فیلم سینمایی طلاخون؛ روایتی ناقص از یک قاتل زنجیره‌ای

07:47 - 1403/07/07

فیلم سینمایی «طلاخون» به نویسندگی و کارگردانی «ابراهیم شیبانی» جدیدترین اثری است که روانه شبکه نمایش خانگی شده است. 

طلاخون

«طلاخون» برگرفته از داستان «مهین قدیری» اولین قاتل زنجیره‌ای زن در قزوین است که 29 آذر 1389 به دار مجازات آویخته شد. او به جرم قتل 5 زن و یک مرد به یکی از مشهورترین قاتلین زنجیره‌ای ایران مبدل شده است. «بهار قاسمی» در طلاخون عهده‌دار نقش «مهین قدیری» است و «حسام منظور» در نقش همسر وی و «شهاب حسینی» مامور رسیدگی به این پرونده است. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی «ابراهیم شیبانی» ساخته شده است.  

شیبانی سعی کرده خالق اثری جنایی درام باشد و دوربینش را به سمت و سوی خانواده قاتل برده است تا علاوه بر به تصویر کشیدن یک داستان جنایی، بار درامی نیز به قصه افزوده باشد. دوربینی که قصد درد ارتباط عاطفی میان قاتل و خانواده‌اش را به تصویر بکشاند تا شاید قتل‌های وی، کمی توجیه شود، اما فیلمساز در هر دو بخش قصه شکست خورده است. نه توانی در پیشبرد قصه جنایی دارد و نه می‌تواند مخاطب را با یک زن مصیبت کشیده سمپات کند.

در نیمه ابتدائی فیلم، کارگردان توانسته است مخاطب را با خود همراه کند. کشف ارتباط قتل‌ها و البته زندگی روزمره بهار قاسمی برای مخاطب جذاب است، اما در اواسط فیلم ناگهان در جشن تولدی قاسمی دستگیر شده و فیلم شروع نشده به اتمام می‌رسد. در واقع فیلمساز قواعد ژانر جنایی و معمایی و سبک‌های مختلف این ژانر را رعایت نکرده است. اینکه قصه یا باید با محوریت شناسایی قاتل پیش برود و یا با محوریت دستگیری قاتل. یعنی نویسنده یا باید داستانش را به نحوی پازل‌بندی کند که تا انتهای فیلم، قاتل برای مخاطب ناشناخته باشد و محوریت قصه پیدا شدن قاتل باشد و یا اگر قاتل را معرفی می‌کند، قصه بر اساس دستگیری وی ادامه پیدا کند. چیزی که شیبانی در نیمه اول فیلم تا حدودی سعی در انجام آن داشت، اما در ادامه به شکلی کاملا مبتدیانه به پرتی و بی‌ربطی کشانده می‌شود.

از دیگر نقاط فیلم، تغییر کارکتر اصلی فیلم در نیمه اول و دوم فیلم است. فیلمساز در نیمه اول فیلم، قصه و دوربینش را با بهار قاسمی همراه کرده و به مخاطب این نوید را می‌دهد که قصه از زاویه دید قاتل است، اما بعد از دستگیری، دوربین با دختر بزرگ خانواده همراه می‌شود و ما درگیر ماجرایی می‌شویم که کمترین میزان داده‌ها را در نیمه اول فیلم از آن داشتیم. این تغییر روایت قصه که بدون دلیل منطقی خاصی شکل گرفته، می‌توانست جای خودش را به یک معمای جنایی مهلک و روانشناسانه بدهد اما متاسفانه سوژه و سرمایه هر دو هدر رفتند و مخاطب در انتهای فیلم با سوالات بسیاری مواجه می‌شود که در فیلم پاسخگوی آنان نیست.

طلاخون عاجز از بیان یک قصه کامل تصویری است و نان الصاق به قصه‌ی واقعی را می‌خورد به نحوی که اگر کسی از ماجرای قدیری بی‌خبر باشد به هیچ عنوان نمی‌تواند با طلاخون ارتباط برقرار کند و این عدم استقلال، خود بزرگترین ایرادی است که فیلم آخر آقای شیبانی به آن دچار است.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 2 =
*****