چرا امام صادق قاتل خود را وصی خویش قرار داد؟

09:49 - 1394/05/19

چکیده: امام صادق(علیه‌السلام) با تدبیری مثال زدنی در مقابله با توطئه منصور خلیفه عباسی در قطع کردن ریشه امامت، منصور دوانیقی را که قاتل امام بود به عنوان وصی خویش انتخاب نمود.

امام صادق(عليه‌السلام)

«ابوجعفر منصور دوانیقی» دومین خلیفه عباسی، از تحرک و فعالیت سیاسى امام صادق(علیه‌السلام) سخت نگران بود. محبوبیت عمومى و عظمت علمى امام بر بیم و نگرانى او مى‌‏افزود. به همین جهت هر از چندى به بهانه‌‏اى امام را از مدینه به عراق احضار مى‏‌کرد و نقشه قتل او را مى‌‏کشید، ولى هر بار به نحوى خطر از وجود مقدس امام بر طرف مى‏‌‌شد.
منصور كسى بود كه براى تثبیت پايه‏‌هاى حكومت خویش، انسان‌هاى فراوانى را از دم تیغ گذراند و شیعیان را سخت مورد آزار قرار داد. منصور، شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل قرار داده بود و کسانى که با امام صادق(علیه‌السلام) رفت و آمد داشتند را گردن مى‌‌‏زد.
سرانجام، منصور دوانیقی امام صادق(علیه‌السلام) را در 25 شوال سال 148(ه.ق) در سن 65 سالگی به شهادت رساند.[1] و سبب شهادت امام، انگور زهرآلودی بود که منصور به آن حضرت خورانید.[2]

تدبیر امام صادق(علیه‌السلام) برای حفظ امامت
منصور دوانیقی پس از این‌که امام صادق(علیه‌السلام) را به شهادت رساند تصمیم به قتل وصی ایشان گرفت. از این‌رو به حاکم مدینه [محمد بن سلیمان] نامه نوشت که وصی امام(علیه‌السلام) را  گردن بزند.
علمای شیعه از «ابوايوب جوزی» روايت کرده‌اند که او گفت: «نیمه‌های شب منصور دوانيقی من‌را طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه‌ای در دست دارد و می‌خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گريه کرد و گفت اين نامه‌ی محمد بن سليمان [والی مدینه] است که نوشته، جعفر بن محمد(عليهماالسلام) وفات نمود؛ سپس سه بار گفت: «انّا لله و انّا اليه راجعون» سپس گفت: «کجا مانند جعفربن محمد(عليهماالسلام) یافت می‌شود؟».
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنويس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسيد که امام پنچ نفر را وصی خویش قرار داده است. و آن پنج نفر عبارتند از: خليفه [خود منصور] و محمد بن سليمان [والی مدينه] و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیه‌السلام) و حميده مادر امام موسی(علیه‌السلام). چون منصور نامه را خواند با ناراحتی گفت: اين‌ها را نمی‌توان کشت».[3]

دستور قتل وصی امام، بسیار خطرناک بود و اگر عملی می‌شد، جریان امامت را با خطر جدی روبرو می‌کرد ولی امام صادق(علیه‌السلام) این خطر را پیش‌بینی نموده و با زیرکی آن را خنثی کرده بود.

«ابن شهر آشوب» در «مناقب» از «داود بن كثير رقى» نقل كرده: «جماعتى از اهل خراسان نزد شخصی به نام «ابو جعفر» رفتند و از او خواستند که برخی از اموال‌شان را به حضرت صادق(علیه‌السلام) برساند و از امام مسائلی بپرسد. ابو جعفر آن اموال و سؤالات را با خود برداشت و حرکت کرد. بین راه چون وارد کوفه شد به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رفت. در آن‌جا شیخى را دید که نشسته و جماعتى دور او حلقه زده‌‌‏اند. همین که از زیارت خود فارغ شد به قصد ایشان رفت و مشاهده کرد آن‌ها فقهاى شیعه هستند و از آن شیخ، فقه می‌آموزند.
از آن جماعت پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: «ابو حمزه ثمالى» است. آن مرد خراسانى مى‌‏گوید: در این بین، که ما نشسته بودیم مردى‏ اعرابى وارد شد و گفت: من از مدینه مى‌‏آیم و جعفر بن محمّد(علیه‌السلام) وفات یافته است. ابوحمزه از شنیدن این خبر، نعره زد و دو دست خود را بر زمین کوبید. آن وقت، از آن عرب بادیه نشین پرسید: آیا شنیدى که امام چه کسی را وصىّ خویش قرار داد؟
اعرابی گفت: پسرش عبداللّه و پسر دیگرش موسى(علیه‌السّلام)، و منصور خلیفه را وصی خویش قرار داده است. ابو حمزه ثمالی گفت: حمد خدای را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گم‌راه شویم و گفت: «دلّ على الصّغیر، و بیّن على الکبیر، و ستر الأمر العظیم: و ما را بر صغير راهنمايى كرد و براى ما از كبير بيان كرد و امرى عظيم را پوشيده داشت».
ابو حمزه، نزد قبر امیر المؤمنین(علیه‌السلام) رفت و مشغول نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. ابوجعفر می‌گوید: من نزد ابوحمزه رفتم و گفتم: براى من این چند کلمه را که گفتى تفسیر کن که مقصودت چیست.
او گفت: وصیّ قرار دادن منصور، آشکار است که براى تقیّه است تا او وصىّ امام را به قتل نرساند. و فرزند کوچک که امام موسى(علیه‌السلام) است را با فرزند بزرگ‏‌تر که عبد اللّه است به عنوان وصی ذکر فرمود تا مردم بدانند که عبداللّه قابل امامت نیست! زیرا که اگر فرزند بزرگ، نقص و علّتى در بدن و دین نداشته باشد ‏‌بایستی که او امام باشد، ولی عبدالله افطح در بدن فیل پاست _ [عبدالله معلولیت و نقص عضو داشت و پایش مانند فيل پهن بود و پنجه نداشت و به همین علت به وی افطح می‌گفتند و در امامت شرط است که امام نباید هیچ نقصی در بدن داشته باشد] _ و او دینش ناقص است و به احکام شریعت، جاهل است. اگر او این نواقص را نمی‌داشت امام در وصایت به او اکتفا مى‌‏نمود؛ پس از آنجا دانستم که حضرت موسی‌بن‌جعفر(علیه‌السلام) امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی، تنها برای حفظ جان امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است».[4]

این وصیت نامه امام یك حركت سیاسى بود زیرا حضرت قبلا امام بعدى و جانشین واقعى خود یعنى حضرت كاظم(علیه‌السلام) را به شیعیان خاص و خاندان علوى معرفى كرده بود، ولى از آنجا كه از نقشه‏‌هاى شوم و خطرناك منصور آگاهى داشت، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بود.
علامه مجلسی می‌فرماید: «چون حضرت با علم امامت، می‌دانست که منصور چنين تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصيت شريک کرده بود و اول از همه نیز نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی‌کاظم(علیه‌السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از اين وصيت نيز اهل علم می‌دانستند که وصايت و امامت مخصوص آن حضرت است چنان چه از روايت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت».[5]

در نتیجه: امام صادق(علیه‌السلام) با علم امامت و آگاهی از آینده و تدبیری مناسب، توانست جان امام کاظم(علیه‌السلام) را حفظ کند و به شیعیان خود بفهماند که امام بعدی اوست.

______________________
پی‌نوشت
[1]. کلینی، کافی، بیروت، دار الأضواء، 1405ق؛ ج1، ص472./ و الارشاد، شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۵۳.
2]. دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، مؤسسة الاعلمی، طبع بیروت، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۱۱۱،
[3]. کافی، ج1، ص310، بحار الانوار، ج 47، ص 3، ح 8 از غیبت شیخ طوسی.
[4]. قطب الدين راوندى‏، الخرائج، قم، مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏، 1409ق، ج 1، ص 328- 329./ و علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق، ج47، ص251
[5].  علامه مجلسی، جلاءالعيون، ص 885.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 3 =
*****