سلام. ممنون از سوال شما.
برای پاسخ به سوالهای (1و4و5) لازم است چند نکته را بیان کنم، بنابراین تا آخر متن را صبورانه بخوانید:
1. متاسفانه ذهن بیشتر انسانها با امور مادی و محسوس درگیر بوده و هست. یعنی صرفا مسائلی را باور میکنند که بتوانند آنها را با چشم و گوش خود درک کنند. برای مردم بسیار سخت و دشوار است که نسبت به مسائلی که در آزمایشگاه دیده نمیشوند یا با چشم قابل درک نیستند، باور پیدا کنند. اخیرا این مساله افزایش پیدا کرده و با گسترش دانش تجربی و تبلیغات گسترده بر علیه ادیان الهی مخصوصا اسلام عزیز، این نکته منفی بیشتر نمود پیدا کرده است. در واقع، امروز چنان ذهن بشر با به امور مادی معطوف کردند که هر چیزی که مورد تایید دانش تجربی نباشد، محکوم به بطلان است. تمام خوبیها و خوشیها را ناشی از پیشرفت دانش تجربی میدانند.
بر همین اساس، واژه «خدمت» را معنا میکنند. در نگاه چنین افرادی، خدمت یعنی اینکه یک دانشمند تجربی بر اساس علوم تجربی مثل فیزیک و شیمی و زیست و مهندسی و پزشکی، بتواند یک وسیله اختراع کند و یک ماده ای تولید کند که زندگی انسان متحول شود و به آسایش بیشتری برسد.
اما آیا واقعاً خدمت در این موارد منحصر و محدود است؟
2. اگر قرار است نسبت به تعالیم اسلامی سوال و نقدی وارد شود، ابتدا باید نظام فکری اسلام در آن مورد دانسته شود تا به راحتی پاسخ آن پیدا شود. باورهای ما چنین است:
خداوند انسان را آفرید تا به سعادت و کمال برسد چه در دنیا و چه در آخرت که البته آخرت مهمتر از دنیاست. رسیدن به این سعادت به تنهایی برای انسان ممکن نیست و عقل انسان چندان قدرت برنامه ریزی ندارد بنابراین خداوند، پیامبران را به سوی مردم میفرستد تا میان خدا و مردم واسطه شوند و برنامههای سعادت دنیایی و آخرتی را به آنها بدهند. در غیاب و فقدان پیامبران، جانشینان آنها چنین وظیفهای را برعهده دارند.
اما با تمام این اوصاف، انسان یک موجود آزاد و مختار آفریده شده، یعنی خداوند این حق را به انسان داده که به صورت جبر و اجبار و اکراه زندگی نکند بلکه مسیر زندگیاش را خودش انتخاب کند. بنابراین میتواند هم به مسیر باطل قدم بگذارد و همه به مسیر حق. البته مسیر حق و باطل را نیز برای انسان مشخص میکند که انسان نگوید من نمیدانستم که کدام مسیر درست بود؟
بر این اساس، کاملا طبیعی است که بسیاری از انسانها، نسبت به پیامبران و جانشینان آنها اطاعت و پیروی نداشته باشند. کسانی که عقل را کنار گذاشتند و به شهوت و توهم خود تکیه کردند و مسیر باطل را انتخاب کردند و باعث گمراهی بسیاری دیگر از انسانها شدند.
3. کسانی که تلاش کردند از نمایندگان خداوند پیروی کنند، از جوایز دنیوی و اخروی بسیار با ارزشی برخوردار شدند. مهمترین تحفه و هدیهای که انسان میتوانست دریافت کند، قرار گرفتن در مسیر بندگی خداست. بالاترین مدال افتخار برای انسان این است که به او بگویند بنده خدا. همین بندگی خدا دریچهای است که خداوند برخی از گشایشها را برای انسان فراهم کند. مثلا صنعت کشتی سازی را توسط حضرت نوح به انسان یاد داد. صنعت زره سازی را توسط حضرت داود. دانش نجوم را توسط حضرت ادریس.
4. هر چند تمام پیامبران و جانشینان آنان تا امام حسن عسکری، برای هدایت مردم آمدند تا آنها را چه در دنیا و چه در آخرت، خوشبخت کنند اما مردم جاهل و نادان آنها را به کنار زده و فکر کردند میتوانند خودشان به هدف برسند ولی تا امروز چنین نشد و این همه بدبختی و فساد در تاریخ مشاهده میشود.
تبعیت از نمایندگان خدا یعنی جلوگیری از کشتار بی دلیل انسانهای مظلوم، یعنی پیشرفت در تمام جنبههای دنیوی، یعنی آرامش و آسایش و ثروتمندی، یعنی جلوگیری از هر گونه ناعدالتی. اما خداوند چنین مقرر داشت که آخرین امام و حجت الهی زنده بماند تا با برپایی حکومت عدل، زیبایی های بسیاری را به انسان نشان دهد. نتیجه پیروی از نماینده خدا را به انسان نشان دهد که اگر پیرو محض خدا و نماینده او میبود چه پیشرفتی حاصل میشد. در زمان ایشان علوم و دانشها بسیار زیاد رشد میکند و هیچ فقیری یافت نمی شود و همه ثروتمند هستند.
اما تا قبل از آن، هر کشتار و قتل و غارتی ممکن است واقع شود. نمونههایی که مثال زدید از همین دست است. یعنی انسانها در طول این همه سال به جای پیروی از تعالیم پیامبران، به شیطان درون و بیرون تکیه کردند و او نیز آنها را گمراه کرد. امام زمان اینها را دید اما قرار نبود به این دلیل ظهور کند زیرا خیلیها هستند و بودند که طرفدار ظلم و غارت هستند و هنوز کسانی امید دارند بدون آمدن یک نماینده از سوی خدا، بتوانند زندگی مردم را سر و سامان دهند. تا وقتی که همه مردم ناامید نشوند، امام زمان تشریف فرما نمیشوند.
سلام. ممنون از سوال شما.
گرچه در ظاهر ممکن است چنین به نظر برسد که اگر نسل انسان از آدم شروع شده باشد، لازم میآید که فرزندان آدم برای تولید نسل، با یکدیگر ازدواج کرده باشند، اما این مطلب در روایات نفی شده است.
بر اساس برخی روایات، خداوند نسل انسان را از راه ازدواج خواهر و برادر، تکثیر نکرده است:
از امام صادق (علیه السلام) در مورد چگونگی پيدايش نسل و تكثير نسل آدم (عليه السلام) سؤال شد. سوال کننده به امام عرضه داشت: گروهى از مردم معتقدند خداوند به حضرت آدم (عليه السلام) وحى نمود كه دخترانش را به ازدواج پسران خود درآورد و بدين ترتيب نسل حضرتش تكثير شد لذا تمام انسانها در اصل از خواهر و برادر میباشند، آيا اين اعتقاد صحيح است؟
حضرت فرمودند: خداوند منزّه است از اين گفتار، آنان كه اعتقادشان اين است در واقع معتقدند كه خداوند آفرينش دوستان و انبياء و مؤمنين و مؤمنات و را از حرام ایجاد نموده و قدرت نداشت كه آنها را از حلال ايجاد نمايد در حالیكه عهد و پيمان بسته كه خلق را از راه حلال ايجاد کند و ايشان را پاک و پاكيزه و منزّه از هر آلودگى بيافريند.[1]
بنابراین این روایت به صراحت بیان میکند، که حرامزادگی و ازدواج خواهر و برادر، دلیل تکثیر نسل نبوده است.
اما روایت دیگر بیان میکند که چگونه نسل انسان تکثیر پیدا کرده است:
امام صادق (علیه السلام) در روایت دیگر فرمودند: پس از آنکه قابیل، هابیل را به قتل رساند، آدم مدت بسیار زیادی ناراحت بود. اما پس از مدتی، خداوند فرزندی به نام شيث را به او عنايت فرمود و بعد از شيث پسر دیگری به نام يافث را به وى عنايت نمود. وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند و موقع ازدواجشان شد، از آنجا که ازدواج خواهر با برادر حرام بود، خدا فرشتهاى از بهشت به نام «نزله» به زمين فرو فرستاد و به آدم امر فرمود كه او را به ازدواج شيث درآورد و فرشتهاى ديگر به نام «منزله» از بهشت به زمين فرستاد و به آدم فرمان داد او را به ازدواج يافث درآورد و آدم اطاعت امر نمود از ازدواج شيث با حوريه، یک پسر و از تزويج يافث با فرشته، یک دختر متولد شد و پس از به بلوغ رسيدن اين پسر و دختر خدا دستور داد دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند و پس از اين ازدواج، انبياء و سفراء از نسل اين دو به عرصه وجود آمدند.[2]
این روایت نیز به صراحت کیفیت تکثیر نسل را بیان کرده و نیاز به توضیح اضافهای ندارد.
به هر حال، تعالیم اسلامی و انسانی چنان مهم است که باید از هر گونه خطا و اشتباه پرهیز کرد و در مقابل هجویات و سخنان لغو و بی ارزش مغرضان و جاهلان، پاسخهای کوبنده ارائه کرد.
پی نوشت
[1]. علل الشرائع، ج1، ص: 17.
[2]. همان، ص: 19-20.
سلام. ممنون از سوال شما.
دو نکته را عرض میکنم:
الف- عذاب قبر یکی از مسائلی است که روایات به آن اشاره شده است اما چنین نیست که این عذاب برای همه باشد. قطعا این عذاب برای کافران و منافقان انجام میشود. اما در مورد افراد با ایمان چنین عذابی وجود ندارد یا خیلی محدود است. وقتی سخن از انسان با ایمان میشود، منظورمان صرفا کسانی است که به خدا و پیامبر اسلام و 12 امام اعتقاد دارند و شیعه هستند. این افراد به دلیل اعتقاد صحیح و به شرطی که به واجبات و حرام ها اهمیت داده باشد، دارای عذاب نیستند. پس شیعهای که رفتارهای زندگی او مطابق دستور دین باشد (یعنی بر اساس سخن مرجع تقلیدش رفتار کرده باشد) نباید از عذاب قبر ترس داشته باشد. زیرا اهل بیت (علیهم السلام) تضمین کردهاند که در مرحله قبر، به فریاد دوستانشان میرسند.[1] به طور کلی، مومن از مرگ نمیترسد چون میداند آخرت خود را نابود نکرده است. این کافران هستند که آخرت را فراموش کردند و عذابهای سخت منتظر آنهاست.
ب- معتقدیم که عذابهای جسمانی فقط در قیامت واقع میشود. یعنی پس از آنکه دنیا تمام شد و قرار شد محشر به پا شود و نوبت به حسابرسی قیامت شد، بدن تمام انسانها به حالت اول بازگشته و اگر جهنمی باشد، عذاب بر همان بدن مادی وارد می شود. اما پیش از آن و در مرحله برزخ، روح انسان کافر یا مومن است که عذاب میشود و جسمش در اثر پوسیدگی از بین میرود. چنین نیست که اگر یک دوربین در قبر بگذاریم، آتش در قبر مشاهده کنیم. روح انسان است که عذاب ها را میچشد. پس هیچ لوله کشی برای خاموش کردن این آتش تاثیر نمیگذارد.
اما اگر در روایات فرمودند پاشیدن آب روی قبر باعث کم شدن عذاب میشود، به این معناست که این روش و سیره، سبب تخفیف عذاب است. یعنی کم شدن عذاب وقتی است که یک نفر با دست خودش آب را بردارد و بر روی قبر بپاشد. ائمه به این وضعیت ویژه دستور دادند و این روش را سبب کم شدن عذاب میدانند. اما راههای دیگر مثل لوله کشی، بدعت در دین محسوب میشود.
پی نوشت
[1]. كشف المحجة لثمرة المهجة، ص: 273.
سلام. ممنون از سوال شما.
هر کسی از این دنیا خواهد رفت و جاودانگی مخصوص خداوند است و حتی پیامبران و امامان نیز طعم مرگ را چشیدهاند. اما کیفیت جان دادن برای هر کسی متفاوت است. خداوند دوست دارد همه انسانها به راه صحیح و حق قدم بگذارند و با حالت ایمان از دنیا بروند. بنابراین کسی که مومن باشد و برای انجام اعمال عبادی کوشش کند، خداوند بسیار او را حمایت میکند. اما گاهی این حمایتها در دنیاست و گاهی در آخرت. انسانهای مومن ممکن است خطا کنند یا دچار معصیت و گناه شوند. خداوند دوست دارد که مومنان وارد بهشت شوند و چنین وعده ای به آنها داده، اما چون متاسفانه در پرونده آنها گناه ثبت شده، باید این گناه پاک شود و بعد وارد بهشت شوند. بر اساس برخی روایات، پاک شدن گناه برای مومن به این صورت است که یا در دنیا به یک مریضی سخت مبتلا میشود یا هنگام مرگ، به سختی جان میدهد و یا در عالم برزخ، طعم آتش برزخی را میچشد که با حالت پاکیزه وارد قیامت شود و به بهشت برود.[1]
بنابراین اگر انسان مومنی را دیدید که با حالت سختی از دنیا رفته، چندان ناراحت نباشید، زیرا ممکن است این سختی را خدا به او چشانده که سختیهای آخرت را نبیند که سختیهای آخرت بسیار بالاتر و سخت تر از سختیهای دنیاست.
اما همچنان شما میتوانید برای چنین فردی، خیرات هدیه کنید. میتوانید به نیت او، به فقراء غذا دهید یا برای او قرآن بخوانید یا به نیابت از او زیارت به جا بیاورید یا برای او نماز قضا بخوانید یا روزه قضا بگیرید که قطعا برای وضعیت او در بسیار مفید است.
پی نوشت
[1]. المؤمن، ص: 18.
سلام. ممنون از سوال شما.
برای پاسخ به چند نکته اشاره میکنم:
الف- هرچند مهمترین مسأله در اسلام، موضوع امامت و رهبری امت اسلامی است اما بر اساس باورهای شیعه، خداوند حکیم و عالم، پس از پیامبر نه فقط قرآن، بلکه عترت پیامبر یعنی اهل بیت (علیهم السلام) را برای هدایت و راهنمایی امت اسلامی نصب کرده است. این مطلبی است که در روایات متعدد از شیعه و غیر شیعه نقل شده است.[1]
بنابراین این انتظار بیجاست که خداوند تمام دستورات و تعالیم اسلام را یکجا در قرآن بیان کند که اگر چنین بود، اصلا نیازی به پیامبر نیز نبود. لازم نبود یک پیامبر مبعوث شود تا مردم را هدایت کند بلکه کافی بود خداوند یک کتاب بسیار قطور با تعداد صفحات بالا در جایی قرار میداد و به مردم میفرمود تمام آنچه که موجب هدایت شما میشود، در این کتاب نوشته شده. اما چنین نشد زیرا خدا میداند که انسان دارای صفت اختیار و انتخاب است و شیطان بیرون و درون هر لحظه او را گمراه میکند و باید نیرویی قوی و همانند بشر یعنی پیامبران و امامان در میان جامعه حضور داشته باشند تا هر لحظه تذکر و ارشاد دهند.
پس اگر نام امامان در قرآن نیامده، دلیل بر این نیست که امامان شیعه بر حق نیستند بلکه این وظیفه بر عهده پیامبر خاتم قرار داده شد تا او این نامها را برای مردم بیان کنند و معلوم شود چه کسی به چه میزان از پیامبر حرف شنوی دارد.
ب- چنین نیست که اگر مساله امامت در قرآن ذکر میشد، هیچ اختلافی در میان امت اسلامی پیش نمیآمد. اتفاقا واقعیات تاریخی خلاف این را ثابت کرده است. چه بسیار مسائل متعددی که در قرآن به صراحت بیان شده اما مسلمانان بر خلاف آن عمل میکنند. مسائلی همچون اعتماد نکردن به کافران یهود و مسیحی و مشرکان، شیوههای زندگی و سبک زندگی اسلامی، ترویج ازدواج و تاکید بر تولید نسل و نترسیدن از مسائل اقتصادی، توجه به اعمال عبادی مثل نماز و حج و روزه. تمام اینها و دیگر موارد در قرآن به صراحت ذکر شده است اما برخی مسلمانان به راحتی از کنار آنها عبور میکنند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب «راهنمای حقیقت» تالیف حضرت آیت الله سبحانی مراجعه کنید.
پی نوشت
[1]. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج2، ص: 43.
سلام. ممنون از سوال شما.
تعریف و هدف
لائیک از واژه (Laic) به معنى جدا از دين يا دين جدا، و واژه (Laicism) به معنى دين جداگرى يا دين جدايى میباشد. به طور کلی وقتی سخن از لائيک میشود، در مقابل توصیف دينى و ايمانى است و به معناى بى اعتنايى به مذهب و جدا سازى سياست از باورها و آموزههاى دينى است.
اصلی ترین هدف حکومت لائیک، تأمين نيازمندیهاى دنيوى جامعه و شهروندان است و هدفى بالاتر از آن در نظر ندارد اما در نظام دينى دو هدف را پيگيرى میشود، يكى تأمين نيازمندى هاى در این دنیا و ديگر تأمين خير و سعادت اخروى و جاودانى.
تاریخچه
در دنیای غرب - پس از دوره رنسانس صنعتی و علمی- كه به عصر مدرنيته معروف است یک اتفاق نامبارک به نام «اومانیسم» روی داد که طبق آن، انسان غربى، خداوند را فراموش كرد. یعنی در زندگى اجتماعى و سياسى خداوند را فراموش کرده و دين را به مسائل فردی و اخلاقی محدود کردند. پس از چندی، این فراموشی در تمام جوانب زندگی رخ داد و باعث بسیاری از مشکلات روحی و روانی در مردم شده که هنوز گریبانگیر آن هستند. هر چند تلاش شد اصل دین را از زندگی مردم حذف کنند اما دریغ از آنکه نفهمیدند انسان بدون دین نمیتواند زنده بماند. بنابراین تنها توانستند دین را به کلیسا محدود کنند.
سرنوشت
طبیعی است که چنین تفکری به هیچ خدا و پیامبری اعتقاد ندارد و حتی با آن مبارزه میکند. دنیای این افراد صرفا در عالم ماده محدود شده و چیزی جز آن را نمیشناسند و برای آباد کردن آن از هیچ راهی دریغ نمیکنند. هر چند تمام استدلالهای منطقی و یقینی برای حقانیت شریعت مقدس اسلام بیان شده اما متاسفانه آنها با لجاجت آنرا انکار میکنند و به دنیا پرستی ادامه میدهند و عاقبت بخیر نخواهند شد.
سلام. با تشکر از سوال شما.
دو نکته را در این مورد بیان میکنم:
الف- معجزه یکی از مهمترین و قویترین روشها برای اثبات حقانیت پیامبران و صدق گفتار آنهاست. برخی عالمان اسلامی در مورد یکی از شرایط معجزه فرمودند معمولا پیامبران بر اساس مسائل رایج در میان مردم معجزه ارائه میکنند. بنابراین همیشه معجزات باید حسی باشد و مردم آن را درک کنند نه اینکه نادیدنی و حس نشدنی باشد.
مثلا مهمترین معجزه حضرت موسی، عصا بود که به مار تبدیل میشد. شاید به این دلیل که در دوره ایشان سحر و جادو رواج زیادی داشت.
در مورد حضرت عیسی نیز همین مطلب گفته شده. یعنی ایشان معجزاتی ارائه کرد که در آن دوره رواج بیشتری داشت. مردم در آن زمان با مسائل پزشکی و درمان بیماریها دست و پنجه نرم میکردند. ایشان با شفا دادن بیمارهای لاعلاج و حتی زنده کردن مردگان، توانست برتری خود نسبت به انسانهای عادی را نشان دهد.
قرآن نیز مهمترین معجزه خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) است و مهمترین وجه اعجاز و برتری این کتاب آسمانی، مساله بلاغت و فصاحت آیات آن است. در آن دوره، شعر و شاعری در میان اعراب بسیاری رواج داشت و ملاک و میزان برای سخنوری محسوب میشد. ظهور قرآن در میان عربها و نشان دادن قدرت بالای فصاحت آیات، سبب کرنش و تعظیم بسیاری از قبائل عرب زبان در برابر این کتاب شد و برایشان مشخص شد که این کتاب از سوی یک بشر عادی نیامده بلکه از سوی یک منبع آسمانی و غیر بشری نازل شده است.
بنابراین اگر منظور شما از معجزات حسی این است که مردم از دیدن و حس کردن بعضی معجزات عاجز هستند، سخن شما صحیح نیست.
ب- خاتم الانبیاء غیر از قرآن، معجزات فراوان دیگری دارد که برخی از آنها در قرآن نیز اشاره شده. مثل معجزه شق القمر یا دو نیم شدن ماه. منابع معتبر غیر از قرآن، به سایر معجزات ایشان اشاره کردهاند که برخی این معجزات را به 4 هزار عدد رساندهاند. در این مورد میتوانید به کتاب راه سعادت نوشته مرحوم شعرانی مراجعه کنید.
بنابراین تعداد معجزه برای پیامبران چندان اهمیت ندارد. چنین نیست که اگر یک پیامبر، فقط یک معجزه داشت، بگوییم ارزش چندانی ندارد و حتما باید چندین معجزه ارائه کند که مردم باور کنند. مثلا طبق نقل قرآن، معجزه حضرت صالح، شتری بود که از درون کوه بیرون آمد و همین باعث تعجب مردم و ایمان بسیاری از آنها شد.
سلام. ممنون از سوال شما.
بر اساس آنچه که در روایات وارد شده و فقهای معظم نیز به آن حکم کردهاند، خواب برای انسان تکلیف آور نیست. چنین نیست که اگر کسی در خواب به انسان دستوری داد یا احساس کرد باید کاری کند، پس وقتی از خواب بیدار شد لازم است آن را انجام دهد.[1] البته این نکته در مورد پیامبران و معصومان نیست. یعنی اگر آنها در خواب ببینند که باید کاری کنند، قطعا صحیح و صادقانه است و باید طبق آن عمل کنند اما برای مردم عادی چنین نیست.[2] حتی اگر انسانهای عادی در خواب، احساس کنند که یکی از معصومان را دیدهاند و آن معصوم به آنها دستوری داده، پس از بیداری لازم نیست به آن دستور عمل شود و چنین خوابی حجت نیست.[3]
بنابراین شما اگر به تعداد زیاد، خواب مادرتان را میبینید، از این جهت که اعمال واجب او را انجام دادید، تکلیفی ندارید. اگر سعی کردید که تمام نمازها و روزههای قضا او را به جا آورید یا اگر قبل از وفات، مستطیع بوده و به حج نرفته، شما آن را قضا کنید یا خمسی داشته یا حق الناسی بر گردن داشته و پرداخت کردید، دیگر تکلیفی بر گردن ندارید.
شاید این خواب دیدنهای زیاد به دلیل علاقه شما به مادر باشد. دائما فکر شما به ایشان مشغول است و دلتنگ ایشان هستید بنابراین ذهن شما در خواب آمادگی ایجاد تصویر ایشان را دارد. چه خوب است که بر مزار ایشان حاضر شوید و قرآن بخوانید که باعث آمرزش و غفران الهی میشود. برای ایشان خیرات دهید تا روح ایشان در آرامش بیشتری باشد.
پی نوشت
[1]. الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص: 194.
[2]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 257.
[3]. بهائيان، ص: 151.
سلام. ممنون از سوال شما.
هر چند سوال شما واضح نیست اما تلاش بر این است که نزدیک ترین دریافت از آن را مطرح کنیم.
در آیه 3 و 4 سوره نجم خداوند در توصیف خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) میفرماید:«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمیگويد! آنچه میگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.»
همچنین در سوره نساء آیه 105 خطاب به پیامبرش میفرماید:«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما، ما اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كنى؛ و از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمايى.» در آیه بعدی نیز به پیامبر دستور میدهد که استغفار کند.
در شان نزول این آیه چنین نقل شده که یکی از مسلمانان دزدی کرد و از افراد قبیلهاش خواست که در برابر پیامبر شهادت دروغ دهند و بگویند او دزدی نکرده است. خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) نیز بر اساس قضاوتهای ظاهری و نه بر اساس علم غیب، سخن آنان را پذیرفت. اما این آیه نازل شد و به پیامبر تذکر داد که از خائنان دفاع نکند.
اگر صحت این شان نزول را قبول کنیم و آن را ضعیف ندانیم، همچنان با آیات سوره نجم که دلالت بر عصمت پیامبر دارد، منافاتی ایجاد نمیشود. زیرا معتقديم پيامبر خدا خطا نمیكند و معصوم از گناه و خطاست و اينكه در اين آيات با پيامبر خدا، اين گونه صحبت شده، به این معناست كه پيامبر متوجه مسأله باشد و حكم به خطا ندهد و در واقع حالت پيشگيرى دارد و اين رمز معصوم بودن پيامبر است كه در مواقع حساس خدا به كمک او میآيد و او را به حقيقت راهنمایی میکند و دست او را میگيرد و يارى میدهد. پس پيامبر با توجه به شهادت شاهدان میخواسته بر اساس حكم ظاهرى، دزد را تبرئه کند که آيه نازل شد و پيامبر را متوجه واقعيت كرد و پيامبر اين حكم را نداد. چون علاوه بر اينكه عصمت پيامبر اقتضا میكند كه خطايى از او سرنزند، جملهاى در آيه آمده كه مؤيد اين نظر است و آن (بما اريك الله) میباشد. از اين جمله فهميده میشود كه خداوند واقعيت قضيه را به پيامبر نشان داد و لذا از او خواست كه مطابق با آنچه خدا به او نمايانده است حكم كند.[1]
پی نوشت
[1]. تفسير كوثر، ج2، ص: 555.
سلام. ممنون از سوال شما
فراموشی تدریجی و احتمال تحریف در قرآن، سبب جمعآوری و یکسانسازی مصحفها و نگارش آیات قرآن در یک مصحف شد و اگر اختلافی مشاهده میشود، در کیفیت قرائت متن قرآن است. در واقع، معتقد هستیم که واژگان موجود در قرآن به صورت متواتر و قطعی و نسل به نسل در میان مسلمانان منتقل میشود و مورد استفاده قرار میگیرد. اما به دلیل وجود شیوههای متفاوت در قرائت و رسمالخط در زبان عربی، سبب شد شنیدهها از واژگان متواتر قرآن، یکسان نباشد و تعدد قرائتها را در پی داشته باشد. بنابراین برداشتهای خوانشی متفاوت از یک آیه با اصل تواتر واژگان قرآن و عدم تحریف آن ناسازگاری ندارد. البته ریشه تفاوت در قرائت، به اجتهاد قاریان بازمیگردد و قاری، تلاش میکند تا بر اساس قواعد و دستور زبانی که در منطقه خود یادگرفته، واژه موجود در متن قرآن را بخواند که همین باعث تعدد قرائت میشود نه اینکه لفظ و واژه قرآن تغییر کند.
برای آگاهی بیشتر به کتابهایی که در موضوع (علوم قرآنی) نوشته شده مراجعه کنید.
صفحهها