برنامه «لبخند اشک» کاری از گروه علوم قرآنی شبکه قرآن است که به بیان خاطرات خواهران شهدای معاصر از این عزیزان میپردازد. در این متن به بررسی این برنامه میپردازیم.
برنامه تلویزیونی «لبخند اشک» کاری است از گروه علوم قرآنی شبکه قرآن و معارف سیمای ملی به تهیهکنندگی و کارگردانی «حسن صدخسروی». «فهیمه سادات موسوینیا» نیز پژوهش و نویسندگی اثر را بر عهده دارد.
این برنامه به معرفی و بیان خاطرات شهدای معاصر از طریق مصاحبه با خواهران آنان میپردازد. کتابی نیز با همین نام، این مصاحبهها را به چاپ رسانده است[1].
بررسی
با آغاز انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (رحمهالله)، این انقلاب منشأ تربیت انسانهای بزرگ و کمنظیری شد که نمونههای آنان در تاریخ ایران کمیاب است. افرادی که ارزشمندترین دارایی یک انسان یعنی جان خود را بدون هیچ چشم داشت مادی، فدای آرمانها و اهداف این انقلاب الهی کردند و فرهنگ اسلامی شهادت را زنده نگاه داشتند. حفظ این فرهنگ که علاوه بر رستگاری انسان، بقای اسلام به آن وابسته است از ضروریترین و واجبترین مسائلی است که مدیران فرهنگی باید بدان توجه ویژه داشته باشند.
برنامه لبخند اشک با همین رویکرد سعی دارد از مجاهدات شهدای دفاع مقدس و شهدای جبهه مقاومت اسلامی سخن گفته و به بیان خاطرات زندگی این بزرگان بپردازد؛ البته با یک زوایهی نگاه جدید و آن روایت از دید خواهران شهداست.
اگرچه اصل ایده [روایت از دید خواهران شهدا] به شدت جذاب و تأثیرگذار است اما علاوه بر ایده، دوعامل دیگر نیز باید رعایت شود تا با اثری مواجه شویم که بتواند با مخاطب امروزی ارتباط بگیرد.
اول: یافتن سوژههای درست و مطابق با ایده
دوم: ساخت استاندارد در قالب فرمی با جذابیت بصری بالا.
وقتی شاکله اصلی برنامه بر روایت خواهر از برادر بنا شده است، مخاطب انتظار دارد که روایت سرشار از حس خواهر- برادری باشد یعنی مخاطب با این توقع پای برنامه نشسته است که این حس جدید را تجربه کند اما متأسفانه -حداقل در قسمتهایی که نگارنده تماشا کرده است- برنامه خالی از چنین حسی است و همان خاطرات عمومی را از زبان خواهر این شهدا میشنویم و خواهرانگی در روایتها دیده نمیشود به نحوی که هر کس دیگری نیز بود، میتوانست عموم این خاطرات را بیان کند. این ضعف یا ناشی از این است که سازندگان نتوانستند سوژههایی مطابق با ایده اولیهی خود پیدا کنند و یا در مصاحبه نتوانستند جزئیتر شده و دادههای شخصی مناسب با ایده را از مصاحبه شوند، دریافت کنند.
برنامه از نظر فرمی هم عملکرد ممتاز و ویژهای ندارد و ما با یک مصاحبه طویل و درازی طرف هستیم که نمیتواند مخاطب عام را جذب کند. در ابتدا و انتهای اثر با نریشن، بازسازی و اینسرتهایی[2] از چراغ و ... سعی میکند شروع و پایان خوبی داشته باشد اما در میانه برنامه، مخاطب با یکنواختیِ خستهکنندهای روبهرو میشود که پاشنه آشیل برنامه است. نتیجه این نوع فرم، همان چیزی است که سالهاست در ادبیات و سینمای دفاع مقدس دیده میشود، در عموم این آثار در پرداخت و شناساندن این عزیزان، ضعیف عمل شده است.
جمعبندی: به نظر میرسد که سازندگان تحت تأثیر ایده اولیه خود از عمیقتر شدن در سوژهها و رسیدن به فرم بهتر غافل شدهاند و همین دو مورد، برنامه را از اثری که میتوانست تأثیرگذاری شگفت انگیزی داشته باشد به اثری معمولی تقلیل داده است.
[1] لبخند اشک، نشر شهید کاظمی، فهیمه سادات موسوینیا
[2] نماهایی درشت و بسته از اشیاء یا بخشی از بدن شخصیتها