چکیده:من و خانوادهام شخصیت گرم و غریبنوازی داریم و نمیگذاریم وقتی غریبه وارد خانهمان میشود به او بد بگذرد؛ اما دقیقا خانواده همسرم برعکس هستند و فقط به خودشان فکر میکنند و احساس میکنم اصلاً مرا نمیبینند.
سلام
من دختری 26 ساله هستم. یک سال و نیم است که عقد کردهام و شهریور امسال عروسی میکنم. مشکل من با خانواده همسرم هست. خانوادهای فوق العاده سرد و بیمحبت دارد و اصلاً با روحیات من سازگار نیست و نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم و بیشتر کارهای مادرش مرا اذیت میکند. نحوه آشنایی ما به صورت کاملاً سنتی بود. مادرش مرا در یک مهمانی دید و اقدام به خواستگاری کرد. البته یک نسبت دور با اقوام پدرم دارند. مشکل اساسی من این است که با خانوادهاش مچ نمیشوم و همسرم هم میگوید خودت نمیخواهی؛ در صورتی که این وظیفه مادر شوهرم هست که یک محبتی بین ما برقرار کند. من خیلی هم آدم سختی نیستم؛ اما متاسفانه مادرش خیلی بیخیال و خونسرد است. حال بماند که رسم و رسومات را در مورد منِ تازه عروس به جا نیاوردند و خودشان را زدند به راهی دیگر (البته پدرش دست بسته است) و من هم خیلی دلخور شدم؛ اما حداقل توقع داشتم یک کم از نظر اخلاقی با هم مچ شویم که نشد. همین مسئله دارد در زندگیم مشکل پیش میآورد. همسرم هم خب طبیعتاً از والدینش طرفداری میکند و کارهایشان را توجیه میکند.
همسرم ساکن بوشهراست و خیلی پیش من نیست. برای همین من از والدینش به خصوص مادرش توقع داشتم که بیشتر مرا از نظر روحی ساپورت کنند؛ اما انگار خودشان را با ندانستن خیلی چیزها راحت کردند که مسئولیتی نداشته باشند. راستش را بخواهید من هم با این جور اخلاقها اصلاً مچ نمیشوم و از آنها فاصله میگیرم.
یک نمونه از حرفهای مادر شوهرم را برایتان میگویم: هر وقت همسرم مرخصی داشت و ما به منزلشان میرفتیم، مادر شوهرم شروع میکرد از خواستگاریهایی که برای پسرشان رفتند میگفت. وقتی به همسرم گله میکردم میگفت منظوری ندارد. من هم هیچی نمیگفتم و چندین مرتبه این حرفها را گفت و من هم دائم حرص میخوردم. یا همین امروز که همسرم زنگ زده منزلشان و دیده بود که دارند میروند بیرون گردش؛ بعد شوهرم گفته بود من را هم ببرند؛ در صورتی که مادرش میدانست من چند هفته است به خاطر سفر پدر و مادرم تنها هستم؛ اما چیزی به من نگفته بود. وقتی همسرم گفت حاضر باش بیایند تو را ببرند من هم ناراحت شدم و گفتم من که از تو به آنها نزدیکتر بودم. تو بوشهر هستی و من اینجا! چرا خودشان زنگ نزدند؟! حالا اگر همسرم تماس نگرفته بود آن لحظه محال بود به من میگفتند. سر همین قضیه هم حرفمان شد. موارد بیشتری هست که نمیخواهم سرتان را درد بیاورم. فقط از شما راهنمایی میخواهم که چطور با آنها رفتار کنم؟ من و خانوادهام شخصیت گرم و غریبنوازی داریم و نمیگذاریم وقتی غریبه وارد خانهمان میشود به او بد بگذرد؛ اما دقیقا خانواده همسرم برعکس هستند و فقط به خودشان فکر میکنند و احساس میکنم اصلاً مرا نمیبینند.
ممنون میشوم راهنماییم کنید
جواب:
سلام
شما میگویید آنها سرد و بیمحبت هستند. این دو حالت دارد، اول اینكه: آنها با خودشان هم سرد و بیمحبت هستند دوم اینكه: فقط با تو این طورند. با توجه به مطالب شما كه گفتی غریب نواز نیستند و فقط در خودشانند، حدس من این است كه آنها با خودشان گرمند و تو را غریبه حساب میكنند و با تو خوب برخورد نمیكنند. اگر این طور باشد معلوم میشود كه در ارتباط تو با آنها اشكالی وجود دارد؛ چون اگر آنها به صورت كلی سرد بودند، باید با خودشان هم این طور بودند. پس وقتی كه با خودشان گرمند معلوم میشود اگر كسی عضو خانواده آنها باشد با او خوبند. لذا میشود حدس زد آنها آن طور كه باید و شاید، تو را قلباً به عنوان یک عضو خانواده قبول ندارند.
علت این عدم پذیرش قلبی، یا این است كه از اول تو را به عنوان عروس خانواده قبول نكردهاند، یا این است كه این عدم پذیرش بعداً ایجاد شده. احتمال اول منتفی است؛ بخاطر اینكه ازدواج شما سنتی بوده و خانواده پسر هم تو را پسندیدند و قبولت كردهاند. پس معلوم میشود كه بعد از ازدواج چیزی پیش آمده كه سبب شده آن پذیرش اولیه كم شود و مثل غریبهها با تو رفتار كنند.
شاید بگوئی مشكل از مادر ایشان است كه خونسرد و بیخیال است و برای ایجاد محبت تلاش نكرده؟ جوابش این است كه اولا: شاید مشكل فقط خونسردی و بیخیالی و عدم تلاش مادر شوهر شما نباشد و ممکن است برخورد خود شما هم در این زمینه موثر بوده باشد؛ یعنی ممکن است شما هم كاری كرده باشی كه به سردی رابطه دامن زده؛ خصوصاً با توجه به اینكه همسرت میگوید: "خودت نمیخواهی" من احتمال میدهم شما بدون اینكه توجه داشته باشی رفتاری از خودت بروز دادی كه به سرد شدن خانواده همسرت كمك كرده. لذا در اولین قدم باید در رفتارها و برخوردهای خودت باز نگری کنی كه چه برخوردی احیاناً انجام دادهای كه احتمالاً اثر منفی بر ارتباط شما گذاشته و سبب شده مادر ایشان با شما خوب برخورد نكند و اگر متوجه موردی شدی كلام یا رفتارت را اصلاح كن تا زمینه اصلاح رفتار طرف مقابل فراهم شود. اما اگر به نظرت نرسید كه برخورد نادرستی انجام داده باشی، سعی كن از این به بعد بیشتر مراقب باشی و از هر گفتار و یا برخوردی كه احتمال دارد رابطه را سرد کند خودداری كنی؛ یعنی تو به سهم خودت آب به اسیاب سردی رابطه نریزی؛ تا شاید همان طور كه انتظار داری مادر شوهرت برای ایجاد محبت تلاش کند؛ وتو هم همین كار را بكنی؛ بلكه بهتر از آن این است كه بدون توقع و انتظار محبت از خانواده همسر، به آنها محبت كنی.
شاید بگوئی: محبت یك طرفه چه فایده دارد؟ چرا وقتی او كه بزرگتر است برای ایجاد محبت تلاش نمیکند، من باید این كار را بكنم؟ جوابش این است كه تو تصور میكنی این محبت یك طرفه فایده ندارد؛ اما این طور نیست. محبت دلها را نرم میکند. لذا اگر محبت كنی نتیجه مثبتش به صورت توجه و عنایت و محبت آنها به تو برخواهد گشت؛ یعنی محبت تو سبب میشود تدریجاً دلها به تو نزدیك شود و از غریبه بودن در بیایی و خودی شوی. اما اگر این كار را نكنی و تو هم مقابله به مثل كنی، هرچه میگذرد وضع بدتر و دلهایتان از هم دورتر میشود و بیشتر به تو سخت میگذرد.
موفق باشید.
مشاور:حجه الاسلام کریمی
نظرات
مطلب شما در کانال مشاوره منتشر شد
https://telegram.me/joinchat/B7RghzwqYoGXbBw5BXUWMw