با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
آیات قرآن کریم با یکدیگر ارتباط دارد و مکمل هم به شمار میروند. از این رو اولا باید همه آیه را دید و ثانیا آن را در کنار سایر آیات مشاهده کرد؛ بنابراین برای روشن شدن این آیه ابتدا به آیه نگاهی می اندازیم: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديد»؛[سبأ: 46] «بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز میدهم و آن اینکه: دونفری یا تکنفری برای خدا قیام کنید، سپس در این تفکر کنید که همنشین شما [پیامبر خاتم] هیچگونه جنون و دیوانگی ندارد؛ او فقط بیمدهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است».
با دقت در ادامه آیه به خوبی روشن میشود که تفکر و اندیشه برای ادامه آیه است، یعنی فکر کنید که آیا اصلا میتواند کسی که دیوانه است، پیامبر باشد. به عبارت دیگر هیچ انسان متفکری نمیپذیرد که خداوند، دیوانهای را پیامبر شما قرار دهد. به اندک تفکری این مطلب برای شما روشن میشود.
یکی از تفاسیری که در روایت برای این آیه آمده است این است که بعد از اینکه پیامبر امیرالمؤمنین علیهالسلام را به عنوان امام بعد از خویش معرفی کردند، برخی میگفتند که پیامبر دیوانه شده است، قرآن کریم میفرماید که من شما را به پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام سفارش میکنم، سپس میفرماید که اگر اندک تفکری کنید می فهمید که پیامبر صلیاللهعلیهوآله، دیوانه نیست؛ بلکه او شما را از عذاب الهی میترساند.
اما در مورد تفکر و عمل در آیات و روایات مطالب قابل توجهی داریم. از منظر اسلام انسان هر کاری که میخواهد انجام دهد، ابتدا باید تفکر و تعقل کند، سپس به انجام کار اقدام کند.
قرآن کریم در آیات قرآن پیامبر را به مشورت، تفکر و پس از آن به انجام فعل همراه با توکل امر میکند.[159 آل عمران]
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه»؛[تفسیرقمی، ج2، ص204] «زبان عاقل پشت قلبش هست و قلب احمق پشت زبانش». به این معنا که عاقل ابتدا تعقل و تفکر میکند بعد حرف میزند و یا کار را انجام میدهد؛ ولی احمق و جاهل ابتدا حرف میزند، بعد فکر میکند؛ پس انسان قبل از انجام هر کاری، نیاز به تفکر و تعقل دارد.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
آری! یکی از حوزههای مبارزاتی اسلام و در رأس آن، پیامبر صلیاللهعلیهوآله مبارزه با نظام بردهداری است؛ ولی برای اینکه به این سؤال جواب داده شود باید به چند نکته دقت داشت:
یکم. ابتدا باید تاریخ را در زمان خودش مطالعه کرد؛ یعنی خودمان را در آن فضای زمانی قرار دهیم و مطالعه تاریخ داشته باشیم، تا بهره بیشتری ببریم، نه اینکه تاریخ را در زمان خویش و با شرائط زمانی خودمان مطالعه کنیم؛ بنابراین اگر شرائط آن زمان را خوب بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که کاری که پیامبر انجام دادند، بسیار حکیمانه و خود نوعی مبارزه با بردهداری است؛ زیرا اگر پیامبر قبول نمیکرد، آن دو کنیز، همچنان برده باقی میماندند.
دوم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله ماریه قبطیه را به عنوان همسر پذیرفت و مانند دیگر همسرانش با او رفتار میکرد، تا زمانی که صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد.
سوم. روش اسلام در مبارزه با بردهداری، بسیار حکیمانه و ظریفانه بود؛ زیرا اگر یک مرتبه وارد میشد، هیچ کسی قبول نمیکرد؛ لذا برای ریشه کن کردن بردهداری، احکامی وضع کرد که یکی از آنها آزاد کردن برده و کنیز بود، حتی «آزاد کردن برده» را ملاک برای اندازهگیری ثواب دیگر اعمال قرار داد، که اگر کسی روزهداری را افطار دهد، ثواب آزاد کردن بردهای از نسل حضرت ابراهیم را دارد. این کار خواصی داشت:
یک. بیان اهمیت، ارزش و ثواب فراوان آزاد کردن برده؛
دو. تأکید و تحریض بر آزاد کردن بردگان؛
سه. کسانی که برده نداشتند، مثلا با افطار دادن، به ثواب آزاد کردن برده میرسیدند.
چهارم. نظام بردهداری آنقدر در بین مردم ریشه دوانده بود که اگر پیامبر قبول نمیکرد، برای حضرت خیلی گران تمام میشد.
بنابراین اگر پیامبر یا برخی از پیشوایان، برده یا بردگانی داشتند، علتهایی دارد:
یک. آنقدر بردهداری ریشه دوانده بود که اگر پیامبر نمیپذیرفت، نوعی محاربه با آنها به حساب میآمد؛
دو. این امر برای برقراری ارتباط با هدیه دهندهگان، جهت پیشبرد اهداف اسلام نیز مؤثر بود؛
سه. پیامبر و پیشوایان دین، بردهها را میخریدند و به اندک بهانهای آنها را آزاد میکردند؛ چرا که اگر این کار را نکنند، همچنان بردهها، برده میمانند.
چهار. حضرات معصومین با این کار، الگوی رفتاری برای بردهداران بودند.
پنج. استفاده از بردهها برای پیشبرد اسلام؛ زیرا پیامبر و برخی از امامان علیهمالسلام برده را میگرفتند و تعلیم میدادند و سپس آزاد میکردند و این امر به مرور زمان باعث گسترش اسلام میشد.
نکته پایانی اینکه: معصومان علیهمالسلام، آنقدر حکیمانه با بردگان، برخورد داشتند که در بسیاری از موارد وقتی بردهای را آزاد میکردند، آن برده حاضر نمیشد منزل امام را ترک کند، پس برخی از کسانی که به ظاهر برده بودند، برده نبودند، بلکه خودشان خانه حضرات را ترک نمیکردند.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
به طور کلی در مورد خوابها باید به چند نکته دقت کرد:
یک. در بیشتر خوابهایی که انسان میبیند، بشارت و انذار وجود دارد؛ ولی زمانی میتوان خواب را ملاک قرار داد که شرائط آن محقق شده باشد، مثلا شرائط قبل از خوابیدن رعایت شده باشد، بدن و لباس و حتی زیر انداز و روانداز، پاک باشد، با شکم پر نباشد و خواب قبل از اذان صبح دیده شود و... در این صورت میتوان روی خواب حساس شد و اگر خوبی دیده شد آن را ملاک برای برخی بشارتها و یا انذارها قرار داد.
دو. خوابهایی که انسان میبیند دو نوع میباشد.
اول. خوابهایی که با شرائط خواب نیست و خود میت نیز ارادهای برای به خواب آمدن ندارد یا اینکه چنین اجازهای به او داده نمیشود.
بنابراین این نوع خوابها نتیجه فکرهای زیاد در مورد میت در طول روز است که هنگام خواب در شب به شکلهای مختلف به خواب انسان میآید.
دوم. خوابهایی که با شرائط است و خود میت نیز اجازه پیدا میکند که به خواب انسان بیاید و مشکلی را رفع کند و یا نیازی که دارد را برطرف کند.
بنابر علما در مورد خواب فرمودهاند:
یک. هر خوابی، تعبیر ندارد؛
دو. هر خوابی را برای هر کسی تعریف نکنید؛
سه. هر خوابی دیدید تا جایی که میتوانید، خوب تعبیر کنید.
با توجه به این نکات، باید گفت که اگر شرائط خواب شما مثبت بود و بشارتی در خواب دیدید، انشاالله گشایش در کارها خواهد بود؛ ولی نمیتوان گفت که همین خبر درست است و باید همان کار را انجام داد؛ زیرا خواب و حتی خبرهایی که در خواب انسان میشنود، معمولا تأویل دارد.
و اگر خواب وحشتناک باشد و... انسان باید برای رفع نحوست آن، صدقه بدهد؛ علاوه بر اینکه حمل بر خیر و سلامت میکند.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
مواردی که انسان در خواب میبیند، سه حالت دارد:
یک. گاهی فقط توهمات، تخیلات و تفکراتی است که در طول روز با آن درگیر بوده است و هیچ اثر خارجی بر آن مترتب نیست؛ همانطور که گفته شد ممکن است دو نفر در مورد یک شخص دو نوع خواب متفاوت ببینند و این امر نشان از نوع برداشت اشخاص از افراد است؛ حتی ممکن است کسی به دلیل وابستگی به دشمن خدا، او را در خواب، اهل بهشت بیابد.
دو. گاهی واقعا خود شخص است که به خواب انسان میآید، در این صورت بیشک یا به دلیل این است که خودش نیاز داشته است، یا برای برطرف کردن نیاز دیگری به خواب انسان میآید. نیاز هم اعم از معنوی و مادی است.
سه. در مواردی نیز ممکن است که شیطان باشد که به شکل آن شخص به خواب کسی میآید، برای ایجاد اختلاف، بدبینی و به هم زدن همبستگی بین اقوام و خویشان، که نتیجه همه اینها سست کردن اعتقادات و ایمان انسانهاست.
بنابر همین امور است که برای خواب شرائط قرار دادهاند و گفتهاند:
یک. هر خوابی، تعبیر ندارد؛
دو. هر خوابی را برای هر کسی تعریف نکنید؛
سه. هر خوابی دیدید، تا جایی که میتوانید، خوب تعبیر کنید.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
به طور کلی در مورد خوابها باید به چند نکته دقت کرد:
یک. هر چند در بیشتر خوابها بشارت و انذار وجود دارد، ولی زمانی میتوان خواب را ملاک قرار داد که شرائط آن محقق شده باشد، مثلا شرائط قبل از خوابیدن رعایت شده باشد، بدن و لباس و حتی زیر انداز و روانداز، پاک باشد، با شکم پر نباشد و خواب قبل از اذان صبح دیده شود و... در این صورت میتوان روی خواب حساس شد و اگر خواب خوبی دیده شد آن را ملاک برای برخی بشارتها و یا انذارها قرار داد.
دو. خوابهایی که انسان میبنید از این جهت دو نوع میباشد.
اول. خوابهایی که با شرائط خواب نیست و خود میت نیز ارادهای برای به خواب آمدن ندارد یا اینکه چنین اجازهای به او داده نمیشود.
بنابراین این نوع خوابها نتیجه همان زیاد فکر کردن در مورد میت در طول روز است که هنگام خواب در شب به شکلهای مختلف به خواب افراد مختلف میآید و گاهی نتایج مختلفی نیز از آن گرفته میشود.
به عبارت دیگر گاهی دلیل اینکه هر میت را به شکلهای مختلف میت را در خواب میبیند این است که بسیاری از خواب دیدنها، بستگی به نوع تفکرات، برداشتها و انس انسان با میت، دارد. به همین خاطر گاهی دیده شده که دو نفر در مورد یک میت، دو نوع خواب متفاوت دیدهاند؛ یکی خواب دیده است که فلانی خوب است و دیگری خواب دیده است که فلانی انسان بدی است.
دوم. برخی از اموات با اراده خودشان به خواب انسان میآیند و انسانی که خواب دیده نیز شرایط خواب را رعایت کرده است. در این موارد باز هم ممکن است چند نفر فرد را در خواب ببیند. اما این بدان دلیل است که ما روح میت را در خواب میبینیم و روح امر مجرد و خارج از زمان و مکان است، در نتیجه میتواند به خواب چند نفر برود و همزمان چند نفر خواب یک نفر را ببینند و این امر نسبت به روح اشکالی ندارد.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/178329
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
شهید با سایر مردگان، مشترکاتی دارد، از جمله: هر دو روح از بدنشان جدا میشود و گاهی جسد هر دو میپوسد، بعضی از مردگان نیز در عالم برزخ، دارای رزق برزخی هستند، پس تفاوت در چیست؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته دقت داشت:
یک. شهادت در برابر مرگ طبیعی است.
به گواهی قرآن، شهید، مرده نیست؛ بلکه برخلاف اموات، زنده بوده و زیستی جاودان دارند.[بقره: 154 و آل عمران: 169.]
پيامبر صلیاللهعلیهوآله به کسی که مشتاق جهاد بود فرمود: «فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ كُنْتَ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ مِتَ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ»؛[أمالي، شیخ صدوق، ص: 462] «در راه خدا پيكار كن كه اگرشهيد شدي، نزد خداوند زنده و روزيخور خواهي بود و اگر مُردي پاداشت بر عهده خداوند خواهد بود و اگر زنده برگشتی، از گناهانت پاک میشوی».
پس باید بین شهادت و مرگ عادي فرق گذاشت.
دو. مقصود از حيات شهيد، حياتي مخصوص نزد خداوند است، نه از نوع حيات در دنيا؛ زیرا به تصریح قرآن، این حیات برای زمینیان، قابل فهم و درک نیست: «بَلْ أَحْيَآءٌ وَ لَیكِن لآتَشْعُرُونَ»؛[بقره: 154] «بلكه آنان زندهاند، ولي شما نميفهميد»، پس حیاتی است غیر از حیات دنیایی و حتی حیاتی است غیر از حیات برزخی مؤمنان در برزخ.
سه. با جدا شدن ظاهری روح از جسم، شهید به نقطه آغاز زندگی و حیات جاودان و ابدی میرسد؛ یعنی با مرگ ظاهری، زنده واقعی شده است؛ ولی مردگان دیگر، باید مراحلی از برزخ و... را طی کنند.
چهار. شهید دارای جلوههایی از زندگانی ظاهری است؛ مانند: اعطای رزق و روزی فراوان و منزل و مکانی برای زندگانی که به آن خشنود است.[هود: 88 و حج: 59.] بهرهمندی از نعمتهای فراوان از فضل خداوند،[آل عمران: 17] این حیات توأم با شادمانی و شعف، وعده الهی است و این تفضلات الهی برای شهیدان، دائمی، واقعی و زوالناپذیر است.[تسنیم، ج 16، ص 287 – 288]
پنج. شهیدان از لحاظ درجه، بسیار برتر از سایر مؤمناناند.
شش. شهدا از مقام «عندیت و قرب مکانتی و منزلتی برخوردارند؛ زیرا خداوند از جسم بودن، مکان داشتن و امثال آن منزّه است و روح مجرّد از جسمیت میتواند به خداوند، قرب معنوی داشته باشد؛ بر خلاف سایر مؤمنان که کمتر به این مقام میرسند.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
انشاالله خداوند متعال خواهر شما را رحمت کند و با حضرت زهرا سلاماللهعلیها محشورش کند.
نخست باید گفت: زمانی که انسانها از دنیا میروند، میتوانند همدیگر را ببینند، این در صورتی است که از نظر رتبه با همدیگر در یک رتبه یا نزدیک به هم، قرار داشته باشند؛ هر چند در بهشت و طبقات بهشتی، کسانی که در درجه بالا قرار دارند، میتوانند به طبقههای پائینتر بروند و به آنها سر بزنند؛ ولی کسانی که در طبقه پائین هستند، نمیتوانند به طبقه بالاتر بروند.
این در صورتی است که خواهان دیدار یکدیگر باشند؛ زیرا گاهی آنقدر غرق در نعمتهای بیپایان الهی میشوند که از همدیگر غافل میشوند.
پس اگر خواهان دیدار باشند و در رتبه نزدیک هم باشند، خداوند اجازه ملاقات میدهد.
دوم اینکه هیچ کسی منحصر به دنیا نیست؛ زیرا دنیا مقدمهای برای ورود به برزخ و قیامت است و بیشک وسعت برزخ و قیامت، قابل قیاس با دنیا نخواهد بود.
سوم اینکه روح میت تا زمانی که به دنیا تعلق داشته باشد، ناخودآگاه ارتباطش با دنیا حفظ میشود؛ ولی به محض اینکه تعلقش قطع شد، ارتباطش نیز قطع میشود؛ ولی در صورتی که خداوند اجازه دهد به اقوام و خویشان سر میزند.
نکته پایانی اینکه حس کردن میت؛ هر چند ممکن است که واقعیت داشته باشد؛ یعنی واقعا میت به ما سر زده باشد و ما او را احساس کنیم؛ ولی معمولا مربوط به قدرت تخیل انسان است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/124910
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
هنگام احتضار و جان دادن، زمان بسیار مشکل و در عین حال حسّاسى برای انسان است که باید برای شخص محتضر نکاتی را رعایت کرد:
یک. او را تنها نگذارند و در صورت امکان، او را به طرف قبله برگردانند به طوری که کف پاها به طرف قبله باشد.
دو. علامه مجلسی مینویسد: «وقتى که آثار احتضار آشکار شود، محتضر این دعا را به طور مکرّر بخواند: «اَللّهُمَ اغْفِرْ لِىَ الْکَثیرَ مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ اقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ مِنْ طاعَتِکَ»؛ «خداوندا! گناهان زیاد مرا ببخش و طاعت هاى اندک مرا قبول فرما». تا این که جان دادن بر او آسان گردد».
سه. شخص محتضر، مستحب است که شهادتین «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله» و اقرار به اسامی دوازده امام و سایر عقایدحقّه (قرآن، قبر، قیامت و...) را داشته باشد و اگر خودش نمیتواند دیگران به او تلقین کنند به طورى که بفهمد و اگر میتواند تکرار کند.
چهار. خواندن قرآن، سوره یس، آیتالکرسی و... خواندن دعای عدیله[در مفاتیح به همین نام است] بالای سر محتضر، مهم است.
پنج. وقتى که محتضر جان داد، اگر دهانش باز است آن را بر هم گذارند و چانهاش را ببندند و چشمهایش را بر هم نهند، دستهایش را بر پهلوهایش بکشند (تا منظره چهره و بدن او بدنما نباشد) و او را با پارچهاى بپوشانند و نزد او قرآن بخوانند.
شش. از گذاشتن چیز سنگین روی شکم او، بودن جنب و حائض نزد او، همچنین صحبت کردن زیاد و گریه کردن بلند نزد او بپرهیزند.
وفقکم الله.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
برای پاسخ به بخش اول سؤال ابتدا باید معنای بداء و عدالت معلوم شود:
بداء درباره خداوند، به معنای آشكار شدن چیزی است كه بر بندگان مخفی بوده و ظهورش برای آنان تازگی دارد و این امر دارای آثار تربیتی فراوانی در جامعه اسلامی است. پس همه چیز برای خداوند آشکار است؛ ولی به دلائلی برای بندگان مخفی بوده است و خداوند آن را آشکار میکند.
عدل الهی
قرآن کریم خداوند را از هر گونه ظلم و ستمی تنزیه کرده است: «انَّ اللهَ لَیْسَ بِظَلَّامِ لِلْعَبیدِ؛[حج: 10] خداوند بر بندگان ستمکار نیست».
معنای لغوی عدل، درستي، برابري و انصاف در داوري است. برخی عدل را به معناي تقسيم كردن چیزی به طور مساوي دانستهاند؛ ولی بنا به تعریفی که از کلام اميرالمؤمنين عليهالسلام گرفته شده است، عدالت عبارت است از وضع و قرار دادن هر چیزی در جايگاه مناسب آن؛ یعنی هر چیزی را در جایگاه مناسب خود قرار دادن. روشن است که جایگاه مناسب هر چیز را خداوند میداند.
ازآنجاکه خداوند علم به تمام اشیاء دارد و جایگاه هر چیزی را میداند، هر کاری که انجام میدهد، عین عدالت است.
کارهای انسان و عدالت الهی
تمام کارهایی که انسانها انجام میدهند، با عدالت الهی سازگاری دارد؛ زیرا خداوند متعال با توجه به نوع رفتارهای انسان، مقدرات و سرنوشت انسانها را رقم میزند؛ زیرا تمام انتخابات و رفتارهای انسانها باید با اختیار کامل، صورت بگیرد.
ازآنجاکه عدالتگستری، بیشتر جنبه اجتماعی دارد، هر اجتماعی در زمان خودش، باید طوری برخورد کند که آیندگان از او خرده نگیرند؛ بنابراین همانگونه که سختی و گرفتاری انتخاب بد دیگران، ما را نیز گرفتار میکند، انتخابهای بد امروز ما نیز، آیندگان را گرفتار خواهد کرد؛ همانند لایه ازون که با رفتارهای امروز بشریت، نازک شده است و مطابق نظریه بعضی از دانشمندان برای آیندگان مشکلساز خواهد بود.
امروزه نیز ما با امر به معروف و نهی از منکر و انتخابهای صحیح میتوانیم آیندگان را نجات دهیم.
دقت در مثال به سقیفه، انسان را به نکات خوبی راهنمایی میکند:
یک. قرار بود که با نصب خداوند و معرفی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، امیرالمؤمنین علیهالسلام به عنوان امام، بعد از حضرت خلافت ظاهری مردم را به عهده بگیرد و اگر چنین اتفاقی میافتاد، جهان پر از عدل و داد میشد؛ زیرا خلافت در مسیر اصلی خویش قرار میگرفت.
دو. خداوند نصب خویش را انجام داد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز تمام تلاش خود را به کار گرفت تا به مردم بفهماند، تنها راه نجات حرکت به دنبال امیرالمؤمنین است و مردم نباید فریفته شیطانهای انس و جن شوند.
سه. سنت خداوند بر این است که انسان با اختیار کامل، با علم و آگاهی و بهرمندی از عقل سالم مسیرش را انتخاب کند؛ لذا در مجموعه آیات و روایات، فقط تبیین مسائل و بیان حقیقت مطرح شده است و مردم از کارهای زشت و انتخابهای بد، بر حذر داشتهاند؛ زیرا اجبار کردن مردم به امری، ارزش ندارد.
چهار. حال مردم، [به هر دلیلی] با انتخاب غلط و زیر بار ظلم رفتن و پذیرفتن خلافت دیگران، خود را در چاهی انداختند که بیرون آمدن از آن، هزاران سال طول میکشد؛ بنابراین خداوند نیز با توجه به انتخاب انسانها، سرنوشت آنها را تغییر داد.
نکته: خدا از ابتدا میدانست که مردم غلط انتخاب میکنند؛ لذا برای خداوند مخفی نبود، بلکه برای مردم مخفی بود.
بله! اگر سقیفه تشکیل نمیشد و مردم در انتخاب خود، درست انتخاب میکردند، بیشک تاریخ طوری دیگر رقم میخورد؛ همانطور که در روایات نیز به آن اشاره شده است: «لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّار»؛[بشارةالمصطفی، ج2، ص75] «اگر مردم بر محبت امیرالمومنین اجتماع میکردند، اصلا خداوند آتش را نمیآفرید».
پس مردم با اختیار خود، انتخاب غلط کردند و چون خداوند اراده کرده است که انسان در پذیرش حق، مجبور نباشد، بر همان اساس نیز سرنوشت او را تنظیم کرده است.
اما در مورد بخش دوم سؤال نیز باید ابتدا دانست که گناه میتواند ظهور را به تأخیر بیاندازد و این مطلب نیز از برخی از روایات فهمیده میشود.[همانگونه که در پاسخ بخش ابتدایی سؤال نسبت به انتخاب انسان، مطالبی گذشت]
از سویی دیگر اساس ظهور به امر خداوند است؛ یعنی این خداوند است که زمان ظهور را مشخص میکند، پس هنگامی که امر الهی به ظهور تعلق گرفت، حتما ظهور محقق میشود؛ علاوه بر اینکه معرفت عمومی، رشد عقلانیت مردم، درخواست عمومی جامعه، احساس نیاز به منجی و... بر گناهشان، غلبه پیدا میکند و امر ظهور محقق میشود؛ پس چون امر ظهور، یک امر اجتماعی و جهانی است، باید کل جهان پذیرای امام زمان علیهالسلام باشند، تا ظهور محقق شود.
حال اگر یک نفر و یا یک جامعهای گناه کرد و با انتخاب بد خویش، به بیراهه رفت، مقصر اصلی در تأخیر ظهور خواهد بود؛ ولی دود انتخابهای بد آنها به چشم ما هم میرود با اینکه ما گناهی نداشتهایم.
در اینجا ما چند وظیفه داریم:
یک. تا آماده شدن جامعه جهانی، صبر کنیم و بر این صبر، اجر و ثواب فراوانی نصیبمان میشود.
دو. از آنجا که یک اجتماع از آحاد انسانها تشکیل میشود؛ بنابراین هر فردی وظیفه دارد که:
1. به وظائف شخصی خویش عمل کند؛
2. خود را اصلاح کند تا بتواند اصلاحگر نیز باشد؛
3. وظیفه خود را نسبت به دیگران در قالب امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد.
سه. بیشک امر ظهور بر اساس نظام احسن خداوند است، پس هر انسانی در هر رتبه، مقام و زمانی قرار گرفته باشد در بوته آزمایش نیز قرار میگیرد، پس باید سعی داشت که از این امتحان پیروزمندانه بیرون آمد.
چهار. اگر هر کسی به وظیفهای که خداوند بر عهده او قرار داده است، عمل کند و به عبارت روایت «منتظر واقعی» باشد، گویا همراه امام زمان علیهالسلام است و در خیمه حضرت قرار دارد.[کمالالدین، ج2، ص338]
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/7566
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
جواب شما را در نوشتههای قبل وجود دارد؛ ولی با یک صراحت بیشتر باید گفت که وقتی که همه چیز در بهشت وجود دارد، پس برای همه انسانها[چه مرد و چه زن] نیز همسر وجود دارد؛ حتی اگر در دنیا ازدواج نکرده باشد، خداوند در بهشت برای او همسر قرار میدهد و این همسر یا از همسران بهشتی است و یا از زنان و مردانی است که در دنیا بوده و به آنها علاقمند بوده است؛ پس میتوان گفت که در بهشت اصلا انسان مجردی وجود ندارد.
اگر انسان در دنیا به کسی علاقمند بود و نتوانست با او ازدواج کند، احتمال اینکه در قیامت با او ازدواج کند، وجود دارد، پس اگر مصلحتش در این ازدواج باشد، هیچ کسی[نه آن شخص و نه خانوادهاش] نمیتواند با آن ازدواج، مخالفت کنند.
نکته: حتی اگر شما به کسی علاقه داشته باشید و او در دنیا ازدواج کرده باشد و در آخرت نیز همراه با همان همسر خود باشد، خداوند عین همان شخص [کسی که در دنیا به او علاقه داشتید] را برای شما میآفریند؛ زیرا هر چه در بهشت انسان بخواهد خدا برای او فراهم میکند.
پس باید به صراحت گفت که اگر علاقه شما، واقعی باشد و در بهشت نیز این علاقه پابرجا باشد، هیچ کسی نمیتواند با ازدواج شما با آن شخص مورد علاقه، مخالفت کند.
نکته پایانی اینکه هرگز وسواس فکری نداشته باشید؛ زیرا اگر بر اینگونه افکار، پافشاری کنید، روزبهروز گرفتاریهای بیشتری را نصیب خودتان میکنید؛ علاوه بر اینکه هیچ سودی نیز به حال شما ندارد.
صفحهها