در هر حادثه و اتفاقی برای مومنان حکمتی است که باعث رشد و کمالشان میشود
شاید بی خبریهای آن شب سخت و چشم انتظاری ما حکمتش تلنگری باشد برای یادآوری یک اتفاقی مهم. اتفاقی که با سرعت جهان در حال رسیدن به آن است .اتفاق ظهور.
برای ظهور باید مضطر شد..چیزی شبیه همین حال ان شب سخت ما ..چه بسا بسیار شدیدتر . برای ظهور باید مضطر شویم وگرنه مضطرمان میکنند.
چندین ساعت از رئیس جمهورمان خبری نداشتیم. همه به هم ریخته بودیم.
*********شهادت، همان واژه آشنا
ساعت حوالی هشت روز ولادت امامرضا
خبر رسید که هشتمین ریاستجمهوری ما
شهید شد.
سید ابراهیم میخواهم کمی باتو حرف بزنم.
سید ابراهیم تو همان روز که در مناظرههای انتخابات توهین شنیدی و سکوت کردی، شهید شدی.
وقتی دولت را با خزانه خالی تحویل گرفتی
و نگذاشتی آب در دل ملت تکان بخورد، شهید شدی.
سید ابراهیم وقتی در سازمانملل قرآن خدا را دست گرفتی و از مظلومین دنیا گفتی، فهمیدیم تو زمینی نیستی و شهید شدی.
ما با تو فهميديم میشود رئیس بود ولی خدمت جمهور را برگزید.میشود مسئول بود، بر قلبها.
وقتی پشت میز ریاستجمهوری آرام و قرار نداشتی و هر روز سر از کارخانه و خیابان و استانی سر در میآوردی فهميديم تو آمدهای امیرکبیر دیگری باشی برای ایران. فهمیدیم تو شهیدانه زندگی کردی و شهیدانه خواهی رفت.
سید ابراهیم شهید چقدر شهادت به نامتو زیبا ترکیب میشود. "سید ابراهیم شهید "
حالا دست تو بازتر شده .حالا نه از هیئت دولت ، نه از سفرهای استانی ،تو حالا از کنار امامرضا هوای کشور امامرضا را خواهی داشت.از مردم غزه به امامرضا بگو ،از بغض کارگرها، از خوندل یک دنیا .
ما نسلی نبودیم که رجایی را درک کنیم
ممنونیم که آمدی و نشانمان دادی
ریاستجمهور یعنی فدا شدن برای جمهور
سفرت به خیر سید .سلام ما را برسان به امامرضا و بگو ما دیگر نفس نداریم پسرش مهدی (عج) را راهی کند.
شبیه این حال را صبح جمعهای داشتم که حاج قاسم رفت...
حالتی میان زمین و آسمان معلق، خبر سنگین بود، تلخ بود، دردآور بود اما قطعیت داشت!
این حال، اما حالِ پس از ساعتها چشمانتظاری بود ، حالِ پس از سالتها ذکر مدام و تسبیح در دست و نگاهی لرزان به اخبار خبرگزاریها.
خبر آن روز را پس از یک ندبه شنیدم، خبر امروز را پس از ختمهای بسیار، پس از حمد و توسل و حدیث کساء و امینالله و...
دوشنبه روز عید بود، مثل جمعهای که میگویند عید است و آن یکو بیستی که حک شد در ضمیرمان، اما عیدی را اول دادند دست آن حاجی و این سید! قبول نیست، سهم ما دلهره و اشک و دلتنگی، سهم شما سوختن در آتش عشق بندگی و خدمت به خلق!
حال الآنم تنها تفاوتی که با حال آن صبح جمعه دارد این است که آن روز دلم میلرزید از تصور دنیای روزهای بعد آن اتفاق؛ ولی امروز یقین دارم به روشنی آینده، به بیداری اسلامی، به جریانسازیای که خون شهید بر زمین دارد، به قلهای که نزدیک و نزدیکتر میشود، به پرچمی که افراشتهتر و سبزتر میشود و به نسیمی که بوی خوش یار را گرفته است.
یقین دارم چون به چشم دیدم روزها و ماهها و سالهای پس از حاج قاسم را...
ای خدای عیدهای جمعه و ای خدای عید میلاد امام رضا، یادمان بده چگونه شرط شهید شدن، شهید بودن است و بعد رزق شهادت را نصیب ما هم بکن.
اما باید قوی باشیم ، هیچ کدام ما به اندازه رهبری داغ از دست دادن یاران را ندیدیم
امامش رفت، رجائی و باهنرش رفتند، صیاد و کاظمی و ستاری و طهرانی مقدم او رفتند، مالک اشترش حاج قاسم رفت، عمارش مصباح عزیز رفت، اما قوی و مقتدر همچنان مثل کوه پای کار این نظام و انقلاب هست و ان شالله به صاحب اصلی اش تحویل خواهد داد.
حالا هم رئیسی او رفت ، اما قطعا با دلگرمی بزرگی که ایشان در همان شب سخت روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ دادند ، در کار این نظام هیچ خللی ایجاد نخواهد شد.
***طلبه محبوب ایران
طلبهای که برای دیدار مردمی روستایی به سیستان رفت و خاکی شد، به خوزستان رفت و گِلی شد، به مازندران رفت و بارانی شد!
و در آخر به بالاترین نقطه کشور رفت و آسمانی شد!
بگذار بگویم که بزرگان ما برای آرمان انقلاب و مردم نمی میرند؛ می سوزند مثل رجایی
مثل سليماني، مثل رئیسی.
آغاز ریاست جمهوریاش با ولادت امام رضا(ع) و پایان ریاست جمهوری هم با ولادت امام رضا(ع)
هشتمین رئیس جمهور ،
زاده شهر امام هشتم
در روز میلاد هشتمین امام
پر کشید