راوی: سلام چیه! دوباره که تو فکری؟
کودک: چرا شماها نماز میخونید؟
راوی: وقتی یه نفر به تو محبت کنه چیکار میکنی؟ تشکر میکنی و سعی میکنی که اون محبت رو یه جوری جبران کنی، یا اینکه کار دیگران برات مهم نیست؟
کودک: خب معلومه تشکر میکنم. اصلا همه رفیقام بهم میگن با معرفت. اگه یکی یه کاری برام بکنه، تا جبران نکنم ولش نمیکنم.
راوی: سلام چیه! دوباره که تو فکری؟
کودک: چرا شماها نماز میخونید؟
راوی: وقتی یه نفر به تو محبت کنه چیکار میکنی؟ تشکر میکنی و سعی میکنی که اون محبت رو یه جوری جبران کنی، یا اینکه کار دیگران برات مهم نیست؟
کودک: خب معلومه تشکر میکنم. اصلا همه رفیقام بهم میگن با معرفت. اگه یکی یه کاری برام بکنه، تا جبران نکنم ولش نمیکنم.
راوی: آفرین! ما بخاطر اون چیزایی که خدا بهمون داده، میخوایم ازش تشکر کنیم، خدا چیزای زیادی بهمون داده. مثلا تو اگه دست و پا نداشتی، میتونستی بری شهربازی خوش بگذرونی؟ اونوقت چطوری میخواستی با دوستات بازی کنی؟ تا حالا شمردی خدا چه نعمتهایی بهت داده؟ میتونی چندتاشون رو بگی؟
کودک: خب... غذاهای خوشمزه، دوستهای خوب، وسایلی که دارم، پدر ومادرم و خیلی چیزای دیگه.
راوی : آفرین خدا این همه نعمت رو برای ما قرار داده. ما هم چون میبینیم اون ما رو دوست داره و اینقدر به فکر ماست، دوستش داریم و ازش تشکر میکنیم. آخه خودش گفته هرکسی می خواد از من تشکر کنه نماز بخونه. ما هم برای تشکر از خدا نماز می خونیم.
{پیشنهاد می شود تصویر کوه و دست و درختان به صورت ابری بالای سر کودک نشان داده شود }
کودک: منم خیلی دوست دارم از خدا برای چیزهای خوبی که به من داده تشکر کنم، منم دوست دارم نماز بخونم.