سلام. ممنون از سوال شما.
قرآن به عنوان آخرین کتاب هدایت، بر قلب خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) فرود آمد. معتقدیم این کتاب از هر گونه نقصان و زیادی به دور است و اگر غیر از این باشد، هیچگاه نمیتوان به آن استناد کرد و آن را محل رجوع خود قرار داد. در حالیکه سیره اهل بیت (علیهم السلام) این بود که مردم را به رجوع به قرآن توصیه میکردند.[1]
اما تحریف بر دو نوع است: 1- تحریف معنوی. 2- تحریف لفظی.
تحریف معنوی در قرآن واقع شده است. یعنی الفاظ آیات را بر معنایی حمل میکردند که ظاهر آن آیه در موردش دلالتی ندارد. در واقع، روایاتی که در توضیح آیات و مصداق یابی آنها بیان میشود، از نوع تحریف معنوی شمرده میشود.[2] مثل روایتی که به آن اشاره کردید. ظاهر آیه میفرماید این پیامبر هر آنچه به تو نازل شد را به مردم ابلاغ کن. این آیه شامل تمام دستورات دین اسلام میشود. اما خاتم الانبیاء که این آیه را دریافت کردند، به مردم یاد دادند که منظور این آیه، مربوط به جانشینی امیرالمومنین است. از این رو، مسلمانان این آیه را همراه با تفسیر و مصداقش قرائت میکردند و هیچ کسی ادعا نکرده که تفسیر آیه، جزء آیات قرآن محسوب میشود.
تحریف لفظی نیز بر دو قسم است. 1- تحریف در کلمات. 2- تحریف در حرکات و حروف. که برخی از آنها در قرآن رخ داده و برخی قطعا واقع نشده است.
برای مطالعه بیشتر به کتابهای مربوط با این موضوع مراجعه کنید.
پی نوشت
[1]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 193.
[2]. رسول جعفریان. افسانه تحريف قرآن، ص: 11.
سلام. ممنون از سوال شما.
چند نکته را متذکر میشوم:
الف- ناامیدی از گناهان کبیره است و یکی از اهداف شیطان پلید همین است که انسان را از رحمت خداوند ناامید کرده و در نهایت به وادی کفر و الحاد بکشاند. در واقع ناامید شدن شما باعث خوشحالی شیطان میشود. پس سعی کنید در زمین شیطان بازی نکنید.
درهای بسته در زندگی میتواند عوامل متعددی داشته باشد. همه این عوامل را باید یکجا و در کنار هم دید.
ب- دعا کردن یکی از راه های ارتباط انسان با خداوند است. درست است که خداوند در قرآن به صراحت فرموده مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم[1]، اما این به معنای اجابت هر دعایی نیست. استاد قرائتی مثال خوبی در این زمینه بیان کردند. اجابت دعا مثل پرواز یک هواپیما است. هواپیما نمیتواند هر وقت و هر طور که خواست پرواز کند. ابتدا باید سوخت مناسب داشته باشد. اگر بنزین مناسب در هواپیما نباشد نمیتواند حرکت کند چه رسد که پرواز کند. گاهی انسان از طریق حرام، کسب مال میکند و انتظار دارد که دعایش اجابت شود. هواپیما برای پرواز نیاز به اجازه از برج مراقبت دارد و بدون آن نمیتواند مسیرش را پیدا کند. انسان نیز گاهی دعا میکند اما متاسفانه برای دعا اجازه ندارد یعنی مثلا دعا میکند که به فلان سفر برود یا فلان ازدواج را انجام دهد، اما والدین او با توجه به شرایط و مصالحی که فرزندشان دارد، او را از ازدواج یا سفر منع میکنند. گاهی هواپیما تمام شرایط را دارد اما آب و هوا برای پرواز مساعد نیست. انسان گاهی دست به دعا برمیدارد اما در وقت مناسب دعا نمیکند. بهترین اوقات برای دعا، شبهای جمعه یا شبهای اول ماه قمری است. بهترین مکانها برای دعا مسجد یا حرم اهل بیت (علیهم السلام) است. گاهی هواپیما میخواهد پرواز کند اما بال پروازش آسیب دیده. انسان دعا میکند اما از انجام واجبات و ترک محرمات غافل شده است. بنابراین باید به تمام جوانب اجابت دعا توجه کرد. البته چنین نیست که خدا هیچ دعایی را برآورده نمیکند بلکه از آن طرف, بسیاری از دعاها را برآورده کرده است.
ج- شیطان همواره انسان را وسوسه میکند. یکی از وسوسههای شیطان این است که به ذهن انسان القاء میکند که اگر فلان کار انجام نمیشود، دیگران مقصر هستند. انسان کاری را شروع میکند اما چون به مقصد نمیرسد به دنبال هر مقصری میگردد اما به آنچه خود کرده، توجه نمیکند. البته گاهی پدر خانواده رفتارهایی انجام داده و میدهد و مانع رسیدن فرزندان به موفقیت میشود که در این صورت میتوان پدر را مقصر دانست اما گاهی پدر در مورد زندگی فرزندانش مستقیما دخالت نمیکند و در اصطلاح سرش به کار خودش است، در این صورت فرزندان نباید او را مقصر بدانند بلکه ممکن است نرسیدن به مقصد دلائل دیگری داشته باشد. شاید نداشتن یک برنامه ریزی موفق در کار، سبب نرسیدن به مقصد باشد. شاید رفتارهای نسنجیده و ناپسند سبب دور شدن موفقیت از انسان شود.
د- شناخت دنیا و مشکلات آن در فهم موضوعات خیلی مهم است. کسی که بیمار میشود باید بداند سلامتی و بیماری یکی از حوادث حتمی در این دنیاست. کسی نیست که بیمار نشود. البته اگر انسان تمام جوانب بهداشتی و غذایی را رعایت کند میتواند از بسیاری از بیماری های لاعلاج پیشگیری کند. خیلی از انسانها هستند که در طول عمرشان حتی یک بار به دکتر نرفته اند. پس اگر شما خود را یک انسان متدین و خدا دوست میدانید، باید بر هر آنچه که خدا برای شما مقدر کرده، راضی باشید.
کشته شدن با شمشیر قطعا دردناکتر از مرگ با بیماری است و ما از کودکی سرسفره سیدالشهداء (علیه السلام) بزرگ شدیم. سید الشهداء با این همه مصیبت باز هم در لحظه آخر فرمود خدایا من به رضایت تو راضی هستم و هیچ شکایتی ندارم.
ان شاءالله که بتوانیم از پیروان راستین اهل بیت (علیهم السلام) باشیم.
سلام. ممنون از سوال شما.
پیشنهاد بنده این است که به سراغ قرآن و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) بروید. در این متون مقدس, داستانهای عبرت آموز که در رابطه با دشمن ستیزی و ایجاد علاقه به خدا باشد, کم نیست. اگر بتوانید این داستانها را مثل جریان مبارزه پیامبران الهی با دشمنان دین و شیاطین جنی و انسی، به زبانی که نوجوانان بیشتر با آن انس دارند، تبدیل کنید، غیر از آنکه به دام کپی برداری از داستان های تخیلی غربی نیفتادید، سبب آشنایی ذهن نسل جوان با متون مقدس اسلامی نیز شده اید.
موفق باشید.
سلام. ممنون از سوال شما.
بر اساس رهنمودهای اهل بیت (علیهم السلام) در بهشت تولید نسل وجود ندارد. امام زمان (عجل الله فرجه) در پاسخ به این سوال که آیا تناسل و تولید نسل در بهشت وجود دارد یا نه؟ پاسخ فرمودند:
به درستى كه در بهشت نه حاملگی براى زنان است و نه زايمان و تولّدى نه حيض و نه نفاس و مشقّت طفوليّت، و همچنان كه خداوند سبحان فرموده:«فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ،[1] و در آن بهشت هر چه دلها خواهش و آرزو كند و چشمها از ديدن آن لذّت برد، وجود دارد»، پس هرگاه فرد مؤمنى آرزوى فرزندى كند خداوند آن را بدون حمل و زايمان و ولادت بر همان شكلى كه میخواهد برايش میآفریند همچنان كه حضرت آدم را آفريد.[2]
پی نوشت
[1]. زخرف/71.
[2]. الإحتجاج على أهل اللجاج (مرحوم طبرسي)، ج2، ص: 488.
سلام. ممنون از سوال شما.
وقتی سخن از ملائکه یا فرشتگان میشود، باید توجه کرد این موضوع از مسائل غیبی و پنهان است. یعنی اعتقاد داریم که خداوند یک مخلوقی به نام فرشته آفریده است اما چون برای مردم عادی، با حواس ظاهری قابل درک نیست، باید برای یافتن خصوصیات آنها به فرمایشات خدا و نمایندگان واقعی خدا یعنی پیامبران و امامان (علیهم السلام) رجوع کرد.
خداوند در فطرت انسان یک تصوير زيبا از فرشتگان و یک تصوير زشت از شيطان قرار داده كه هركس آن را به صورت ارتكازى و فطری و درونی متوجه میشود. لذا هر انسان زیبارو را به فرشته و هر زشت رويى را به شيطان تشبيه میكنند.
از زمانهای قدیم تا امروز بسیاری از مردم بر این باور بودند که فرشتگان به شکل زنان هستند اما قرآن کریم به صراحت این عقیده را نفی میکند؛ «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ * أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ،[1] پس ای پیامبر، از مشركان بپرس: آيا پروردگارت دارای دختران است و آنان دارای پسران هستند؟! يا فرشتگان را به صورت زن و موجود مادینه آفريديم و آنان شاهد بودند؟ آگاه باش كه اينان از دروغ پردازى خود قطعاً خواهند گفت.»
پس چون جسم بودن در مورد فرشتگان مطرح نیست، قطعا بحث مذکر یا مونث بودن میان فرشتگان نیز منتفی میشود و نمیتوان برای آنها جنسیت تعیین کرد.
در برخی روایات نقل شده که در روز قیامت، فرشتهای که مسئول بهشت است، چهرهای زیبا و خوشرو دارد و فرشته مسئول جهنم، بسیار زشت و ترسناک است.[2]
اما قرآن کریم به این نکته مهم اشاره کرده که وقتی فرشتگان بخواهند برای انسانهای مومن و دوستان خدا ظاهر شوند، به شکل زیبا و کامل خود را نشان میدهد:
وقتی فرشته وحی بر حضرت مریم نازل شد، او را به شکل یک مرد زیبا و کامل مشاهده کرد:«فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»[3]
همچنین در داستان قوم لوط، پس از آنکه حضرت لوط افراد گناهکار را هشدار میدهد ولی آنها بی توجهی میکنند، خداوند دو فرشته در هیئت دو مرد را به سوی حضرت لوط میفرستد تا به ایشان خبر از آمدن عذاب دهد. در آنجا بود که قوم لوط به آن دو مرد که مهمان حضرت لوط بودند، پیشنهاد گناه دادند. مرحوم طبرسی دلیل این پیشنهاد زشت قوم لوط را، زیبایی چهره آن دو مرد عنوان کرده است.[4]
اما از سوی دیگر، در روایات نقل شده که اگر فرشتگان بخواهند بر یک انسان گنهکار و کافر ظاهر شوند، ظاهر زشت و ناپسندی به خود میگیرند.[5]
پی نوشت
[1]. صافات/149-151.
[2]. الأمالي مرحوم صدوق، ص: 117.
[3]. مریم/17.
[4]. مجمع البيان، ج6، ص: 525.
[5]. بحار الأنوار، ج12، ص: 75-74.
سلام. ممنون از سوال شما.
مرحوم شیخ صدوق روایتی را از خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمود:«سَأَلْتُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ثَلَاثَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ وَ مَنَعَنِي وَاحِدَةً قُلْتُ يَا رَبِّ لَا تُهْلِكْ أُمَّتِي جُوعاً قَالَ لَكَ هَذِهِ قُلْتُ يَا رَبِّ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً مِنْ غَيْرِهِمْ يَعْنِي مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَيَجْتَاحُوهُمْ قَالَ لَكَ ذَلِكَ قُلْتُ يَا رَبِّ لَا تَجْعَلْ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ فَمَنَعَنِي هَذِهِ،[1] از پروردگارم سه خصلت و ویژگی خواستم، پس دو تا را برآورده ساخت ولی يكى را نه. از خداوند خواستم: پروردگارا، امت مرا با گرسنگى هلاک نكن، فرمود: اين را به تو دادم، گفتم: پروردگارا، برای امت من دشمنی از میان مشركان را مسلط مكن كه آنها را نابود سازد، فرمود: اين را به تو دادم، گفتم: پروردگارا، ميان امت من جنگ با يكديگر را قرار مده. پس خدا اين حاجت را برآورده نكرد.»
پیامبر معظم اسلام با توجه به سرگذشت اقوام و ملتهای پیشین از خداوند سه درخواست مهم را بیان میدارد. دعا فرمود که امت اسلام هیچگاه دچار گرسنگی نشوند. در قرآن کریم خداوند داستان مردم مصر را نقل کرده که ایشان دچار قحطی و گرسنگی شدند که با تدبیر و مدیریت حضرت یوسف از این مهلکه نجات پیدا کردند.
همچنین در قرآن داستان بنی اسرائیل و تسلط فرعون بر آنها و آزار و اذیتهای گوناگون او نقل شده که به فرمان خداوند و توسط حضرت موسی و هارون شر او دفع شد و پیغمبر اکرم نیز دعا فرمود که هیچ مشرکی بر مسلمانان مسلط نشود تا امت اسلامی به نابودی کشیده نشود.
اما اختلاف و چند دستگی میان امتهای پیشین وجود داشته است. خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله) در حدیثی فرمودند: امت موسی به 71 فرقه تقسیم شدند و فقط یک فرقه از آنها اهل نجات شدند و امت مسیح به 72 فرقه تقسیم شد که فقط یک فرقه اهل نجات بود. اما امت اسلام به 73 فرقه تقسیم میشوند که 72 فرقه از آنها در جهنم خواهند رفت و فقط یک فرقه نجات پیدا میکند و بهشت میرود.»[2]
طبیعی است که خاتم الانبیاء تلاش کنند که این اختلاف از میان مسلمانان رفع شود لذا دعا کردند ولی مستجاب نشد. دلیل آن نیز واضح است. زیرا اختلاف وقتی پدید می آید که مردم نسبت به پیروی از رهبران واقعی اسلام بی توجهی کنند. تا وقتی پیامبر زنده بودند، مردم کمترین اختلاف را داشتند. پیامبر برای اینکه اختلافی ایجاد نشود، به دستور خداوند، امیرالمومنین را جانشین خود قرار داد اما مردم به این دستور بی توجهی کردند و افراد ناشایست را به عنوان خلیفه و حاکم قبول کردند. در این حالت بود که اختلافها در میان امت اسلامی هر روز بیشتر میشد که تا امروز ادامه دارد.
پس دعای خاتم الانبیاء مستجاب نشد چون خداوند انسان را آفرید تا با عقل و اختیارش بتواند مسیر هدایت را انتخاب کند و قرار نیست هر کسی با اجبار و اکراه، دیندار شود. اگر دعای ایشان مستجاب میشد، یعنی هیچ اختلافی پس از پیامبر ایجاد نمیشد و همه انسانها به زور و اجبار هدایت میشدند اما چنین چیزی با هدف آفرینش انسان سازگاری ندارد. این اختلاف در امت پیامبر سبب شد که انسانهایی با ایمان قوی و ارادههای استوار باقی بمانند و اهل نجات باشند و بقیه افراد به دلیل انتخاب غلط خود، تنبیه شوند.
پی نوشت
[1]. الخصال، ج1، ص: 83.
[2]. بحوث في الملل و النحل، ج1، ص: 23.
سلام. ممنون از سوال شما.
مهمترین و اصلیترین دلیل همراهی زنان و فرزندان در کاروان امام حسین (علیه السلام) دستور خداوند بود. محمد حنفیه برادر امام حسین از ایشان سوال کرد: چه باعث شد كه از مدینه حركت کنی!؟ امام فرمود: جدم پيامبر خدا را در عالم خواب ديدم كه به من فرمود: «يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا، يا حسين خارج شو! زيرا مشيت و اراده خدا اين طور قرار گرفته كه تو را كشته ببيند.» محمد بن حنفيه دوباره پرسید: پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود ميبرى؟ امام فرمود: جدم به من فرموده: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا، مشيت و اراده خدا اين طور قرار گرفته كه آنها را اسير ببيند.»[1]
گرچه امام (علیه السلام) مطیع محض فرمان خداوند است و بدون چون و چرا آن را انجام میدهد اما شاید بتوان این دستور خداوند یعنی همراهی زنان و فرزندان در قیام امام حسین (علیه السلام) را چنین توضیح داد:
الف- یکی از سوالهایی که در مورد قیام امام حسین (علیه السلام) مطرح شده این است که آیا ایشان به قصد و هدف تشکیل حکومت و رسیدن به مقام و ریاست از مدینه خارج شدند یا هدف دیگری داشتند؟
با بررسی سیره و سخنان امام حسین (علیه السلام) این نکته مشخص خواهد شد که ایشان هیچگاه به قصد رسیدن به خلافت و پادشاهی و ریاست، خروج نکردند بلکه ایشان به دنبال اصلاح در امت اسلامی بودند هر چند در این مسیر کشته شوند. یکی از دلائل بر این ادعا همراهی خانواده، زنان و فرزندان با ایشان است. اگر كسى ادعای رياست داشته باشد و بخواهد بر علیه دولتى قيام كند، ابتدا بايد به فكر جمع آورى لشكريان ورزيده و با تجربه باشد. عقل و منطق حكم میكند كه با نظاميان ماهر به ميدان جنگ برود و در صورت پيروزى و غلبه بر دشمن و آرام شدن اوضاع، خانوادهاش را به محل حكومت فتح شده ببرد. در نتيجه مدعى رياست، بايد از بردن همسر، فرزندان، كودكان خردسال، زنان باردار و نوزادان شيرخواره به ميدان كارزار اجتناب کند. اما حركت دسته جمعى امام حسين (عليه السلام) با خانواده و بچههاى خردسال و شيرخوار، دليل ديگرى است كه آن حضرت، قصد رياست و خلافت ظاهرى و غلبه بر دشمن را نداشته است.[2]
ب- امام حسين (علیه السلام) با آگاهى كامل از ماهيت وحشيانه نيروهاى بنی امیه میدانست كه پس از شهادتش، امويان زنان و كودكان را اسير خواهند كرد و آنان را در راه بين كوفه و دمشق حركت میدهند. این كاروان اسیران که شامل خاندان پيامبر هستند، پيام و هدف امام حسين (علیه السلام) را تبليغ میكند و قلوب مسلمانان را به تفكر و انديشه درباره اين جنایت یزیدیان وامیدارد. اين موضوع مسلمانان را به تفكر واداشته و وجدان آنها را بيدار میسازد. اين دقيقا همان چيزى بود كه اتفاق افتاد و امام حسين (علیه السلام) در هدف خود موفّق شد و امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیها سلام) نقش درخشانى در كامل كردن نهضت سیدالشهداء داشتند.[3]
پی نوشت
[1]. بحار الأنوار، ج44، ص: 364.
[2]. پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 118.
[3]. تشيع در مسير تاريخ، ص:242.
سلام. ممنون از سوال شما.
اگر چه تمامی ائمه معصومین (علیهم السلام) امامان هادی و راهنمایان امت هستند، اما در میان ائمه معصومین، تجلی هدایتگری، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) معرفی شده.
در حدیثی نقل است که اُبَی بن کعب میگوید نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بودم. امام حسین که ۳ یا ۴ ساله بودند، وارد شد و به پیامبر سلام کرد. رسول خدا فرمودند مرحباً بک یا اباعبدالله یا زَین السماوات و الارضین. یعنی سلام بر تو یا اباعبدالله ای زینت آسمانها و زمینها.
اُبَی تعجب کرد و گفت یا رسول الله! مگر ممکن است کسی غیر از شما زینت آسمانها و زمین باشد؟ حضرت فرمود اُبَی! مقامی که حسین نزد خدا در عرش رحمان دارد از مقامش در زمین اکبر و اعظم است.
ایشان فرمود شبی که به معراج رفتم دیدم سمت راست عرش نوشته شده: انّ الحسینَ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ. امام حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.[1]
در لغت عرب، سراج و مصباح با هم متفاوت است. اگر تمام فضای اتاق تاریک باشد و فقط یک چراغ روشن باشد که محدودهای را روشن کند، به او میگویند سراج، اما مصباح یعنی نوری که با وجودش هیچ ظلمتی نیست. بودن با اباعبدالله یعنی بودن در مسیر روشن هدایتگری و دوری از ظلمت و ضلالت و گمراهی.
لذا اساس قیام سیدالشهداء چیزی جز این بود که در زیارت نامه ایشان نیز میخوانیم: بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ.[2] امام حسین جانش را فدای خدا و دین خدا کرد که بندگان خدا را از گمراهی و نادانی نجات دهد.
امام حسین در طول مسیر و حتی در روز عاشوراء با نامههایی که نوشت و گفت و گو و ملاقاتهایی که انجام داده و خطبههایی که خوانده، تمام سعی و تلاشش بر این بود که از مردم دستگیری کند و اینکه از مسیر جهالت و گمراهی در مسیر هدایت قرار گیرد. مساله ای که هدف بعثت انبیاء بود یعنی هدایت و رستگاری. پس لقب مصباح الهدی را خداوند به امام حسین نسبت دادهاند.
پی نوشت
[1]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 59-60.
[2]. كامل الزيارات، ص: 228.
سلام. ممنون از سوال شما.
زیارت عاشوراء از جمله احادیث قدسی به شمار می آید و این مطلبی است که مرحوم شیخ طوسی در کتاب (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 781) آن را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است.
برای آگاهی بیشتر از این مطلب و سایر مطالب مرتبط با زیارت عاشوراء می توانید به کتاب (زيارة عاشوراء تحفة من السماء) مراجعه کنید.
سلام. ممنون از سوال شما.
پیش از پاسخ، توجه شما را به این اصطلاح مهم در مباحث اعتقادی جلب میکنم:
بر اساس آیه «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب»[1]، علم خداوند دو بخش دارد: علم ذاتی و علم فعلی.
علم ذاتی آن علمی است که خداوند به تمام موجودات و خصوصیات آنها دارد و تمام رویدادهای گذشته و حال و آینده را میداند و میداند که هر کسی به چه سرنوشتی دچار میشود. خصوصیت این علم آن است که هیچ کسی به آن دسترسی ندارد و اصلا قابل تغییر نیست.
علم فعلی آن علمی است که خداوند به موجودات و ویژگیهای آنها دارد اما این علم به گونهای است که امکان تغییر آن وجود دارد.
با توجه به این دو تعریف، پاسخ شما را چنین بیان میکنم:
حدیثی که به آن اشاره کردید دقیقا به علم ذاتی خداوند اشاره دارد که همه چیز در آن ثبت و ضبط است. یعنی خداوند پیش از آفریدن هر چیزی, از سرنوشت آن آگاه است. اما از آنجایی که خداوند در وجود انسان، صفت اختیار و اراده را نهادینه کرد تا بتواند توسط عقل و راهنمایی شریعت مقدس، در مسیر حق و حقیقت قدم بردارد، این اجازه به انسان داده شده که بتواند مسیر زندگی خویش را مشخص کند. پس خدا از این مطلب آگاهی دارد اما این آگاهی, مانع از آن نیست که انسان با عقل و اختیار، مسیرش را مشخص کند که به مسیر حق قدم بگذارد یا مسیر باطل و این همان علم فعلی خداوند است که این فرصت را به انسان داده تا مسیرش را انتخاب کند.
بله, اگر کسی از دنیا رفت و مشخص شد که یک انسان مومن و متدین بوده که تمام تلاشش را برای دیندار بودن به کار گرفته، می توانیم نتیجه بگیریم که او از همان وقتی که در شکم مادرش بوده، یک انسان خوشبخت و سعادتمند بوده است.
پینوشت
[1]. رعد/39. معنای آیه: خداوند هر آنچه را که بخواهد ناپدید میکند و هر آنچه را بخواهد قطعی میکند و کتاب اصلی نزد اوست.
صفحهها