دانش آموزان
قصه شب| « تصمیم مهم حاکم مهربون و شیطونک ناقلا»
قصه شب| « تصمیم مهم حاکم مهربون و شیطونک ناقلا»؛ داستان حاکم باهوش و مهربانی است که تصمیم می گیرد مردم شهر خود را امتحان کند و به همین خاطر از آنها می خواهد تا کارهای خوب انجام دهند و از شیطونک و کارهای بد دوری نمایند، ولی در این بین شیطونک با فریب مردم سعی می کند تا جلوی حاکم را بگیرد و ... |
قصه شب| «قطرههای باران پشت شیشه و معلم قصهگو»
قصه شب| «قطرههای باران پشت شیشه و معلم قصهگو»؛ داستان در مورد تعدادی دانش آموز است که از باریدن باران در روزی که قرار بوده آنها به اردوی علمی بروند ناراحت هستند، ولی معلم آنها با تعریف داستانی آنها را متوجه اشتباهشان میکند. |
قصه شب| «ماجرای امیرعلی و سهیل عینکی و تپل»
قصه شب| «ماجرای امیرعلی و سهیل عینکی و تپل»؛ داستان سؤال زیبایی است که برای پسرکی به نام امیرعلی در مورد قد و هیکل درشت دوستش به وجود آمده و مادرش علت چنین آفرینش خدا را با بیان مثالهایی زیبا به او میگوید. |
قصه شب| «امیرعلیجان! به اطرافت خوب نگاه کن پسرم!»
قصه شب| «امیرعلیجان! به اطرافت خوب نگاه کن پسرم!»؛ داستان در مورد گفتگوی پدر و پسری است در مورد چیستی و ماهیت خدا و اینکه خدا چرا دیده نمیشود، که در آن پدر با آرامش به سؤالات فرزندش پاسخ میگوید. |
قصه شب| «سفر تفریحی امیرعلی و خونوادهاش به جنگل»
قصه شب| «سفر تفریحی امیرعلی و خونوادهاش به جنگل»؛ داستان در مورد به جنگل رفتن امیرعلی و خانوادهاش به جنگل است که در آن پسرک با راز آفرینش مگس و پشه آشنا میشود. |
قصه شب| «وقتی خدا به سارا کوچولو هدیه میدهد»
قصه شب| «وقتی خدا به سارا کوچولو هدیه میدهد»؛ داستان با موضوع خداشناسی است که در آن دختر کوچولویی به نام سارا از خدا بابت آنچه می خواسته و به او داده نشده شاکی است و لذا این مطلب را به پدر خود می گوید. |
قصه شب| « مرد چوپان و گوسفندان زیبا»
قصه شب| « مرد چوپان و گوسفندان زیبا و قشنگ». ماجرای این قصه در مورد مرد چوپانی است که بر اثر حمله گرگ ها تعدادی از گوسفندانش از بین میروند و او بابت این مسئله بسیار غمگین است و خدا را مقصر این کار می داند تا آنکه پدر پیرش به او داستانی را یادآوری میکند و او را متوجه اشتباهش می نماید. |
قصه شب| «شباهت خدای مهربان به خورشید تابان»
قصه شب| «شباهت خدای مهربان به خورشید تابان»؛ داستان حاضر ماجرای به مسجد رفتن پسری به نام امیرعلی به همراه پدرش است که در آنجا سؤالاتی در مورد اینکه چرا باید انسان نماز بخواند و... برایش رخ میدهد و پدرش نیز با آرامی و با بیان چند مثال به سؤالات او پاسخ میدهد. |
قصه شب| «مرد بیچاره و مجسمه طلایی دخترش»
قصه شب| «مرد بیچاره و مجسمه طلایی دخترش». داستان در مورد پسر کوچکی به نام امیرعلی است که به خاطر ناراحتی از دوستش از خدا چیزی را میخواهد که به نفع او نیست و مادرش با تعریف داستانی قدیمی او را متوجه اشتباهش مینماید. |
قصه شب| «امیرعلیجان! خدا همهجا هست پسرم!»
قصه شب| «امیرعلیجان! خدا همهجا هست پسرم!»؛ داستان پسرکی به نام امیرعلی است که از مادر خود در مورد خدا و اینکه او کجا قرار دارد سؤالاتی میپرسد و با شنیدن جوابها بسیار خوشحال شده و قانع میشود. |
قصه شب| «پیرمرد مهربان شهر مدائن و مرد غریبه»
قصه شب| «پیرمرد مهربان شهر مدائن و مرد غریبه»؛ در این داستان بخشی از رفتار مهربانانه جناب سلمان فارسی در زمان فرمانداری بر شهر مدائن نگاشته شده است. |
قصه شب| « انتخاب یه مبصر خوب برای کلاس»
قصه شب| « انتخاب یه مبصر خوب برای کلاس»؛ ماجرای داستان مربوط به کلاسی است که با رخ دادن حادثهای برای نماینده آن، دانش آموزان کلاس با هماهنگی ناظم مدرسه در پی انتخاب فردی هستند تا بتواند نماینده و مبصر آن ها شود. |