آيا فلسفه نماز از نظر شيعه و سني تفاوت دارد يا خير؟
پاسخ :
پاسخ سؤال را از مرحوم فيض كاشاني در محجة البيضاء، ج 1، مي شنويم.[1] ايشان در باب ذكر فضيلت و اسرار نماز ميفرمايد: كه ابوحامد غزالي صاحب «احياء اسلام»، كه از علماء بزرگ اهلسنت است، در اين باب رواياتي را كه ذكر كرده، بيشترش همان رواياتي است كه علماء شيعه از اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ ذكر نمودهاند.
اما از نكتهاي نبايد غفلت كرد كه نبايد انتظارداشت آنچه را كه علماء شيعه در اين باب نگارش نموده و يا تفسير و تبيين و تشريح كردهاند بتوان در ميراث فرهنگي اهلسنت هم يافت. زيرا آنچه در اين بارة در ميراث فرهنگي اهلسنّت يافت ميشود اولاً انگشت شمار است، دوم اينكه به عنوان ذكر بعضي از فضايل عبادت ونماز ذكر شده است نه تبيين و تشريح روح و سر عبادت، سوم اينكه هرچه در اين باب نگارش يافته تكرار و برداشت از سلف است و چيزي بر آن افزوده نگرديده است، به عبارت بهتر اينكه غنا و تعمقي را كه در اين بارة در نصوص اهلابيت ـ عليهمالسلام ـ و تأليفهاي علماء شيعه هست، در آثار بجا مانده از اهلسنّت نميتوان يافت.
اولين فلسفه نماز آن است كه خداوند ميخواهد بوسيله نماز انسان را پاك و طاهر گرداند. از آلودگيهاي همچون منيت و تكبر و خودخواهي برهاند و پاككنندهاي بهتر از طهارت و نماز نيست. «مثل الصلوات الخمس كمثل نهر عذب...»[2] اين تشبيه نمودن نماز به چشمةزلالي، كه در جلو درب منزل باشد و شخص هر شبانه و روز پنج بار در آن خود را شستشو نمايد و به تبع، چركي در بدن او نخواهد ماند، در كتابهاي حديثي ما از امام صادق ـ عليهالسّلام ـ و در نهجالبلاغه از امام اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ هم نقل شده است. اين احاديث به ما ميفهماند كه «تمام عبادات براي آن است كه انسان را از راههاي مختلف، از غرور و منيت و خودخواهي رهايي دهد. چون هيچ دشمني بدتر از دشمن دروني نيست و هيچ آلودگي بدتر و پليدتر از آلودگي نفس نيست.»[3]
لذا نماز را واجب كرد «انما فرضت الصلاة... لاقامة ذكر الله»[4] تا ذكر خدا را اقامه و زنده گردد. چون وقتي كه ذكر خدا زنده بود قلبها هم زنده و هم نوراني ميگردد، «خمس صلوات من حافظ عليهن كانت له نوراً و برهاناً و نجاةً يوم القيامه».[5] بوسيله نماز است كه قلبها ملزم و بسته به خدا خواهد بود و محكم ميگردد. «افضل الرباط الصلوة».[6] و در نتيجه وسوسه و دسيسههاي شيطان در قلب او راه پيدا نميكند يعني روي شيطان سياه ميگردد «الصلاة تسوّد وجه الشيطان».[7]
دومين علّت كه مشترك بين دو فرقه هست اين دو حديث است «ان الصلاة قربان المؤمن»،[8] «الصلاة قربان كل تقي»[9] نماز مايه قرب مؤمن و هر متقي است. كسي كه دوستدار و عاشق خداست و ميخواهد به وصال او راه يابد، اين وصال تنها از راه نماز ممكن است و به همين جهت است كه پيامبر اسلام ميفرمود يكي از روشني هاي چشم نماز است «جعلت قرة عيني في الصلاة»[10] سومين و آخرين فلسفهاي كه براي نماز در نصوص هر دو فرقه آمده است اين است كه نماز پايه و ستون اسلام است. كسي كه بخواهد خيمه دين را سر پا كند، بايد عمود دين كه همانا نماز است، را استوار سازد، در صورت ترك نماز، دين هم منهدم ميگردد. «الصلاة عماد الدين فمن تركها فقد هدم الدين».[11] اين حديث[12] در نصوص شيعه از امام باقر ـ عليهالسّلام ـ نقل گرديده است.
چون در قرآن تصريح شده كه به اعمال خير در صورتي پاداش نيك و بهشت داده ميشود كه فاعل مؤمن باشد، لذا فرموده است «الصلاة المكتوبه كميزان من وفي استوفي»[13] نمازهاي واجب ترازو است هر كه حق نماز را اداء كرد ديگر اعمال او هم پذيرفته است. اداء حق نماز به اين است كه نماز را در وقتش بجا آورد، وضو، ركوع و سجود آن را نيكو گرداند و در حال خشوع انجام دهد، دنباله اين حديث اشاره[14] دارد كه نماز داراي يك حقيقت است كه آن حقيقت در صورتي كه نماز درست و به طور كامل و با تمام شرايط و اجزاءش بجا آورده شود، به صورت زيبا و سفيد ظهور ميكند و در حق نمازگزار دعا ميكند و ميفرمايد خدا تو را حفظ كند كه مرا حفظ كردي و اگر به طور كامل و صحيح بجا آورده نشود به صورت تار ظاهر ميشود و در حق نمازگزار نفرين ميكند و ميفرمايد خدا تو را ضايع كند كه مرا ضايع كردي.
از اين بيان سر ميزان بودن و وسيله قبولي ساير اعمال سبب نماز را ميتوان استكشاف كرد. چون اگر كسي نماز را بجا آورد و آن را حفظ نمود، حقيقت دينداري در او پيدا شده است، و معلوم ميگردد كه مؤمن است و نسبت به كارهاي خير او پاداش نيك و بهشت را ميدهد.
نكتهاي كه در پايان به عنوان شاهد و تأييدآن نكته كه در مقدمه ذكر نموديم كه عمق و غناي نظر اهلبيت بيشتر است اينكه در سوره مباركه ذاريات آيه شريفه پنجاه و شش ميفرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» اين آيه شريفه به مهمترين فلسفه نماز اشاره كرده است، خلاصه بيان علماء شيعه در تفسير اين آيه اين است كه خداوند متعال خالق و آفريننده انسان است و چون حكيم است هيچ كاري را عبث انجام نميدهد يعني فعل او بدون غايت نخواهد بود غايت از آفرينش انسان در وهله اول عبادت كردن او ـ تبارك و تعالي ـ معرفي شده است. اين غايت، غايت متوسط است، غايت نهايي «حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[15] ميباشد. يعني انسان سالك است و اگر كسي بخواهد به سر و روح عبادت برسد بلكه فراتر از آن، جايگاه سر معبود گردد بايد نماز بخواند، او بايد بپرستد. رسيدن به اين جايگاه ممكن نيست جز در تحت ولايت انسان كامل، زيرا هيچ عبادتي حتي تقوي بدون قول معصومين (اولياء الله) مقبول نخواهد بود. پيوند و همدوشي عبادت و ولايت،از آيات شريفه و متعدد قرآن، استنتاج ميشود.[16]
نظر اهلسنت در تفسير اين آيه، آن طور كه در «جامعالاحكام قرطبي»[17] آمده است غناي كلام اهلبيت را ندارد. مجاهد ميگويد: «ليعبدون» در آيه به معناي «ليعرفون» است يعني اينكه تا او را بشناسد. و «يقين» در سوره «حجر» به معناي مرگ است و معناي آيه اين ميشود كه از خدمت پروردگار و عبادت او تا هنگامه مرگ جدا نگردد. دليل اينكه «يقين» در اينجا به معناي مرگ است حديث ام العلماء انصاريه است. اين نهايت مبلغ علمي ايشان در تفسير فلسفه عبادت است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسرار عبادات، جوادي آملي، عبدالله، تهران، انتشارات الزهراء، ص 28.
2. محجة البيضاء، ملامحسن كاشاني، جلد 2، ص 337، انتشارات جامعه مدرسين.
[1] . فيض كاشاني، ملا محسن، محجة البيضاء، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ج 1، ص 337.
[2] . غزالي، ابوحامد، احياء العلوم، ج 1، ص 337، هندي متقي، كنزالعمال، ج 7، ح 18931.
[3] . جوادي آملي، عبدالله، اسرار عبادات، تهران، انتشارات الزهرا، ص 28.
[4] . غزالي، احياء العلوم، ص 74.
[5] . هندي متقي، كنزالعمال، ج 7، ح 18862 و 18902، 18893، 18907، 18917.
[6] . همان.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان، ج 7، ص 287.
[11] . همان، ص 287، ح 18889، 18890.
[12] . محجة البيضاء، ج 1، ص 34.
[13] . غزالي، احياءالعلوم، ج 1، ص 72.
[14] . صدوق، من لايحضره الفقيه، فضل الصلاة، ج 1، ب 30، ح 5؛ و غزالي، احياء العلوم، ج 1، ص 72.
[15] . حجر/ 99.
[16] . مراجعه شود به آثار مختلف جوادي آملي از قبيل حكمت عبادات، تفسير تسنيم، (بحث نماز در سورة بقره) نگارنده يادداشتي كه از درس تفسير ايشان دارد اين مطالب را نگارش نموده است.
[17] . قرطبي، الجامع الاحكام القرآن، ج 17 و 10.
منبع:سایت اندیشه قم