نسبتي ناروا به امام باقر(عليه‌السلام)

19:57 - 1393/08/30
چکیده: هیتمی انصاری(م974) برای نشان دادن ارادت امام باقر(علیه‌السلام) به شیخین دست به جعل روایت از طریق تقطیع(جدا کردن قطعه‌از روایت) زده، در حالیکه اولاً اگر به صورت کامل آورده شود، معنای آن کاملاً مشخّص و خلاف آن چیزی است که ادّعا شده و ثانیاً این مطلب در روایات شیعی و روایات معتبر اهل سنّت اصلاً وجود ندارد و ثالثاً برداشتی که شده کاملاً خلاف نظر اهل بیت است زیرا امام باقر(عليه‌السلام) بارها به مذمّت خلفاء پرداخته‌اند.
امام باقر و شیخین

رهروان ولایت ـ یکی از اعتقادات مسلم شیعه این است که امامت و خلافت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید از جانب خداوند متعال تعیین شود و به بیان دیگر، خلیفه باید منصوب از جانب الهی باشد؛ و خداودند متعال نیز امیرالمومنین(علیه‌السلام) را برای این کار منصوب کرد؛ امّا این خلافت الهی بعد از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به انحراف کشیده شد و مردم از حکومت انسان کامل محروم ماندند. ائمّه معصومین(علیهم‌السلام) نیز از زمان خود امیرالمومنین(علیه‌السلام) به بیان مذمّت شیخین که عامل اصلی این حادثه بودند، پرداختند.[1]

البته این مساله، در مراحلی از تاریخ که فشارها بر شیعیان و مخصوصاً ائمّه معصومین(علیهم‌السلام) بالا گرفته بود، با احتیاط بیشتری بیان می‌شد و شاید در برخی محافل نیز به خاطر تقیه، مطالب دیگری را بیان می‌کردند.

جهت‌گیری ائمّه اطهار(علیهم‌السلام) در این مسألة مخصوصاً در زمان امام باقر(علیه‌السلام) روشن‌تر شد. روایات بسیاری در این‌ باره وارد شده و در کتاب «بحارالانوار» در ضمن «کتاب الفتن» جمع‌آوری شده است[2] هم‌چنین این  روایات را در منابع معتبر اهل سنّت نیز می‌توان یافت.

به عنوان مثال «ابوحنّان» از امام باقر(علیه‌السلام) در مورد فرزندان یعقوب سوال کرد، حضرت فرمودند: «فرزندان یعقوب (غیر از حضرت یوسف) پیامبر نبودند، امّا از نوادگان پیامبران بودند؛ ایشان بعد از توبه و پی‌بردن به اعمال زشت خود از دنیا رفتند و به سعادت رسیدند. امّا شیخین (خلیفه اول و دوم) تا زمان مرگ؛ موفّق به توبه نشدند و به زشتی کاری که با امیرالمومنین(علیه‌السلام) کرده بودند، پی نبردند...».[3] هم‌چنین روایات بسیاری از امام باقر(علیه‌السلام) در مذمّت خلیفه اوّل و دوم بیان شده است.[4]

اخیراً برخی سایت‌های به ظاهر معتدل اهل سنّت، برای اثبات این مطلب که اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) در دوران تابعین، به خلفاء نگاهی دوستانه داشته‌اند، دست به انتشار روایات جعلی و کاذبی زده‌اند که برای اهل سنّت هم قابل قبول نیست. اصل این شبهه را «هیثمی» در «الواعق المحرقة» مطرح کرده: دارقُطنی از ابوحنیفه[5] نقل می‌کند که: در زمانی‌که به مدینه آمدم به خدمت ابوجعفر (امام باقر) رسیدم و از ایشان درباره ابوبکر و عمر پرسیدم. ایشان بر آن‌ها رحمت فرستادند.(گفتند: خدا رحمتشان کند) از ایشان پرسیدم: شیعیان در عراق می‌گویند که شما از آن دو نفر برائت می‌جویید! فرمود: به خدا پناه می‌برم، به خدای کعبه دروغ گفته‌اند...!»[6]

با توجه به مطالب بیان شده، بدون شک این روایت بیان‌گر نظر ایشان در مورد خلفاء نبوده است؛ نویسنده این مطلب، بسیار ناشیانه دست به تقطیع روایتی زده که در منابع اهل سنّت آمده است. «دمیری» در کتاب «حیاة الحیوان» به تشریح کامل این داستان پرداخته، و خلاصه کلام او این است: «ابوحنیفه» در سفر خود به مدینه بارها از امام باقر(علیه‌السلام) درخواست ملاقات کرد، ولی ایشان حاضر به پذیرش ابوحنیفه نبودند؛ زیرا «ابوحنیفه» کسی بود که علناً فقه خود را بر پایه قیاس استوار کرده و راه را برای ورود غیر شرعیّات به دین و اجتهادات غیر شرعی باز کرده بود.

ابو حنیفه بعد از چند روز حیله‌ای کرد و با لباس مبدّل در بین جماعتی از شیعیان کوفه، وارد خانه امام شد و شروع به پرسیدن سوالاتی کرد، امام(علیه‌السلام) که از همان ابتداء متوجّه حضور «ابوحنیفه» شده بود، با توریه به سوالات او پاسخ‌هایی را که ابوحنیفه دوست داشت از امام بشنوند، می‌داد.
ابوحنیفه که از شنیدن این سخنان بسیار خوشحال شده بود، قصد یکسره کردن کار را داشت، از امام درخواست کرد که این مطالب را برای بنده مکتوب کنید، تا به عراق ببرم و شیعیان را از گم‌راهی نجات دهم! امام فرمودند: این کار فایده‌ای ندارد چون شیعیان من، به سخنم توجّهی نمی‌کنند! ابوحنیفه تعجّب کرد. (تا این‌جا امام با ابوحنیفه مماشات کردند، امّا از این‌جا به بعد وارد بحث با او شدند) پرسید: چطور می‌توانند با شما مخالفت کنند؟ شما فرزند رسول خدایید.
امام فرمود: چرا از مخالفت آن‌ها تعجب کردی؟ در حالی‌که خودت بدون اجازه به خانه من آمدی و بدون اجازه روی فرش خانه‌ام نشستی و بدون اجازه شروع به سوال کردی؟ تو در محضر من و در مقابل چشمان من که به قول خودت فرزند رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستم، با من مخالفت کردی، حال از مخالفت دیگرانی که فرسنگ‌ها با این‌جا فاصله دارند تعجّب می‌کنی؟ ابوحنیفه (که خود را رسوا شده می‌دید) با شرم‌ساری و خواری از خانه امام خارج شد.[7]

البته این قضیه در منابع شیعی نقل نشده، ولی مناظره امام صادق(علیه‌السلام) با ابوحنیفه و شکست خوردن ابوحنیفه در این مناظره، به صورت مشروح در منابع شیعی آمده است.[8]

البته احتمال دیگری که در این رابطه وجود دارد، این است که مقصود از «ابوجعفر» در این روایت «مومن الطاق» از اصحاب امام صادق(علیه‌السلام) باشد که به حاضر جوابی مشهور است و مناظرات او با ابوحنیفه مشهور است و در کتب رجالی ما نقل شده است.[9]

در نتیجه: هیثمی انصاری(م974) برای نشان دادن ارادت امام باقر(علیه‌السلام) به شیخین، دست به جعل روایت از طریق تقطیع (جدا کردن قطعه‌ای از روایت) زده، در حالی‌که اولاً: اگر به صورت کامل آورده شود، معنای آن کاملاً مشخّص و خلاف آن چیزی است که ادعا شده؛ ثانیاً: این مطلب در روایات شیعی و روایات معتبر اهل سنّت اصلاً وجود ندارد؛ ثالثاً: برداشتی که شده کاملاً خلاف نظر اهل بیت(علیهم‌السلام) است؛ زیرا امام باقر(علیه‌السلام) بارها به مذمّت خلفاء پرداخته‌اند.

 

----------------------------------------
پي نوشت:
[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 48.
[2]. ابواب مختلفی از کتاب بحار الانوار به کتاب المطاعن معروف شده است که شامل مجلّدات 28 الی 34 می‌شود و بخش عمده آن مربوط به مطاعن شیخین از روایات شیعه و اهل سنّت است.
[3]. الكافي (چاپ إسلامية)، ج‏8، ص246- حديث القباب .....  ص : 231:« حَنَانٌ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا كَانَ وُلْدُ يَعْقُوبَ أَنْبِيَاءَ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُمْ كَانُوا أَسْبَاطَ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَمْ يَكُنْ يُفَارِقُوا الدُّنْيَا إِلَّا سُعَدَاءَ تَابُوا وَ تَذَكَّرُوا مَا صَنَعُوا وَ إِنَّ الشَّيْخَيْنِ فَارَقَا الدُّنْيَا وَ لَمْ يَتُوبَا وَ لَمْ يَتَذَكَّرَا مَا صَنَعَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ...»
[4]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 383.
[5]. النعمان بن ثابت بن زوطا بن مرزبان (۸۰ - ۱۵۰ هجری قمری/۶۹۹-۷۶۷م) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایه‌گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت است.
[6]. الصواعق المحرقه علي اهل الرفض و الضلال و الزندقه، ج1 ص119- ابوحنیفة حیاته و عصره، آراؤه و فقهه (نوشته‌ی: امام محمد ابوزهره): 144-145: أخرج الدارقطني عن أبي حنیفة  أنه لما قدم المدینة سأل أبا جعفر الباقر عن أبي بکر و عمر فترحم علیهما فقال له أبو حنیفة إنهم یقولون عندنا بالعراق إنک تتبرأ منهما فقال معاذ الله کذبوا و رب الکعبة.
[7]. الصوارم المهرقة في رد الصواعق المحرقة ص199- ما جرى بين الباقر ع و أبي حنيفة
[8]. الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1باب البدع و الرأي و المقاييس- علل الشرائع ج 1 ص 86- بحار الأنوار ج 2 ص 291.
[9]. رجال النجاشي ص325- شماره886: محمد بن علي بن النعمان بن أبي طريفة البجلي.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 9 =
*****