با عرض سلام و ادب خدمت شما کاربر محترم
در پاسخ به این پرسش به چند نکته دقت کنید:
یک. بیتردید انفاق کردن و کمک به فقراء یکی از وظائف انسانهاست، که مهمترین و روشنترین آنها انفاق مالی است و انفاق هر کسی به اندازه وسعت مالی اوست.
دو. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: نیازمندی و حوائج مردم به سوی شما، یکی از نعمتهای خداست، پس آن را قدر بدانید.[غررالحکم، ص238]، پس همین که به فقیری کمک میکنید، غیر از ثوابی که خدا به شما میدهد، خود این کار از نعمتهای الهی است.
سه. خداوند از ثروتمندان عهد گرفته است که به فقرا کمک کنند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «ای سدیر! هر کسی که پول و مالش زیاد شد، حجّت خدا بر او زیاد خواهد شد؛ اگر میتوانید این مال زیادی را که دارید، از خودتان دور کنید، دفع کنید و راهش این است که آن را در برطرف کردن حوائج و نیازمندیهای برادران دینی خود صرف کنید.[امالی، ص302]
چهار. در بخشیدن و انفاق کردن نیز باید حد وسط را رعایت کرد. قرآن کریم میفرماید: نه آنقدر ببخشید که خودتان، محتاج شوید و خود را ناراحت کنید و نه آنقدر تنگ نظر باشید که بخیل محسوب شوید.[اسراء: 29]
پنج. حال اگر به کسی نبخشید، گناهی مرتکب نشده است؛ ولی به دلیل مبتلی شدن به صفات زشتی مانند بخل، مالدوستی، ثروتاندوزی و... مؤاخذه میشود؛ یعنی باید حساب و کتاب پس دهد.
پس باید در جواب گفت که انسان، تا زمانی که زنده است و مال و ثروتی دارد، فقرائی هم وجود دارند که وظیفه کمک کردن به فقرا را دارد؛ ولی باید حد وسط در بخشش را رعایت کند تا خودش محتاج نشود.
تذکر: این موارد که گفته شد، درمورد انفاق مستحب است؛ ولی یک انفاق و کمک مالی واجب نیز وجود دارد که بر همه انسانها واجب است. انفاق واجب چند مصداق دارد:
یک. خمس: بر هر شخص مکلفی که درآمدی دارد، واجب است سال خمسی داشته باشد و خمس مالش را در انتهای سال بپردازد.
دو. زکات: زکات مواردی دارد که در رساله باید مطالعه کنید که آیا بر شما واجب است یا نه.
سه. نفقه زن و فرزندان نیز بر شوهر واجب است و یا اگر پدر و مادر فقیری داشته باشد و یا فرزند فقیری داشته باشد، نفقه آنها بر انسان واجب میشود.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بیتردید خداوند متعال اسمائی دارد که برخی از آنها در قرآن کریم آمده و بیشتر آنها در قالب دعاها به خصوص جوشن کبیر آمده است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»؛[اعراف، 180] «و برای خدا، نامهای نیکویی وجود دارد؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید». پس اسامی خداوند، یکی از راههای ارتباطی با خداوند است.
از سویی همه اسمها در یک مرتبه و یک سطح نیستند؛ بنابراین در بین این اسامی، اسمهایی وجود دارد که در مرتبه بالاتری قرار دارد. آن اسمی که از همه اسماء بالاتر و بزرگتر است را اسم اعظم میگویند؛ هر چند برخی تمامی اسامی خدا را بزرگ میدانند و اسم اعظم را تناسب و ارتباط انسان با یکی از اسامی تعریف میکنند.
روایات در مورد مصداق «اسم اعظم»
یک. از پیامبر در مورد اسم اعظم سؤال شد، حضرت فرمود: «كُلُّ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ أَعْظَمُ، فَفَرِّغْ قَلْبَكَ عَنْ كُلِّ مَا سِوَاهُ وَ ادْعُهُ تَعَالَى بِأَيِّ اسْمٍ شِئْت»؛[مصباحالشریعه، ص133] «هر اسمی از اسمای خداوند اعظم است؛ پس قلبت را از هر چیزی که غیر خداست، خالی کن و تنها خدا را بخوان با هر اسمی که خواستی».
در این روایت، تمام اسمهای خدا را اعظم معرفی کرده است، با توجه به این دسته روایات، مراد از «اسم اعظم» تطبیق انسان با اسامی خداوند است؛ یعنی انسان آنقدر مهذب شود و مقید به انجام واجبات الهی و ترک محرمات باشد تا به مرور زمان، در زمره کسانی قرار بگیرد که خداوند به او اسم اعظم متناسب با خودش را یاد دهد.
امام جعفر صادق علیهالسلام به کسی فرمود: «برخیز و داخل این حوض رفته و غسل کن، تا اسم اعظم را به تو بیاموزم، پس با اینکه زمستان سردی بود، وارد حوض گردید و غسل به جا آورد. چون خواست آب بیرون بیاید، حضرت به اصحاب فرمود که مانع بیرون آمدنش شوید، پس آن مرد بسیار به اصحاب تضرع کرد و آنها نپذیرفتند. مرد مطمئن شد که میخواهند او را بکشند، پس [با تمام وجود] به سوی خدا تضرع و درخواست کمک کرد، اصحاب چون دعای او را شنیدند، از آب خارجش نمودند. آن گاه به امام جعفر صادق علیهالسلام عرض کرد: حالا اسم اعظم را به من بیاموز.
امام به او فرمود: اسم اعظم را آموختی و خدا را به آن خواندی!
عرض کرد: چطور؟ فرمود: هر اسمی از اسمای الهی در نهایت عظمت است؛ ولی این انسان است که وقتی اسم اعظم خدا را ذکر میکند، قلب او به غیر خدا تعلق دارد؛ لذا از آن بهرهای نمیبرد؛ ولی زمانی که خدا را یاد میکند و طمع و امیدش از غیر خدا، منقطع است، همان نام، اسم اعظم میشود، و تو در اینجا در قلبت فقط بر خدا اعتماد کردی؛ پس در این حال هر اسمی را که ذکر کردی همان اسم اعظم است».[شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۹۴]
دو. روایاتی که برخی از آیات و دعاها را مشتمل بر اسم اعظم میداند، مانند: «بسمالله»، «یا حی و یا قیوم»، ابتدای آیةالکرسی، آیات آخر سوره حشر و... و دعاهایی مانند دعای جوشن کبیره، دعای مجیر و...
با توجه به این دسته از روایات، اسم اعظم معلوم است و نیازی به اینکه کسی دنبال آن بگردد نیست. همانگونه که در بالا تذکر داده شد، بهترین راه این است که اسم اعظم را در وجود خودش بیدار کند، و این امر با عمل کامل به دستورات خداوند و اهلبیت علیهمالسلام حاصل میشود.
اسم اعظم آثار فراوانی دارد که یکی از مهمترین آثار آن، استجابت دعاست.[بحارالانوار، ج90، ص224]
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/7230
با سلام وعرض ادب خدمت شما کاربر محترم
همانگونه که در جواب قبل بیان شد، هنگامی که انسان از دنیا خارج میشود و وارد برزخ و قیامت میشود، شکل نیازهای او و میل جنسی او نیز تغییر میکند؛ هر چند اصل نیاز وجود دارد. همانگونه که جسم انسان در برزخ نیز به جسم متناسب با برزخ تبدیل میشود [که برخی از آن به جسم مثالی تعبیر میکنند.]
نکته مهم: در این نکته دقت بفرمایید که درست است که یکی از نعمتهای خداوند در برزخ و بهشت، ازدواج و میل جنسی است؛ ولی برخی به قدری در نعمتهای بالاتر و لذتهای شدیدتر و قویتر، غوطهور میشوند که اصلا از این امر غافل هستند.
میل جنسی در برزخ متناسب با برزخ است و میل جنسی در بهشت نیز متناسب با بهشت است؛ ولی اینکه آیا دخول و جماع در آنجا، مانند دنیاست یا غیر از آن، در روایات و متون دینی چیزی اشاره نشده است.
این مواردی که شما اشاره کردید، مخصوص دنیاست. در دنیا رابطه جنسی همراه با خستگی، سستی و ملالت است و گاهی انسان از تکرار بلافاصله آن، کراهت دارد؛ اما هیچ کدام از این آثار در ازدواج با همسران بهشتی وجود ندارد؛ نه خستگی وجود دارد، نه ملالت و نه تنفر؛ بلکه هر چند مرتبه بخواهد میتواند تکرار کند، بدون اینکه از تکرار آن بیزار باشد و هر بار هم که تکرار شود، لذت جدیدتری میبرد.
نکته آخر اینکه هرچند در این باره، جزئیات چندانی مطرح نشده است؛ ولی به جزئیات دیگری اشاره شده است که نشان از اوج لذت با همسران بهشتی دارد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما کاربر محترم
برای پاسخ به این پرسش به چند نکته دقت فرمائید:
یک. انسان برای رسیدن به رستگاری و کمال، باید مراتبی را طی کند و برای پیمودن این مراتب، باید چند عالم را پشت سر بگذارد. عالم دنیا، عالم برزخ و سپس قیامت و بعد از آن، وارد بهشت یا جهنم میشود که همان ابدیت است. هر چه انسان به ابدیت، نزدیکتر میشود؛ علاوه بر اینکه به مکانی فوقالعاده وسیعتر وارد میشود، جنس آن نیز متفاوت میشود.
دو. از ظاهر روایات و آیات اینطور برداشت میشود که نعمتها برای خوبان لذتبخشتر و عذابها برای انسانهای بد سنگینتر و سختتر از دنیاست و همچنین نعمتهای بهشت از نعمتهای برزخ، بسیار لذیذتر خواهد بود.
سه. ازآنجاکه نعمتهای بهشتی لذیذتر است، بنابراین درخواست و نیاز انسان نیز شدیدتر خواهد شد؛ بنابراین جنس نیاز[مثلا میل جنسی] در بهشت، عین جنس نیاز در دنیا نخواهد بود؛ هر چند کلیت آن، یکی است و هر دو میل جنسی است. پس نمیتوان برطرف شدن میل جنسی در بهشت را با دنیا مقایسه کرد؛ زیرا لذت آن در بهشت بسیار شدیدتر است.
چهار. در متون دینی از برطرف شدن میل جنسی نیز سخن آمده است و برای اینکه برای مخاطب، قابل فهم باشد آن را به همین دنیا و میل جنسی همین دنیا تشبیه کرده است، از باب مثال از همسران بهشتی، حوریان بهشتی و بوسیدن آنها سخن به میان آمده است.
روایت: «زمانی که حوری از خیمه خود بیرون میآید و روی به تخت مؤمن قرار میگیرد. پانصد سال ازسالهای دنیا همدیگر را بوسه میزنند و هیچ کدامشان، خسته نمیشوند. هرمؤمنی هفتاد همسر دارد».[بحارالانوار، ج8، ص158]
زنان بهشتی نیز آنقدر زیبا خواهد بود که اصلا قابل مقایسه با حوریان بهشتی نخواهد بود.
پنج. «لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُم؛ براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است»[فصلت: 41]؛ بنابراین انسان بهشتی، هر چیزی که دلش بخواهد، برایش فراهم میشود.
نکته: انسان در بهشت چیزهایی را که در دنیا اشمئزازآور است و عموم مردم سلیم النفس از آن تنفر دارند، هرگز درخواست نخواهد کرد و همه از طیبات بهرهمند خواهند گشت.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
یکی از فرقهای اساسی میان معجزه حضرت موسی علیهالسلام و مرتاضهای هندی، در معجزه بودن امر است؛ زیرا هر معجزهای باید دارای ارکانی باشد که از دیگران بر نمیآید:
یک. معجزه، کاری خارقالعاده است که از حدود توانایی نوع بشر خارج بوده و کسی نمیتواند به اتکای نیروی انسانی، همانند آن را بیاورد؛
دو. معجزه، تنها با اذن و مشیت الهی اتفاق میافتد؛
سه. معجزه حتما باید همراه با ادعای پیامبری باشد؛ یعنی برای اثبات رسالت معجزه بیاورد؛
چهار. معجزه باید همراه با «تحدی» باشد؛ یعنی از تمام انسانها دعوت کند که اگر میتوانند و قدرت دارند، مانند آن را بیاورند.
بنابراین باید گفت:
یک. کار حضرت موسی علیهالسلام معجزه است؛ ولی کار مرتاض هندی، معجزه نیست؛ بلکه به دلیل ریاضتها و سختیهایی که کشیده است به این قدرت رسیده است.
دو. کار حضرت موسی علیهالسلام، امری خدایی و از سوی خداوند متعال است؛ ولی کار مرتاض هندی کار نفس است؛ زیرا هر کسی با خواستههای نفسانی خود مخالفت کند و هر چه میخواهد به او ندهد؛ بلکه او را تحت فشار قرار دهد، به این قدرت خواهد رسید.
سه. کار حضرت موسی علیهالسلام، محدود نیست؛ ولی کار مرتاض هندی محدود [به زمان، مکان و ابزار و شرائط خاص] است و شامل موارد خاصی میشود.
چهار. کار حضرت موسی علیهالسلام به دلیل معجزه بودن، قابل آموزش و فراگیری نیست؛ ولی کار مرتاض هندی قابل آموزش و فراگیری است.
پنج. کار یک مرتاض هندی را میتوان با یک نیروی بالاتر و قویتری باطل کرد؛ ولی کار حضرت موسی که معجزه است [حداقل در زمان خودش] باطل شدنی نخواهد بود؛ زیرا هیچ نیروی قویتری وجود ندارد.
نکته مهمتر اینکه: هرچند عموم مردم، به ظاهر تفاوتی بین این دو امر تشخیص نمیدهند؛ ولی متخصصان، مرتاضان و ساحران، به خوبی میفهمند که جنس معجزه با کار آنها تفاوت دارد. همین امر باعث شد که ساحران زمان حضرت موسی با اینکه بزرگترین ساحران آن زمان بودند، در کار خود متخصص و حرفهای بودند و تحت فشار فرعون قرار داشتند که اگر پیروز نشوند کشته میشوند، باز در مقابل معجزه حضرت موسی سر تعظیم فرود آوردند و گفتند کار موسی از جنس سحر و جادو نیست.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/4046
با سلام و عرض ادب خدمت شما
در صورتی که اثبات شود و یقین داشته باشید که این جنّها هستند که فرزندان شما را اذیت میکنند و عوامل دیگری مانند وسواسهای فکری و بیماریهای روحی نیست، باید گفت که بله! امکان اذیت کردن آنها وجود دارد؛ بنابراین اگر آنان وارد زندگی کسی شوند، با خونسردی باید آنها را از زندگی خود دور کرد، برای این امر به چند نکته باید دقت داشت:
یک. هرگز هراس و اضطراب شدید به خود راه ندهید و سعی کنید اعتماد و توکل خودتان را به خداوند و اهلبیت علیهمالسلام قوی کنید.
دو. سعی کنید محیط زندگی خود؛ حتی انبارها و جاهایی که کمتر رفت و آمد میشود، به خصوص محل زندگی دخترانتان را با تکرار ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم و آیت الکرسی» تمیز نگهدارید و از گذاشتن ظرفهای کثیف در شب، پرهیز کنید و زبالهها را نیز هر شب از خانه بیرون ببرید.
سه. از برخی از ادعیه روایت شده استفاده نمایید؛ نصب تصویر آیةالکرسی و نصب تصویر دعای ابودجانه در محل خواب و زندگی، برای دفع اذیت و آزار آنها مؤثر است.
چهار. محلّ سکونت بايد در طبقه نزديک به زمين باشد، و اگر ناچار به سکونت در طبقات فوقانى شديد، آية الکرسى را تا عبارت: وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ، به همه ديوارهاى اتاقها نصب کنيد. همچنین قرآن خواندن در خانه با صدای بلند نیز تاثیر خوبی در محیط زندگی و دفع آنها دارد.
پنج. در صورت امکان، نگهداری حیواناتی مانند کبوتر و خروس سفید، برای دفع شر جنها نیز بسیار خوب است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/11834
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
زندگی یک انسان مسلمان، باید بر اساس آموزههای اسلام و قرآن باشد و به عبارت دیگر ملاک در زندگی انسان مسلمان، اسلام است. آنچه که در اسلام و آموزههای اسلام است، ملاک عمل باید باشد.
نکته اول. در متون دینی، ساختن صورتهای حیوانات، مکروه است. پيامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «هر كس صورتي را ايجاد كند، خداوند در روز قيامت به او دستور ميدهد كه روح در آن بدمد، ولي او نميتواند».[بحار الأنوار، ج76، ص: 287] بزرگان از این روایت و روایات دیگر اینطور برداشت کردهاند که بايد تمثال جسم و مجسّمه باشد، نه نقش و نقاشي؛ علاوه بر اینکه مجسمه از انسان و یا حیوان صاحب روح باشد؛ بنابراين مجسمه درخت يا اجسامي كه روح در آنها نيست، اشكالي ندارد.
نکته دوم اینکه مجمسه انسان و یا حیوان صاحب روح، باید به صورت کامل ساخته شود؛ لذا مجسمههای ناقص اشکالی ندارد.
نکته سوم. مراد ساختن این مجسمههاست؛ بنابراین خرید و فروش و نگهداری آنها اشکالی ندارد.[رک: رسالة اجوبه الاستفتائات، س 1226]
نکته چهارم. کشیدن عکس و نگه داشتن آن در منزل از نظر فقهی اشکال ندارد.
اما اینکه آیا نگهداری این اجسام [غیر از مواردی که خودمان به صورت کامل ساختهایم] در منزل، دارای انرژی منفی باشد، یا باعث رفت و آمد جنّها شود، چیزی در روایات و متون دینی یافت نشد؛ بنابراین جای نگرانی نیست و از اینگونه افکار به طور کلی بیرون بیایید و اصلا تمرکز در آنها نداشته باشید. اینکه کسی بگوید موجودات ماورائی داخل در آنها میروند و شما را اذیت میکنند، حرفهای بدون دلیل و ثابت نشده است؛ لذا به این حرفها گوش ندهید و اصلا روی آنها تمرکز و تفکر نداشته باشید و مانند قبل، به زندگی خود را با خیال راحت ادامه دهید.
پس نگهداری مجسمههای ناقص، اشکالی ندارد، چه برسد عکس شهدا و علما...! بلکه برخی از بزرگان را دیدهایم که در منزل شخصیان عکس اساتید و علما را نصب کردهاند.
بیتردید این حرفها سند ندارد؛ مگر اینکه خود انسان کاری کند که زمینه را برای ورود جنّها به منزل فراهم کند؛ ولی با رعایت موازین شرعی و نظافت فرد، خانه و محیط زندگی هرگز جایی برای ورود آنها به منزل باقی نمیماند.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
کلمه «فسق» در لغت به معنای خروج از چیزی است؛ زمانی که هسته خرما از داخل آن خارج میشود، فسق اطلاق میشود؛ بنابراین اگر کسی از دین خارج شود، فاسق نامیده میشود و اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «لَا تَأْكُلْ طَعَامَ الْفَاسِقِين» یعنی از غذای کسانی که از دین خارج شدهاند، نخور؛ بنابراین خوردن ازغذای مؤمنان گناهکار اشکالی ندارد.
نکته مهم اینکه برخی از کلمات در زبان عربی، مشکک هستند؛ یعنی معنای تشکیکی دارند. به عبارت دیگر دارای شدت و ضعف هستند؛ مانند اینکه به نور خورشید، نور نورافکن و نور شمع، به هر سه نور گفته میشود؛ ولی شدت و ضعف دارند.
کلمه «فاسق» نیز مراتب و شدت و ضعف دارد، بالاترین مرتبه آن کسانی هستند که از دین خارج شدهاند؛ ولی مراتب پائینتر نیز وجود دارد، مثلا در قرآن کریم میفرماید کسانی که پدر، مادر، مال و خانه و... را از خدا و رسول و جهاد در راه خدا، بیشتر دوست داشته باشند، فاسق هستند.[توبه: 24]. بیشک مراد این نیست که از دین خارج شده است؛ بلکه به معنای این است که باید مواظب باشد که در خطر قرار گرفته است.
با توجه به این آیه و معنای شدت و ضعفی که در معنای فاسق، وجود دارد، زن بیحجاب، انسانی که غیبت میکند و... کسانی نیستند که از دین، خارج شده باشند و هم سفره شدن با آنان اشکالی ندارد.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد خروج حضرت آدم و حوّا از بهشت [باغی از باغهای دنیا] و چگونگی فریب خوردن آنها، در تفسیر امام عسکری علیهالسلام روایتی وجود دارد. ظاهر روایت چنین است که شیطان ابتدا سراغ حضرت آدم رفت و حضرت آدم او را رد کرد، سپس سراغ حضرت حوا رفت و از طریق او توانست مکر و حیله خود را کارساز کند.
حضرت حوا دید که برای نزدیک شدن و خوردن از آن درخت، کسی مانعش نمیشود؛ لذا خیال کرد که موانع بر طرف شده است، اینجا بود که به حضرت آدم گفت که آیا میدانستی که مانع برطرف شده است، من از درخت خوردم و کسی مانع من نشد.[تفسيرالمنسوب إلىالإمامالعسكري عليهالسلام، ص224]
از طرفی ظاهر آيات ۳۵ و ۳۶ سوره بقره بیانگر فریب خوردن آدم و حوا با هم بوده است؛ ولی آیه از تقدم و تاخّر فریب دادن سخن به میان نیاورده است.
بنابراین باید در جواب چنین گفت:
یک. اصل این روایت در کتاب تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام است که سند ندارد؛ هر چند برخی از علما و بزرگان به روایات آن اعتماد دارند.
دو. بر فرض صحت این روایت، هیچ منافاتی بین این دو قول نیست؛ زیرا روایت به صراحت و با تفصیل بیشتری داستان را نقل میکند؛ ولی قرآن کریم به طور کلی میفرماید که هر دو فریب خوردند و این هر دو فریب خوردن، یا به این شکل است که هر دو با هم در یک مجلس، فریب خوردند، یا نه یکی اول فریب خورد و دیگری در رتبه بعدی. مانند اینکه چند نفر[بنا، نجار و کارگر و...] بگویند که ما این خانه را ساختیم، در حالیکه با هم نبودند یکی مقدم بوده و دیگری متاخر.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کابر محترم
زمانی که انسان از دنیا میرود، روح از جسم او جدا میشود و به علت انس چندین ساله روح با بدن میت، تعلقش تا مدتی باقی میماند و همین تعلق و انسی که روح و بدن با هم دارند، باعث میشود که انسان گاهی دچار سختی جدا شدن این دو با هم شود؛ زیرا قرار است برای همیشه روح و جسم از همدیگر جدا شوند.
این جدایی برای میّت، بسیار سخت است و چون او را داخل قبر میگذارند، بیشتر متوجه این جدایی میشود؛ به خاطر همین جدا شدن روح از بدن، در عرف مردم میگویند که سرش به سنگ خورد؛ یعنی تازه متوجه این مطلب میشود که دیگر تمام شده است؛ یا تازه از خواب غفلت بیدار شد. به عبارت دیگر این سرش به سنگ خورد، نوعی تمثیل برای این است که انسان از خواب غفلت بیدار شود؛ نه به این معنا که واقعا روح به جسم بر میگردد و واقعا سرش به سنگ لحد میخورد.
نکته مهم اینکه اتفاقاتی که در قبر میافتد؛ عذابها، فشار قبر و زیباییها و نعمتها، تماما به روح بر میگردد و جسم تأثیری در ظاهر نمیبیند، به همین خاطر اگر کافری را در قبر قرار دهند و بعد قبر را بشکافند، به ظاهر چیزی نمیبینند. البته در مواردی ممکن است تعلق روح به بدن به حدی باشد که جسم نیز دچار آسیب شود؛ اما این مسئله عمومیت ندارد.
این مانند خواب وحشتناکی است که انسان میبیند و در آن آسیب میبیند؛ ولی هیچ اثری در جسم او نمیگذارد و حتی بعد که از خواب بیدار میشود، خدا را شکر میکند که خواب بوده است.
بنابراین سر میّت به سنگ خوردن، یک نوع تمثیل برای از خواب غفلت بیدار شدن است و تمام عذابهایی که میت میبیند، مربوط به روح است و این مضمون روایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا؛ مردم در خوابند هنگامی که مردند بیدار میشوند».
صفحهها