در بررسی زندگی پیامبر و جنگهای صدر اسلام، موردی که به قتل کسی توسط رسول خدا تصریح شده باشد، نیافتیم، جز در یک مورد و آن این که: حضرت در جنگ «احد» خود را به دره «شعب» رسانده، چند نفر از اصحاب، اطراف او را گرفته و مراقب بودند دشمن به ایشان حمله نکند اما یکی از قهرمانان قریش به نام «ابی بن خلف» خود را به پیامبر رساند و خواست حضرت را به قتل برساند. حضرت برای دفاع از خود، به او جراحتی وارد کرد که سبب هلاکت وی گردید.(1)
مورخان آوردهاند که در جنگ اُحد در آن لحظه که ارتش اسلام پراکنده شده و پیامبر ازهر طرف مورد حمله دشمن بود، پنج تن از قهرمانان قریش، با یکدیگر عهد بستند به هر قیمتی که شده، به زندگی پیامبر خاتمه دهند. این افراد عبارت بودند از:
1ـ عبدالله بن شهاب اسدی، که پیشانی پیامبر را مجروح ساخت.
2ـ عتبه فرزند ابی وقاص، که با پرتاب چهار سنگ، دندان رباعی سمت راست پیامبر را شکست و لب مبارک حضرت را شکافت.
3ـ ابن قمئه (قمیئه) لیثی، که زخمی بر چهره پیامبر وارد ساخت، که حلقههای کلاهخود، در گونههای پیامبر فرو رفت.(2)
4ـ ابی بن خلف، که با نیزه به پیامبر حمله کرد، که حضرت برای دفاع، نیزه را از او گرفت(3) و وی را مجروح ساخت.
برخی نوشتهاند که چون «مصعب بن عمیر» متوجه شد که «ابی» قصد حمله به رسول خدا را دارد، خود را سپر حضرت نمود و به شهادت رسید(4)، آن گاه «ابّی» توسط پیامبر مجروح شد. با اینکه این زخم سطحی بود، ولی چنان، ترس و اضطراب او را فرا گرفت که هرچه دوستانش از جمله ابو سفیان، او را دلداری دادند، آرام نگرفت، و میگفت: محمد، در مکه، در جواب من که به او گفتم: تو را خواهم کشت، گفت: بلکه من تو را میکشم، و او هرگز دروغ نمیگوید.
این زخم و ترس سرانجام کار او را ساخت و پس از چندی در بین راه جان سپرد.(5)
از مطالبی که یادآوری شد میتوان استفاده کرد:
1ـ پیامبر برای دفاع از خود، «ابی بن خلف» را مجروح ساخت، آن هم دشمنی که با خود پیمان بسته بود که پیامبر را به قتل برساند. در چنین وضعی بر اساس هر مذهبی و به حکم خرد، انسان باید از خود دفاع کند. اگر چنین نکند و دست روی دست بگذارد تا او را از بین ببرند، نکوهش و سرزنش خواهد شد. گاهی نیز مواردی پیش آمده که دشمن قصد جان پیامبر را داشته و موفق نشده اما وقتی پیامبر بر وی تسلط یافته، او را بخشیده است.
در جنگ «ذات الرقاع»، بین رسول خدا و ستاد نظامی فاصله شد، به طوری که سربازان اسلام یک طرف و پیامبر طرف دیگر قرار گرفتند. در این هنگام یکی از مشرکان با استفاده از این فرصت، نزدیک حضرت آمده، شمشیر کشید و گفت: در این حال چه کسی شما را نجات میدهد؟ حضرت بیدرنگ فرمود: «خداست که مرا نجات میدهد». در این زمان با عنایت خداوند و هوشیاری به موقع پیامبر، شمشیر دشمن به طرفی افتاد. حضرت برخاست و شمشیر را کشید و فرمود: تو را چه کسی از دست من نجات میدهد؟ گفت: کرامت تو؛ زیرا انسانی بزرگوار هستی. حضرت از کشتن او صرف نظر کرد(6)
باید دانست: پیامبر «ابی بن خلف» را مجروح ساخت و ضربi حضرت کشنده نبود، بلکه علت عمدi مرگ وی، ترس و وحشتی بود که در او ایجاد شده بود.
این حادثه نشانگر نهایت پستی قریش است، چون با اینکه معتقد بودند پیامبر راستگو است و هرگز دروغ نمیگوید، با این حال دست از دشمنی با حضرت بر نداشتند و برای ریختن خون او تلاش کردند!(7)
چون پیامبر، رهبر الهی و آسمانی است و هدفش هدایت و راهنمایی انسانهاست و برای جهانیان رحمت و برکت است، توقع و انتظار جامعه از وی این است که در صورت امکان، به صورت مستقیم کسی به دست حضرت کشته نشود، تا محبوبیت پیامبر در جامعه محفوظ بماند و بهتر بتواند گروه ها و افراد مختلف را هدایت و ارشاد نماید. در دوران زندگی حضرت بر اساس منابعی که بررسی شد، جز همان مورد که ذکر شد، کسی به دست حضرت کشته نشد، که آن هم حالت دفاعی داشت و گریزی از آن نبود؛ به علاوه توسط حضرت فقط زخمی شد اما ترس باعث هلاکتش گردید.
پینوشتها:
1ـ فروغ ابدیت، ج 2، ص 85 ـ 86؛ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 309 ـ 310.
2ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 154 ـ155؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 58.
3ـ الکامل، ص 155.
4ـ بحار الانوار، ج 20، ص 95؛ معارف و معاریف، ج 1، ص 493 ـ 494.
5ـ فروغ ابدیت، ج 2، ص 58، به نقل از سیره ابن هشام، ج 2، ص 84.
6ـ کافی، ج 8، ص 127.
7ـ فروغ ابدیت، ج 2، ص 85.