چکیده:با اینکه قرآن در شرایطی عفو قاتل را تحسین و به آن توصیه میکند اما با این حال، امام حسن(علیهالسلام) ابن ملجم را قصاص نمود که این قصاص به جهت مصالح متعددی بود که وجود داشت مانند عدم قابلیت او برای عفو؛ عدم پذیرش عفو توسط مردم و فرزندان دیگر حضرت؛ بروز فتنهای بزرگ در صورت قصاص نشدن ابن ملجم؛ و نیز تلقی بر حق بودن ابن ملجم و افکار او.
یکی از شبهاتی که وهابیون مطرح میکنند این است که میگویند: با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن مثل این آیه که میفرماید: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم [نور/22[ آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند؛ آيا دوست نمىداريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است» و علیرغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آنها از خود امیرالمومنین(علیهالسلام) صادر شده است، سوال این است که چرا حضرت به قصاص قاتل خویش سفارش کرد؟! چرا او را را عفو نکرد؟! آیا بهتر نبود حضرت کینه را کنار بگذارد و ابن ملجم را عفو کند و توصیه به قصاص نکند؟!
در پاسخ به این شبهه به چند نکته باید توجه کرد:
نکته اول:
اگر کسی تاریخ را مطالعه کند میبیند که رفتار امیرالمومنین(علیهالسلام) با قاتل خود یعنی ابن ملجم مرادی، رفتاری کاملا بزرگوارانه بوده است. حضرت در جملهای درباره قاتل خودش چنین میفرماید: «با آنكه او ضربهاى بر سرم فرود آورده است، از احسان به او دریغ نکنید و با او خوش رفتارى كنید و خوابگاه او را نرم و ملایم قرار دهید!»[1]
حتی خود حضرت گزینه عفو را مد نظر داشت چنانکه فرمود: «اگر من زنده بمانم خود صاحب اختيار و ولىّ خون خود هستم، و اگر بميرم و فانى گردم، فناء، ميعاد و ميقات من است، و اگر ضارب را عفو كنم اين عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنهاى است. پس بنابراين عفو كنيد و از جرم ضارب چشم بپوشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند نيز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟» سپس رو به امام حسن(علیهالسلام) نموده و فرمودند: «اى نور چشم و اى فرزند من! فقط يك ضربه در مقابل يك ضربه و در زيادهروى گناه است و گناه مكن».[2]
حال، گرچه از جانب شخص حضرت امیرالمومنین(علیهالسلام) عفو ابن ملجم بر قصاص وی، مقدم شمرده شد است، اما باید دید که چرا از جانب امام حسن(علیهالسلام) ابن ملجم قصاص شد؟
نکته دوم:
گر چه فاعلیت عفو از جانب امیرالمومنین(علیهالسلام) تام بود، اما باید دید که آیا خود ابن ملجم قابلیت عفو را داشته است یا خیر؟
عفو و بخشش، شرایط خاصی دارد؛ در صورتی عفو نیکوست که زمینهای برای اصلاح فرد مقابل وجود داشته باشد، این طور نیست که هر کسی اصالتا مستحق عفو و بخشش باشد. اسلام اساسا با عفو بی ضابطه، موافق نیست. اگر بخواهیم حکمت و عقلانیت را از عفو و بخشش حذف کنیم، همین عفو میتواند جفا در حق دیگران باشد؛ امیرالمومنین(علیهالسلام) میفرمایند: «احسان بیجا یک ظلم است».[3] چنانکه در ضرب المثلی معروف آمده است:
«ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر گوسفندان».
بلکه زمانی عفو پسندیده است که سازنده و موجب اصلاح باشد.
قرآن در آیهای میفرماید: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ [توبه/5] وقتى ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هر گاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است».[4]
این آیه می فرماید: مشرکین را بکشید، پس در این جا هم باید وهابیون اشکال به قرآن بکنند و بگویند که خدایی که در قرآن دستور به عفو داده است چرا در این آیه فرموده است، مشرکین را بکشید. چرا نفرموده مشرکین را عفو کنید؟
غرض از ذکر نکته دوم این است که هر کسی مستحق عفو و بخشش نیست.
نکته سوم:
طبق نقل تاریخ، ابن ملجم لیاقت عفو و بخشش نداشت. در کامل ابن اثیر آمده است که: «على(علیهالسلام) فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نيكى نكرده بودم؟ گفت: چرا (كرده بودی).
امام فرمود: پس چه چیزی باعث شده كه تو اين كار را بكنى؟
ابن ملجم در جواب پاسخ داد: من آنرا (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خود را با همين تيغ بكشد.
على فرمود: تو را كشته میبينم و تو كسى نيستى جز بدترين خلق خدا.[5]
آنگاه که على(علیهالسلام) را به خانهاش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند، ام كلثوم دختر على(علیهالسلام) به ابن ملجم گفت: اى دشمن خدا امير مؤمنان را كشتى؟
ابن ملجم پاسخ داد: امير مؤمنان را نكشتم بلکه پدر تو را كشتم.
ام كلثوم گفت: به خدا سوگند اميدوارم خطرى متوجه او نباشد.
و ابن ملجم پاسخ داد: در اين صورت بر چه كسى گريه مىكنى؟ همانا به خدا سوگند من آن شمشير را يك ماه زهر دادم... و چنان ضربتى بر او زدم كه اگر آن را بر اهل زمین بخش كنند همه هلاك شوند.[6]
اگر چه عفو و بخشش در جای خود امر پسندیدهای است، امّا اگر این امر موجب گستاخی قاتل یا جرأت دیگران شود، که نتیجتاً منجر به قتلهای دیگر میشود، در این صورت قصاص قاتل اولویت دارد.
از ابو الوفاء بن عقیل روایت شده است که چون ابن ملجم را نزد حضرت امام حسن(علیهالسلام) آوردند، ابن ملجم به آن حضرت گفت: که میخواهم یک کلمه با شما آهسته بگویم. آن حضرت امتناع نموده و فرمودند: «غرضش آن است که [وقتی گوشم را به نزدیک دهانش بردم] گوش مرا به دندان بگیرد. سپس آن ملعون گفت: واللَّه که اگر میگذاشت، گوشش را از سرش جدا میکردم. پس هر گاه کردار و گفتار او در چنین حالی که منتظر کشته شدن است این باشد، و کینهاش به این مقدار باشد که در چنین وقتی نیز حفظ نکند، پس چگونه خواهد بود احوال و افعال او در هنگامی که آزاد باشد!».[7] حال آیا ترحم بر چنین قاتلی جایز است؟! طبعاً گذشت از او ظلم به بشریت است.
بنابراین، طبق این نقل تاریخی ابن ملجم نه تنها از کارش پشیمان نبود بلکه به این کار نیز افتخار میکرد؛ از اینرو استحقاق ابن ملجم برای قصاص بیشتر است تا بخشش.
نکته چهارم:
گذشته از این در تاریخ چنین نقل شده که پس از آن که جناب ابولؤلؤ، عمر را به قتل رسانید، عبیدالله فرزند عمر، نه تنها او را عفو نکرد بلکه نقل شده به جای قصاص قاتل، به سراغ دوست صمیمی وی رفته و علاوه بر قتل هرمزان، فرزند بیگناه ابولؤلؤ و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را نیز به قتل رسانید.
حال سوال این است که اگر قاتل عمر، شخص دیگری بوده است، آیا میتوان به جای وی به بهانه گرفتن انتقام خون خلیفه، دوستان و فرزند بیگناه قاتل را قصاص کرد؟
این در حالیست که نقل شده که پس از این جنایت، امیر المومنین(علیهالسلام) تقاضای قصاص قاتل هرمزان [یعنی فرزند عمر] را از عثمان که خلیفه وقت بود، نمود اما عثمان زیر بار نرفته و حکم صریح قرآن را زیر پا گذاشت و عبید الله را عفو نمود[8] آیا چنین عفوی، ظلم به مقتولین و اولیای دم آنها نبود؟!
حال چرا وهابیون در این مورد که خون سه بیگناه به بهانه قصاص یک نفر ریخته شده، سخنی از قصاص قاتل نمیزنند؟! چرا داستان پسندیده بودن عفو و بخشش را در مورد قاتل عمر مطرح نمیکنند؟! آیا بهتر نبود عبیدالله، ابولؤلؤ را عفو کرده و خون سه بیگناه را هدر نمیداد؟
و همین طور این سوال در مورد قاتلین خود عثمان نیز مطرح میشود.
نکته پنجم:
آیت الله مکارم شیرازی، درباره علت قصاص ابن ملجم چنین میفرمایند: «احساسات مردم در برابر اين جنايت به قدرى شديد بود كه عفو ابن ملجم سبب نا آرامى جامعه آن روز مى شد و عاشقان امام(عليهالسلام) قدرت تحمل چنين عفوى را نداشتند. به علاوه اگر ابن ملجم را زندانى مىكردند، جمعيت هجوم بر زندان مىبردند و اگر آزادش مىگذاشتند او را قطعه قطعه مىكردند پس بهتر اين بود كه با قصاص آرامش به جامعه باز گردد.[9] گرچه مردم کوفه به علت دنیاطلبی از همراهی امیرالمومنین(علیهالسلام) برای جنگ با شامیان سر باز زدند اما قلبا حضرت را دوست داشته و ایشان را رهبری عادل و محبوب میدانستند و هرگز حاضر به رها كردن قاتل ايشان نبودند. به عبارتی ديگر عموم جامعه خواستار قصاص وی بودند.
در بحار الانوار این قضیه اینگونه نقل شده: «پس از شهادت اميرالمؤمنين(علیهالسلام) مردم كوفه و خويشاوندان حضرت، در فقدان امامشان به شدت غضبناك بودند و اگر ابن ملجم به دست مردم میافتاد، او را قطعه قطعه میكردند و ديگر توجهی به سفارش امام و پيامبر نمیكردند. لذا امام حسن(علیهالسلام) او را در اتاقی محبوس كرد و بعد از دفن اميرالمؤمنين(علیهالسلام) و بر اساس وصيت آن حضرت، يك ضربت بر ابن ملجم زد. اين درحالی بود كه مردم كوفه برای قصاص در صحنه حاضر بودند. مردم بدن ابن ملجم را ربودند و او راقطعه قطعه كردند و سپس بدنش را به آتش كشيدند».[10]
در نتیجه: ميل اميرالمؤمنين(علیهالسلام) به عفو بر اساس كرامت نفس و گذشت شخصى خود بوده و قصاص حضرت مجتبى(علیهالسلام) بر اساس صلاح عامه و حفظ دولت اسلام بوده است. لذا گر چه فاعلیت عفو از جانب امیرالمومنین(علیهالسلام) تام بود اما قابلیت عفو از جانب ابن ملجم و نیز جامعه اسلامی تام نبود از اینرو قصاص به جهت مصالح متعدد، بر عفوی که هیچگونه مصلحتی نداشت مقدم گشت.
________________________________
پی نوشت:
[1]. سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج3، ص70، به نقل از مستدرك حاكم، ج3، ص144.
[2]. محمد بن يعقوب بن اسحاق کلینی(329 ق)، الكافی، محقق و مصحح: على اكبر غفاری و محمد آخوندى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1407ق، ج1، ص299.
[3]. فضل بن حسن طبرسی، نثر اللآلئ، ترجمه حمیدرضا شیخى، ص106.
[4]. در تفسیر نمونه، ج7، ص292 درباره این آیه آمده است که: در اينجا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مى شود:" بستن راهها، محاصره كردن، اسير ساختن، و بالاخره كشتن" و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست، بلكه با در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر، بايد هر يك از اين امور كه مناسب تشخيص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد. و اگر چارهاى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است.
[5]. ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ترجمه: م. حالت - خليلى، ج10، ص221.
[6]. ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، اخبارالطوال، ترجمه: م. محمود مهدوى دامغانى، ص261؛/ و شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص21.
[7]. عبدالکریم بن احمد حلی(م۶۹۳)، فَرحَةُ الغَریّ فی تَعیین قَبر أمیرالمؤمنین عَلی بن أبی طالب(ع) فی النّجف، ترجمه علامه مجلسی، پژوهش: جویا جهانبخش، ص59؛/ و حلوانی، نزهة الناظر، ص55
[8]. حسین یوسفی اشکوری، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ج6، مدخل: «ابولولو». بنا به اکثر روایات، ابولؤلؤ پس از دستگیری، خودکشی کرد. از این رو عبیدالله برای انتقام گیری به افراد دیگری روی آورد. عبیدالله، دختر ابولؤلؤ و هرمزان (از فرماندهان سابق ساسانی که مسلمان شده بود) و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را (بر اساس گزارش عبدالرحمن بن عوف یا عبدالرحمن بن ابی بکر) کشت. یعقوبی معتقد است که عبیدالله، ابولؤلؤ و زن و دخترش را کشت. منابع زیادی حاکی از آن هستند که وی همچنین با بردههای ایرانی مدینه و حتی برخی از مهاجرین نیز درگیر شد. در هر حال عمل عبیدالله خلاف شرع تلقی میشد و وی نزد سعد ابن ابی وقاص مدتی بازداشت بود. اما عثمان وی را مورد عفو قرار داد که این عمل عثمان بهانهای به دست مخالفانش داد. به خلاف امیرالمومنین(علیهالسلام) که قسم خورده بود تا هر کجا بر او دست یابد، وی را قصاص نماید.
[9]. آیت الله ناصر مکارم شیرازی پيام امام اميرالمومنين(عليهالسلام)، ج9، ص278.
[10]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص297.
نظرات
با سلام
نکات خیلی جالبی بود، موفق و موید باشید.
با تشکر
با سلام و سپاس فراوان از شما آقای مهدی پور.
متاسفانه به خاطر ارائه مختصر مقاله در سایت، بخشی از مقاله حذف شد که اکنون در زیر نویس آنها را میآورم.
ادامه مقاله:
نکته ششم:
همانگونه كه میدانيد، حكم قصاص مسئلهای است كه تمامی اولياي دم بايد در مورد آن نظر بدهند. اميرالمومنين(عليهالسلام) بهجز فرزندان حضرت زهراء(علیهاالسلام) از ديگر همسرانشان نيز صاحب فرزندانی بودند كه بهجز قصاص به امر ديگری راضی نبودند. در تاريخ آمده است: برخی دختران اميرالمومنين(علیهالسلام) از امام حسن(عليهالسلام) درخواست قصاص سريع قاتل را داشتند.
نکته هفتم:
جامعه در آن روز، آنچنان ملتهب بود که اگر قاتل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قصاص نمیشد، چه بسا خونهای بیشتری بر زمین ریخته شده و با انتقام جوییهای گروهی، افراد بیگناه بسیاری نیز آسیب میدیدند! و بسا جنگی فراگیر ميان پیروان حضرت با خوارج _ كه در ميان مردم كوفه و نواحی اطراف زندگی میكردند _ صورت میپذیرفت. اين جنگ در شرايطی كه معاويه در كمين برای ضربه زدن به حکومت علوی و تصرف شهر كوفه بود، برای كوفيان حكم نابودی آنان را داشت. لذا مجازات یک فرد مجرم، سزاوارتر از بروز فتنهای بود که آتش آن، بیگناهان را نیز میسوزاند.
یکی از شواهدی که ادعای فوق را تأیید میکند، وصیتی از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خطاب به بنی هاشم و بستگان خویش است که طی آن بیمناک بودن خود از بروز چنین فتنهای را اظهار داشته و اتفاقاً برای جلوگیری از چنین فتنهای بر مجازات قاتل اشاره میفرماید: «ای فرزندان عبد المطلب! نبینم که شما با فریاد "امیر المؤمنین کشته شد! امیرالمؤمنین کشته شد!" (خون مرا بهانه کرده و) کشتار مسلمانان را آغاز کنید! به شما هشدار میدهم! هیچ فردی جز قاتل من نباید در این ماجرا کشته شود! هر آنگاه که من به دلیل جراحت ناشی از ترور او جان سپردم، همانگونه که او یک ضربت شمشیر به من زد، شما نیز با یک ضربت قصاص کنید و او را مثله نکنید؛ زیرا من از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمود: "حتی سگ هار و درنده را نیز مثله نکنید!"».[11]
نکته هشتم:
بسا بخشش ابن ملجم، به عنوان پیروزی خوارج و شکست دولت علوی تلقی میشد. علامه طهرانی میگوید: «عدم عفو حضرت مجتبى(علیهالسلام) به علت عدم مساعدت جو و منطقه اسلام در آن روز بوده است. چون با وجود توطئههاى معاويه و تمرّد اهالى كوفه از ادامه جنگ و اضطراب و تشويش دولت و حكومت اسلام، عفو ابن بن ملجم دليل بر شكست و ضعف دولت حضرت مجتبى(علیهالسلام) محسوب میشد، فلذا حضرت بر اساس مصلحت عامه مسلمانان، قصاص را مقدم داشتند».[12]
نکته نهم:
به عقيده خوارج امام علی(عليهالسلام) گناهكار بود و هر گناهكاری كافر! و كشتن كافر قصاص نداشت. اگر ابن ملجم بخشيده میشد، به صورتی غيرمستقيم روی اين تفكر صحه گذاشته میشد!.
نکته دهم:
عفو، حُسن ذاتی و عقلی ندارد بلکه حُسن او اقتضائی است لذا عفو، ذاتاً و عقلاً واجب نیست بلکه در برخی موارد نیز ناپسند میشود. و از این روست که خداوند متعال برخی را از عفو خویش مستثناء کرده است و به آنان وعدهی خلود در نار داده است و بر فرض، اگر حُسن عفو، ذاتی میبود هرآینه بر خداوند متعال واجب میشد که همه خلق را مورد عفو خویش قرار دهد در حالکیه چنین نیست پس حسن عفو، اقتضائی است و زمانی عفو اقتضای حُسن دارد که مانع مفقود باشد در حالیکه برای عفو ابن ملجم موانع متعددی وجود داشت مانند عدم قابلیت او برای عفو؛ عدم پذیرش عفو توسط مردم و به خصوص بنی هاشم و فرزندان دیگر حضرت؛ و نیز بروز فتنهای بزرگ در صورت قصاص نشدن ابن ملجم؛ و تلقی بر حق بودن ابن ملجم و افکار او.
__________________________
پینوشت:
[11]. نهج البلاغه، قم، دار الهجرة، ص۴۲۲، نامه ۴۷؛/ و ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ترجمه: م. حالت - خليلى، ج10، ص221
[12]. سید محمدحسین حسینی طهرانی، معادشناسی، ج4، ص162.