند، وارد مسجد بصره شد، و به آنها دستور داد كه اگر من براى مردم سخنرانى كردم و آنها مرا سنگباران كردند، من به علامت هجوم عمامه را از سر بر مى دارم؛ شما شمشيرها را از نيام بكشيد و به هر كس دست يابيد، او را از دم شمشير بگذرانيد! اين جريان تحقق يافت و بعد از آن نقشه، حجّاج گفت از طرف عبدالملك به حكمرانى شهر شما منصوب شدهام، مردم بصره كه سابقه زشت او را مى دانستند او را سنگباران كردند، در اين هنگام او عمامه را از سر برداشت و همراهان او شمشيرها را از غلاف بيرون آوردند و به جان مردم افتادند. هر كس از در مسجد بيرون مىرفت او را گردن مىزدند؛ ناچار گروهى به داخل مسجد برگشتند، ولى آنها را يكى بعد از ديگرى از دم شمشير گذراندند، به گونه اى كه جوى خون از در مسجد سرازير شد و به بازار رسيد![5] اينها نمونه اى از سرنوشت مردمى بود كه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام آنچنان معامله اي كردند كه نبايد میكردند.
حرکت کردن درخت شرط ایمان
اميرالمؤمنين علی عليه السلام میفرمايد: روزی من با پيامبر صلي الله عليه و آله بودم كه بزرگان قريش به خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: اي محمد! تو ادعاي بزرگي ميكنی كه پدران و خويشان تو چنين ادعایی نكردهاند و ما از تو درخواستی داريم اگر اجابت كنی ميفهميم كه تو پيامبر و فرستاده خداوندی و اگر اجابت نكنی ميفهميم كه ساحر و دروغگو هستی. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: سؤال شما چيست؟ گفتند: براي ما بخواهی كه اين درخت از ريشه كنده شود و در پيش روی تو بايستد. پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. اگر چنين كند ايمان ميآوريد؟
پاسخ دادند: آری. حضرت فرمود: من انجام میدهم و میدانم كه ايمان نخواهيد آورد و در ميان شما جمعی حضور دارند كه در جنگ بدر كشته خواهند شد و در چاه بدر خواهند افتاد و جمع ديگری هستند كه برای جنگ با من لشكرها آماده خواهند كرد. آنگاه فرمود: ای درخت! اگر ايمان به خدا و روز قيامت داری و ميدانی كه من رسول خدا هستم به اذن خدا با ريشههای خود از جا كنده شو و در نزد من بايست.
درختی که به حرکت درآمد اما انکار روی انکار
اميرالمؤمنين عليه السلام گويد: به خداوندی كه او را به حق فرستاد آن درخت با ريشههای خود از زمين كنده شد و با صدایی شديد كه همانند صدای بالهای مرغان بود روانه شد و در نزد حضرت ايستاد و سايه بر سر مبارك او انداخت و شاخه بلند خود را بر سر آن حضرت گشود و شاخه ديگر خود را بر سر من گشود و من در طرف راست او ايستاده بودم. وقتی اين معجزه آشكار را ديدند از روی تكبر و بزرگی گفتند امر كن درخت بگردد و دو نيم شود و نيمی باز گردد و نيم ديگر در جاي خود بماند. حضرت امر كرد و برگشت و نصفش جدا شد و با سرعت و صدای بلند به نزد حضرت رسيد. گفتند: بگو كه اين نصف هم برگردد و با نصف ديگر متصل گردد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود و اين كار هم صورت گرفت. متأسفانه نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه سخنى کفرآمیز و جسورانه و دور از منطق گفتند، آن گونه که امام در ادامه سخن مى فرماید : «تمام آن گروه گفتند: او ساحرى دروغگوست.[6]
ساحر دانستن پیغمبر خدا در واقع انکار و تکذیب حق است که اگر کسی از حق دفاع نکند خدا او را مورد اکرام قرار نخواهد داد بلکه او را خوار و ذلیل خواهد کرد: «وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ؛[7] و هر کس را خدا خوار کند، کسی او را گرامی نخواهد داشت!»
پی نوشت
[1].غرر الحكم: حديث 982.
[2]. سوره نمل: آیه 14.
[3]. نهج البلاغه: خطبه 28.
[4]. مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 166.
[5]. الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء: ج 2، ص 39.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 192.
[7]. سوره حج: آیه 18.
در تاريخ به تجربه ثابت شده است افرادى که از پذيرش حقّ، سرباز زدند، سرانجام با خوارى و ذلّت باطل را پذيرا شدند؛ و نمونه روشن آن، مردم عراق در عصر امام علي(عليه السلام) بودند. رهبرى پيشوايى عادل و آگاه، دلسوز و مهربان كه حتّى در ميدان جنگ، از دلسوزى و مهربانى فروگذارى نمى كرد، نپذيرفتند و هر روز با بهانه اى از اطاعت فرمان او سرباز زدند.