اکثر افراد روی گوشیشون رمز میذارن .پیشنهاد میکنم بااین شک بیجا.زندگیتونو خراب نکنید تا جایی که ممکنه خوشبین باشید و به اینجور مسایل فکر نکنید . موفق باشید
واقعا از حرف های شما متاثر شدم.با توجه به حرف هایی که زدید به نظر من شما باید زود ازدواج کنید.شما میتوانید به یکی از آشنایانتان که با شما صمیمی هست اینو بگید که به پدرتون بگه و اصرار کنه که اجازه بده ازدواج کنید. اگه هم نشد.و موافقت نکردن دو راه بیشتر ندارید یا باید برید و از پدرتون شکایت کنید(که اصلا کار درستی نیست وبهتون توصیه نمیکنم.بالاخره پدرتونه وخیرتونو میخواد)ویا صبر کنید.میدونم تلخه ولی بهتره.شاید خیر شما در اینه که صبر پیشه کنید.موفق باشید.
سلام ]قای سالار میخوام صادقانه بگم حرف های شما بوی حسادت و طلبکاری میده اگه هم پدرتون به برادرتون کمک کرده به غریبه که کمک نکرده یکم دلتو دریا کن همین که سایه پدرت رو سرته به دنیا میرزه .مراقب شیطان باش . حواست باشه کاری نکنی که بعدا پشیمون بشی.من پدرم کارگره. واز بچگی تابستونا کار کردم و خرج تحصیلم رو خودم دادم .هیچوقت هم ازش گله و شکایت نکردم.چند وقت پیش یه ارث به مادرم رسید ومادرم از اون برای برادرم یه ماشین خرید ولی برای من نه. حالا منم باید برم داد وبیداد و گله و شکایت کنم. سعی کن پشتت به خودت گرم باشه و نون بازوتو بخوری.از حرف های رکی که زدم ناراحت نشو.موفق باشی
بستگی به شما داره که جقدر به اون پسر علاقه داشته باشید اگه واقعادوستش داشته باشید هر جوری باشه قبولش میکنید. در ضمن کار خیلی درستی کردید که دلشونو نشکوندید من واقعااین کارتونو تحسین میکنم
ببین خواهرگلم اگه تو اون پسر رو دوست داشته باشی پای همه ی مشکلاتش وامیستی روستایی بودنش که مشکل نیست اما این تفاوت فرهنگی ممکنه مشکل ایجاد کنه.اگه واقعا میخوایش پای همه چیش وامیستی.اگه هم میخوای با عقلت نه با دلت ازدواج کنی توصیه میکنم بیش تر احتیاط کنی در ضمن برو خونوادشو ببین بعد قضاوت کن ای بسا خونواده های روستایی ای که از شهریام بافرهنگ ترند.موفق باشید
اکثر افراد روی گوشیشون رمز میذارن .پیشنهاد میکنم بااین شک بیجا.زندگیتونو خراب نکنید تا جایی که ممکنه خوشبین باشید و به اینجور مسایل فکر نکنید . موفق باشید
واقعا از حرف های شما متاثر شدم.با توجه به حرف هایی که زدید به نظر من شما باید زود ازدواج کنید.شما میتوانید به یکی از آشنایانتان که با شما صمیمی هست اینو بگید که به پدرتون بگه و اصرار کنه که اجازه بده ازدواج کنید. اگه هم نشد.و موافقت نکردن دو راه بیشتر ندارید یا باید برید و از پدرتون شکایت کنید(که اصلا کار درستی نیست وبهتون توصیه نمیکنم.بالاخره پدرتونه وخیرتونو میخواد)ویا صبر کنید.میدونم تلخه ولی بهتره.شاید خیر شما در اینه که صبر پیشه کنید.موفق باشید.
سلام ]قای سالار میخوام صادقانه بگم حرف های شما بوی حسادت و طلبکاری میده اگه هم پدرتون به برادرتون کمک کرده به غریبه که کمک نکرده یکم دلتو دریا کن همین که سایه پدرت رو سرته به دنیا میرزه .مراقب شیطان باش . حواست باشه کاری نکنی که بعدا پشیمون بشی.من پدرم کارگره. واز بچگی تابستونا کار کردم و خرج تحصیلم رو خودم دادم .هیچوقت هم ازش گله و شکایت نکردم.چند وقت پیش یه ارث به مادرم رسید ومادرم از اون برای برادرم یه ماشین خرید ولی برای من نه. حالا منم باید برم داد وبیداد و گله و شکایت کنم. سعی کن پشتت به خودت گرم باشه و نون بازوتو بخوری.از حرف های رکی که زدم ناراحت نشو.موفق باشی
بستگی به شما داره که جقدر به اون پسر علاقه داشته باشید اگه واقعادوستش داشته باشید هر جوری باشه قبولش میکنید. در ضمن کار خیلی درستی کردید که دلشونو نشکوندید من واقعااین کارتونو تحسین میکنم
ببین خواهرگلم اگه تو اون پسر رو دوست داشته باشی پای همه ی مشکلاتش وامیستی روستایی بودنش که مشکل نیست اما این تفاوت فرهنگی ممکنه مشکل ایجاد کنه.اگه واقعا میخوایش پای همه چیش وامیستی.اگه هم میخوای با عقلت نه با دلت ازدواج کنی توصیه میکنم بیش تر احتیاط کنی در ضمن برو خونوادشو ببین بعد قضاوت کن ای بسا خونواده های روستایی ای که از شهریام بافرهنگ ترند.موفق باشید
صفحهها