چکیده: من الان دارم وارد 26 سال میشوم و اواخر خدمت سربازیم است. نزدیک به یک سال پیش درخواست ازدواجم را با خانواده مطرح کردم؛ ولی کو گوش شنوا؟ اینقدر مرا پیچاندند و مسخره کردند که خودم گفتم غلط کردم
با سلام خدمت شما کارشناس عزیز و تمام دوستان و تشکر از سایت خوبتان. خیلی مطلب راجع به سن ازدواج در سایت زده شده؛ ولی من هم میخواستم یک حرفی بزنم که حرف دل تمام جوانهایی مثل من است. من الان دارم وارد 26 سال میشوم و اواخر خدمت سربازیم است. نزدیک به یک سال پیش درخواست ازدواجم را با خانواده مطرح کردم؛ ولی کو گوش شنوا؟ اینقدر مرا پیچاندند و مسخره کردند که خودم گفتم غلط کردم؛ ولی چند وقت پیش دوباره به مادرم گفتم. گفتم مادر جان؛ من یک جوانم؛ هم نیاز عاطفی دارم و هم جنسی. چه کار باید کنم؟ دوست داری پایم را کج بگذارم و بروم بر خلاف میلم کار حرام انجام بدهم؟ مگر نمیگویی الان ازدواج برایت زود است؟
خدا شاهد است هیچ حرفی نزد؛ در واقع جوابی نداشت که بدهد. پدرم میگوید دوست دختر بد است؛ ولی زن هم برایت زود است! میگویم پس من چه کار کنم؟ در جوابم این را میگوید: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش!!!! اینم یک استدلال است دیگر! پسر جان تو در حین خدمتت بنشین درس بخوان. فوق را که گرفتی برو دنبال یک کاری و 30 سالت که شد یک فکری به حالت میکنیم! در صورتی که وقتی به سراغ درس میروم حواسم کلا پرت است؛ چه به مسائل جنسی و چه عاطفی. خودم هم اصلاً اهل رابطه و اینجور چیزها نیستم؛ چون یک بار شکست عاطفی سختی خوردم. من و امثال من به چه کسی بگوییم که پدر من؛ من شب تا صبح به خاطر مسایل جنسی خواب ندارم! به کجا بگویم که مادر من؛ به خاطر مسائل عاطفی صبح تا غروب بغض در گلویم است! پدر من؛ تو کجایی وقتی من خود ارضایی میکنم؟ مادر کجایی وقتی من از تنهایی اشک میریزم؟
از لحاظ قیافه و تیپ هیچی کم ندارم به خدا. بعضی وقتها تصمیم میگیرم همه اخلاقیاتم را زیر پا بگذارم و از راه حرام خودم را راحت کنم؛ ولی از خدا میترسم. از آخرت میترسم. الان چند روز است که دیگر حتی میلی به غذا خوردن هم ندارم و تمام وضعیت روحیم به هم ریخته است. از لحاظ بلوغ فکری هم همه به من میگویند مثل 1 مرد 40 ساله فکر میکنی. پدر من خودش در این سن نبوده؟ نمیفهمد؟ باور کنید الان نسبت به پارسال برای ازدواج 50% سردتر شدهام. دیگر به هیچی علاقه ندارم. چه زمانی سن ازدواج است؟ مادرم میگوید حتماً باید استخدام شوی و کار ثابت داشته باشی!!!! خب شاید کار دولتی هیچ موقع برای من جور نشد. آن وقت چه؟ خواهش میکنم کمک کنید.
سلام
پدر و مادر شما یک طرفه به موضوع نگاه میکنند. آنها شرایط سخت ازدواج را میبینند اما مشکلاتی را که به خاطر ازدواج نکردن، گریبان شما را میگیرد نمیبینند. مشکل آنها این است که فکر میکنند ازدواج نکردن شما خطر و ضرری ندارد و لطمهای به شما نمیزند و آزارتان نمیدهد. خلاصه اینکه آنها تصور میکنند میتوانی بدون لطمه خوردن، چند سال صبرکنى تا شرایط ازدواج را پیدا کنی.
بنابراین شما باید هر طور شده عمق فاجعه را برای آنها بیان کنی و به آنها بفهمانی که چه مشکلاتی داری و چه لطماتی در انتظار تو است. شما به جای گریه و زاریِ مخفیانه، شرایط سخت خود را برای آنها واضح کن و از راه اصرار محترمانه سعی کن تا خانواده را راضی کنی که برای خواستگاری اقدام کنند. این را هم بدان که اگر عقب نشینی کنی سالها خواهد گذشت و تو مجرد خواهی ماند.
حرف آخر اینکه راههای زیادی برای راضی کردن خانواده هست که در لینک زیر میتوانی ببینی. راضی کردن خانواده
موفق باشید