مهم ترین شاخص های حکومت اسلامی رسول الله(ص)

20:35 - 1402/08/05

-پیامبر اکرم (ص) با تشکیل حکومت اسلامی, که هدف این بود که پیام آزادی انسان و بیداری انسان و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکان پذیر نیست لذا پیغمبر(ص) به مدینه آمدند تا این نظام نمونه را به وجود بیاورند, حالا چقدربعدی ها بتوانند آن را ادامه بدهند, چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند, این دیگر بسته به همت آنهاست. پیغمبر نمونه را می سازد و ارائه میکند به همه بشریت وهمۀ تاریخ.نظامی که پیغمبر(ص) ساختند, شاخص های گوناگونی داشته که بیان مهم ترین آنها پرداخته ایم.

پیامبر اکرم (ص) با تشکیل حکومت اسلامی, که هدف این بود که پیام آزادی انسان و بیداری انسان و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکان پذیر نیست لذا پیغمبر به مدینه آمدند تا این نظام نمونه را به وجود بیاورند, حالا چقدربعدی ها بتوانند آن را ادامه بدهند, چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند, این دیگر بسته به همت آنهاست. پیغمبر نمونه را می سازد و ارائه میکند به همه بشریت وهمۀ تاریخ.
نظامی که پیغمبر(ص) ساختند, شاخص های گوناگونی داشته که این هفت شاخص در بین این شاخصها از همه مهم تر و برجسته تر است:
 شاخص اول- شاخص ایمان و معنویت انگیزه حقیقی:
 که همانند موتور پیش برنده حقیقی در نظام نبوی است، و آن ایمانی ست که از سرچشمه دل مردم و فکر مردم میجوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در می آورد. پس شاخص اول، شاخص تقویت ایمان ,دمیدن روح ایمان و معنویت ودادن اعتقاد درست و اندیشه درست به افراد است, که این را از مکه پیغمبر(ص) شروع کردند و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا بردند.
شاخص دوم- قسط و عدل:
 اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حق دار است, بدون هیچ ملاحظه شاخص سوم, علم و معرفت است.
 شاخص سوم- علم و معرفت:
در نظام نبوی, پایه همه چیز, دانستن, شناختن, آگاهی و بیداری است. کورکورانه کسی را به سمتی حرکت نمی دهند؛ مردم را با آگاهی و معرفت و قدرت تشخیص, به نیروی فعال, نه نیروی منفعل, بدل میکنند.
 شاخص چهارم- صفا و اخوت:
 درگیری های برخاسته از انگیزه های خرافی, شخصی, سودطلبی و منفعت طلبی در نظام نبوی مبغوض است؛ و با آن مبارزه میشود. فضا, فضای صفا و صمیمیت و اخوت و برادری و همدلی ست.
 شاخص پنجم- صلاح اخلاقی و رفتاری:
 انسانها را تزکیه میکند از مفاسد اخلاقی و رذایل اخلاقی آنها را پیراسته میکند پاک میکند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّی می سازد, «وَ يُزَكِّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكتاب والحكمة»[1]
 تزکیه, یکی از آن پایه های اصلی ست؛ یعنی پیغمبر(ص) روی یکایک افراد, کار تربیتی و انسان سازی میکردند.
 شاخص ششم- اقتدار و عزت:
 جامعه نبوی و نظام نبوی, توسری خور, وابسته, دنباله رو, دست حاجت به سوی این و آن درازکن نیست؛ بلکه عزیز, مقتدرو تصمیم گیر است؛ صلاح خود را که شناخت, برای تأمین صلاح خود کار و تلاشمی کند, پس عزت و اقتدار هم شاخص ششم است.
شاخص هفتم- کار و حرکت و پیشرفت دائمی:
 توقف در نظام نبوی نیست؛ به طور مرتب کار و حرکت و پیشرفت است. این وجود ندارد که بگویند که خب دیگر تمام شد؛ و یا, حالا بنشینیم بیکاری کنیم. با وجود اینکه این کارها لذت آور و شادی بخش است و کار خستگی آور و کسل کننده و ملول کننده و به تعب آورنده نیست؛ کاری ست که نشاط, نیرو وشوق میدهد.
پیغمبر(ص) وارد مدینه شدند تا این نظام با این شاخصه ها را سر پا کنند و آن را کامل کند و برای ابد در تاریخ آن را به عنوان نمونه نگه دارد, تا هرکسی در هرجای تاریخ, از زمان خودش تا قیامت که توانست مثل آن را به وجود بیاورد و شوق ایجاد کند در دل ها که بروند به سوی آن چنان جامعه ای. البته برای ایجاد چنین جامعه ای, به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد, تا نظام بر پایه این عقاید و اندیشه ها بنا بشود.
این اندیشه ها و افکار را پیغمبر(ص) در قالب کلمه توحید و عزت انسان و بقیه معارف اسلامی را در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم درمدینه، در تمام لحظات تا پایان عمرشان دائماً این افکار و  معارف بلند را که پایه های این نظامند, دائماً به این و آن تفهیم کردند و تعلیم داد.
پایه های انسانی, ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار بگیرد؛ نظام اسلامی قائم به فرد نیست. بسیاری از این ستونها را پیغمبر(ص) در مکه را به وجود آورده بودند. یک عده از صحابه بزرگوار پیغمبر(ص) که معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله مکه, که اختلاف مرتبه ای داشتند و یک عده دیگرهم کسانی بودند که قبل از آنکه پیغمبر(ص) به یثرب بیاید با پیام پیغمبر(ص) به وجود آمده تا اعم بودند؛ از قبیل سعد بن معاذها و ابی ایوبها و دیگران, بعد هم که پیغمبر آمدند, از لحظه ورود, انسان سازی را شروع کردند و روز به روز انسانهایی ازقبیل: مدیران لایق, انسانهای بزرگ, شجاع, با گذشت, با ایمان قوی و با معرفت, به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ, درست 
میکردند.
پیغمبر(ص) وارد مدینه شد و هجرت پیغمبر(ص) به مدینه که یثرب نامیده میشد و بعد از آمدن پیغمبر، «مدینة النبی» یعنی شهر پیامبر نام گرفت. هجرت پیغمبر به این شهر, در ابتدا مثل نسیم خوشی وزید وهمچون نسیم بهاری همه آن را احساس کردند و کانه یک گشایشی به وجود آمد و دلها متوجه و بیدار شد. شوق دیدن پیغمبر در دل مردم, زمانی که شنیدند پیغمبر وارد قبا شده است و پانزده روز در قبا می ماند, روزبه روز در دل مردم مدینه بیشتر میشد, بعضیها میرفتند قبا پیغمبر را زیارت میکردند وبرمی گشتند؛ عده ای هم در مدینه منتظر بودند پیغمبر بیایند, زمانی که پیغمبر وارد شدند این شوق و نسیم لطیف و ملایم تبدیل شد به توفانی در دلهای این مردم و دلها را عوض کرد, ابتدا در دلهای مردم انقلاب به وجود آمد و ناگهان احساس کردند که عقاید وعواطف, وابستگیهای قبایلی و تعصبات آنها, در چهره, رفتار و درسخن این مرد همه رفت زیر پا لگد مال شد. خودشان لگدمال کردند با دروازه جدیدی به سوی عالم آفرینش, معارف اخلاقی و حقایق عالم وجود, آشنا شدند؛ این توفان که ابتدا در دلها انقلاب ایجاد کرد و سپس به اطراف مدينه گسترش پیدا کرد, دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سپس به راههای دور تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگ آن روز پیش رفت؛ و هرجا که رفت دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. در صدر اسلام, لشکر اسلام با نیروی ایمان, ایران و روم را فتح کردند و آن ملت های مورد هجوم, به مجردی که اینها را میدیدند در دلشان ایمان به وجود میآمد و شمشیر هم  برای این بود که مانع ها و سرکرده های زر و زورمدار را از سر راه بردارد. توده مردم همه جا همان توفان را دریافت کردند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار, یعنی امپراتوری روم و کشور بزرگ ایران, تا اعماق خودشان شدند جزو نظام و کشور اسلامی,همۀ این کارها چهل سال طول کشید.
این همان توفان ده سالش در زمان پیغمبر بود و سی سالش بعد از پیغمبر بود. پیغمبر به مجرد اینکه وارد مدینه شد کاررا شروع کرد. از جمله شگفتیهای زندگی پیغمبر این است که پیغمبر در مدینه در طول این ده سال, یک لحظه را هدرنداد و یک ساعت دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت باز بماند, بیداری او, خواب او, مسجد او, خانه او, میدان جنگ او, در کوچه و بازار او, معاشرت خانوادگی او, وجود او هرجا که بود, درس بود. این کسی که همه تاریخ را مسخر فکر خود کرد عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد ؛ مثل مفهوم مساوات, برادری, عدالت, مردم سالاری همه تحت تأثیر تعلیم او بود؛ در بقیه تعالیم دینی چنین چیزهایی وجود نداشت لااقل به منصه ظهور نرسیده بود, کسی که این همه در تاریخ اثر گذاشته است فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده است؛ چه عمر با برکتی بود.
از زمان ورود پیامبر اکرم, موضع گیری خود را مشخص کرد, ناقه ای که پیغمبر سوار آن بود وارد شهر یثرب شد ومردم دور ناقه را گرفتند؛ شهرمدینه، آن وقت محله هایی داشت و هر محله هم برای خودش, بزرگانی داشت. هرمحله برای یک قبیله ای بود, قبایل وابسته به «اوس», قبایل وابسته به «خزرج». شتر پیغمبر که وارد شهر مدینه شد جلوی هرکدام از این محله های قبایل رسید بزرگان آمدند. بیرون جلوی شتر را گرفتند وگفتند یا رسول الله بیا اینجا وهمه چیز, ثروت, راحتی ما در اختیار شما و در منزل ما وارد بشو. پیغمبر(ص) فرمود: جلوی این شتررا باز کنید؛ «إِنَّها مَأمورَةٌ »[2]؛ دنبال دستور حرکت میکند؛ بگذارید برود جلوی شتر را باز کردند رسید به محله بعدی باز بزرگان, اشراف, پیرمردها, شخصیت ها, جوانها آمدند جلوی ناقه پیغمبر(ص) را گرفتند: یا رسول الله ! اینجا فرود بیا اینجا خانه توست؛ هرچه بخواهی در اختیارت میگذاریم؛ همه ما در خدمتت هستیم. فرمود: کنار بروید؛ بگذارید شتر برود؛ « إِنها مأمورَةٌ».
همین طور محله به محله رسید به محله بنی النجار که مادر پیغمبر جزو این خانواده است. اینها خاله ها و داییهای پیغمبر محسوب میشوند؛ یا رسول الله, ما خویشاوند توییم رحم توییم؛ در منزل ما فرود بیا همه چیز ما هستی ما در اختیار توست. فرمود: نه؛« إِنَّها مأمورَةٌ» ؛ بروید کنار راه را باز کردند.
شترآمد در فقیرنشین ترین محلات مدینه, یک جایی نشست. نگاه کردند خانه کیست؛ جلوی در خانه ابی ایوب انصاری فقیرترین یا یکی از فقیرترین آدمهای شهر, خانواده مستمند و فقیر, اثاث پیغمبر را برداشتند بردند داخل خانه, و این یعنی دست رد به اعیان و اشراف و متنفذین و صاحبان قبیله و صاحبان فرزندان و اینها؛ درخانه فقیرترین آدم مدینه وارد شد یعنی, موضع اجتماعی خودش را مشخص کرد؛ معلوم شد که این شخص, وابسته به پول, به حیثیت قبیله ای, به شرف, ریاست فلان قبیله, وابسته به قوم خویش و فامیل, به آدمهای پررو و پشت هم انداز و اینها نیست و نخواهد شد. از همان لحظه اول مشخص کرد که در برخورد و تعامل اجتماعی طرف کدام گروه است, طرفدار کدام جمعیت است و برای چه کسانی وجود او بیشتر نافع خواهد بود؛ همه از پیغمبر و تعالیم پیغمبر نفع میبرند؛ اما آنی که محرومتر است, حق بیشتری می برد تا جبران محرومیتش باید بشود.

[1] آل عمران, آیه 164
[2] بحارالانوار, کتاب تاریخ نبينا, أبواب أحواله من البعثة إلى نزول المدينه,باب 7, ح1

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 11 =
*****