با عرض سلام و ادب خدمت شما
در روایاتِ ما مطلب صریحی که بیانگرِ این موضوع باشد وجود ندارد؛ ولی برای اینکه بتوان به نتیجهای دست یافت، توجه شما را در ابتدا به چند نکته جلب مینماییم:
1. خداوند کریم یکی از اوصافِ حوریان بهشتی را پوشیده بودنِ در سراپردههایی مخصوص برمیشمارد. «حور مقصورات فی الخیام»[1]
2. یکی از عذابهای اخروی اهل گناه این دانسته شده که به صورتِ عریان در صحنه قیامت ظاهر میشوند.[2]
3. خداوند در قرآن کریم به توصیف لباسهایی مخصوص و با کیفیت برای بهشتیان میپردازد: «وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَق»؛[3] «و لباسهایی (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر میکنند».
4. هر مومنی در بهشت برای خود دارای مکانی وسیع با خدم و حشم است و ممکن است یک شخص به وسعت چندین کشور در دنیا یا حتی بیشتر، دارای باغ و منزلهای بهشتی باشد و اینگونه نیست که مانند دنیا، افراد در ازدحام جمعیت و دمخور با غریبهها در کوچه و خیابان به رفت و آمد پرداخته و دائما نیازمند پوشش خاص باشند.
5. در آخرت میل و هوس و شهوتی که از روی ناپاکی باشد و منجر به تعرض و تجاوز گردد، وجود ندارد؛ از این رو حجابی که بخواهد مانع این امور باشد نیز بهعنوان تکلیف ثابت نیست. همانگونه که گفته شد، حجاب در آنجا بهعنوان تکریم اشخاص است.
بر اساسِ این قرائن، دوزخیان عریان محشور شده و اصلِ وجود پوشش برای اهل بهشت بهعنوان یک نعمت، قطعی است و پوشش کمال برای آنان محسوب میشود؛ ولی اینکه این پوشش به چه میزانی باشد، مشخص نیست.
همچنین واضح است که در آخرت تکلیفی وجود ندارد و مثلاً زنان مانند دنیا به حجاب مکلف نیستند؛ ولی چون بهشتیان از ناپاکی به دورند، خودشان در آنجا به هر میزانی که لازم بدانند و اقتضای پاکی آنها باشد، خود را میپوشانند.
پینوشت:
[1]. الرحمن: 72.
[2]. بحار، ج7، ص111.
[3]. کهف: 31.
برای اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه نمایید:
https://btid.org/fa/news/122890
با عرض سلام و ادب خدمت شما
همین سوال را محمد بن حنفیه (برادر ناتنی امام حسین علیهالسلام) از ایشان پرسید. حضرت در جوابش فرمودند: «أَتَانِي رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»؛ «پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم [در بيدارى يا در خواب] نزد من آمد و فرمود: اى حسين! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را (براى پيشرفت دين) كشته ببيند.
محمّد بن حنفیه گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، اكنون كه تو با اين وضع حركت میكنى، همراه بردن اين زنان با تو چه معنى دارد؟ امام حسين عليهالسّلام فرمود: رسول خدا صلىاللَّهعليهوآلهوسلم به من فرمود: همانا خداوند چنين خواسته كه آنان را [برای اعلان شهادت و مظلومیت تو در نقاط مختلف] اسير و گرفتار ببیند». [بحارالانوار، ج44، ص364].
این جمله نشان از آن دارد که رفتن به سمت کربلا و جانفشانی به خواست و اراده الهی بوده، نه اینکه حضرت علم به کشته شدن خود داشته باشند و از پیش خود دست به خودکشی بزنند. خودکشی زمانی صادق است که انسان بر خلاف تکلیف جانش را در معرض هلاکت قرار دهد و الا اگر بداند کشته میشود و البته کشته شدنش هم موافق با تکلیف و خواست و اراده خدا است، در چنین فرضی خودکشی صدق نمیکند. اگر چنین موردی را از مصادیق خودکشی بدانیم، نتیجهاش آن است که بگوییم: تمام کسانی که به جنگ رفته و با ایثار جانشان را از دست دادهاند، خودکشی کردهاند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
اسلام انسانها را اعم از آنان که در خانواده مسلمان به دنیا آمده یا آنها که در غیر خانواده مسلمان به دنیا آمدهاند، در انتخاب دین مختار گذاشته و فرموده است: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»؛ «هیچ اجباری در دین نیست».
بنابراین هرکسی مختار است هر دینی که میخواهد داشته باشد. اما نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که هرکس که در خانواده مسلمان به دنیا آمد، حق ندارد اگر دینی غیر از اسلام را انتخاب کرد و به اصطلاح مرتد شد، آن را ابراز کرده و با علنی کردن آن، بر علیه اسلام تبلیغ نموده و دیگران را به گمراهی بکشاند.
دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا اسلام میداند که دینی از آن کاملتر و برهانیتر وجود ندارد. بر فرض آنکه کسی به تحقیق بپردازد، دینی را برتر و کاملتر از اسلام نمییابد؛ در نتیجه مرتد شدن یک شخص، نمیتواند دلیلی منطقی و برگرفته از تحقیق علمی داشته باشد. عموم افرادی که از اسلام رویگردان میشوند یا به جهت اعتراض به عملکرد برخی مسلمانان است یا به جهت تبلیغات منفی سایر ادیان و عدم تحقیق صحیح علمی است یا به خاطر فرار از برخی احکام اسلام است و یا در بسیاری از موارد برای گرفتن پناهندگی کشورهای دیگر است. شما کسی را پیدا نمیکنید که با برهان و دلیل عقلی توانسته باشد، دینی برتر از اسلام را پیدا کرده و به آن تمسک نماید. از این رو، اسلام به شخصی که قصد دارد دینی غیر اسلام را انتخاب کند، اخطار داده که حقِ علنی کردن آن و گمراه کردن دیگران را ندارد. چنین شخصی میتواند در اعتقادات خودش پایبند به دینی غیر اسلام باشد؛ اما حق ندارد با حرفهای گمراه کننده خود، سایر افراد جامعه را که اطلاعات دینی کاملی ندارند، از راه حق براند.
نتیجه آنکه مسلمان و غیر مسلمان در تحقیق و در انتخاب دین جدید، مختارند و کسی آنها را مجبور به اعتقاد داشتن به اسلام نمیکند؛ اما یک مسلمان حق ندارد اگر غیر مسلمان شد، این موضوع را علنی کرده و به تبلیغ علیه اسلام بپردازد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
حدیثی که شما به آن اشاره فرمودید، در کتاب اصول کافی نقل شده است و مضمونش این است: « إِنَّ يُوسُفَ ع لَمَّا قَدِمَ عَلَيْهِ الشَّيْخُ يَعْقُوبُ ع دَخَلَهُ عِزُّ الْمُلْكِ فَلَمْ يَنْزِلْ إِلَيْهِ فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا يُوسُفُ ابْسُط رَاحَتَكَ فَخَرَجَ مِنْهَا نُورٌ سَاطِعٌ فَصَارَ فِي جَوِّ السَّمَاءِ فَقَالَ يُوسُفُ يَا جَبْرَئِيلُ مَا هَذَا النُّورُ الَّذِي خَرَجَ مِنْ رَاحَتِي فَقَالَ نُزِعَتِ النُّبُوَّةُ مِنْ عَقِبِكَ عُقُوبَةً لِمَا لَمْ تَنْزِلْ إِلَى الشَّيْخِ يَعْقُوبَ فَلَا يَكُونُ مِنْ عَقِبِكَ نَبِي»؛ «زمانی که حضرت يعقوب در سن پیری بر حضرت يوسف عليهما السّلام وارد شد، عزت سلطنت يوسف را گرفت و به احترام او [از مرکب] پياده نشد، [در این لحظه] جبرئيل عليهالسّلام فرود آمد و گفت: يوسف! كف دستت را باز كن، چون باز كرد، نورى از آن خارج شده و در فضاى آسمان قرار گرفت. يوسف گفت: اين چه نورى بود كه از كف دستم خارج شد؟ جبرئیل گفت: به كيفر پياده نشدنت براى پدرت يعقوب، نبوت از فرزندانت خارج شد و از نسل تو دیگر پيغمبرى زاده نخواهد شد». [کافی، اسلامیه، ج2، ص311]
حدیث مذکور به لحاظ سندی ضعیف است؛ زیرا اسم راویانی که در سلسه سند هستند، به صورت کامل ذکر نشده و یکی از راویان مجهول است. (به اصطلاح علمی حدیث مرفوعه است).
به لحاظ محتوایی هم اگرچه برخی از بزرگان در صدد توجیه آن برآمدهاند تا با مقام نبوت حضرت یوسف ناسازگاری نداشته باشد، اما واقعیت آن است که ظاهر حدیث گویای نوعی تکبر و خودباختگی برای ایشان میباشد که به اعتقاد شیعه با مقام پیامبری بههیچ وجه سازگاری ندارد.
ضمن اینکه ظاهر حدیث با قرآن همخوانی ندارد؛ زیرا قرآن در نقل جریان حضرت یوسف میفرماید: ایشان پدر و مادر خود را بر تخت پادشاهی نشاند. [یوسف: 100] این موضوع حاکی از تکریم آن حضرت نسبت به شأن پدر خویش است. در روایات ما هم تاکید شده که هر حدیثی مخالفت با ظاهر قرآن دارد، آن را کنار بگذارید.
بنابراین نمیتوان خیلی به این حدیث اعتماد کرد.
البته آیا اینکه از نسل حضرت یوسف پیامبرانی بودهاند یا نه، ما اطلاع دقیقی از آن نداریم؛ ولی بر فرض آنکه در نسل ایشان پیامبرانی وجود نداشته باشند، نمیتواند به دلیل مذکور بوده باشد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
اگر انسان مؤمن بوده و اهل عمل صالح باشد، قطعاً محل دفن نیز میتواند ثمراتی را برای او به همراه داشته باشد؛ زیرا عبور و مرور افراد صالح از آن مکان و طلب رحمت از سوی آنها برای اموات آن قبرستان، برای ایشان اثرگذار است. اما اگر انسان معصیتکار و اهل عذاب باشد، محل دفن برای او اثری نخواهد داشت؛ زیرا بر اساس برخی از نقلها، بر فرض که او را در حرم ائمه یا جایی مانند وادیالسلام دفن نمایند، ملائکه نقاله او را به جایی دیگر منتقل کرده و مؤمنی را در جای او قرار میدهند. [برای اطلاع بیشتر، رک، https://btid.org/fa/news/244236]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
ممنون از اینکه سوال خود را با ما در میان گذاشتید.
از آنجاکه ایشان به ادیسون مثال زده است و این مثال بر سر زبان خیلی از مردم نیز وجود دارد، در ابتدا لازم میدانیم تا نکاتی را درباره او عرض کنیم:
بر خلاف چیزی که مشهور شده، ادیسون مخترع و کاشف برق نیست. او تنها یکی از صدها هزار مخترع وسائل گوناگون برقی است که به جهت ریاست شرکت بزرگ روشنایی و به کارگیری کارگروه بزرگی از تکنسینها و کارمندانی که زیر دست او به تحقیق و آزمایش میپرداختند، موفق به گرفتن امتیاز ثبت اختراعات متعدد برقی گشت. او درواقع در بازاری رقابتی با تکمیل ایدههای علمی دیگران، نبض بازار را به دست گرفته و در جهت توسعه بیشتر شرکت خود قدم بر میداشت. قصد حقیقی او خدمت به مردم نبود؛ بلکه با فکر تجاری و با استفاده از متخصصین بهنام، سعی در گسترش تجارت خود و کسب سرمایه بیشتر داشت. شهرت او هم بیشتر به خاطر همین گستره کار و تاسیس شرکت بزرگش بود.
همین موضوع نیز باعث میشد تا هر چیزی که منافع او و شرکتش را تامین کند، در دستور کار خود و در مسیر تولید قرار دهد. صندلی برقی اعدام، یکی از دهها اختراع شرکت اوست که او کاملاً در جریان اختراع و تولید آن قرار داشت.
تولید این صندلی الکتریکی که به بدترین صورت ممکن محکوم را به قتل میرساند، بازار تجارت او را رونق میبخشید. اولین کسی که از این روش برای اعدامش استفاده شد، ویلیام کملر از نیویورک بود که در اوت ۱۸۹۰ به این شکل اعدام شد. شوک اولی به مدت ۱۷ ثانیه به او وارد شد که موجب بیهوشی او شد؛ ولی قلب و مغز وی همچنان زنده بودند. بعد از معاینه پزشکان، دستور اعدام مجدد صادر شد. در مرتبه دوم، از ۲ هزار وات برق برای اعدام کملر استفاده شد. جریان قوی برق باعث پاره شدن رگهای او شد و فوران خون به بیرون از بدنش باعث اتصالی در صندلی شده و باعث شد او آتش بگیرد. بعدتر یکی از مسئولان ساخت این صندلی اظهار کرده بود که اگر برای اعدام او از تبر استفاده میشد، راحتتر جان میداد. یکی از خبرنگارانی که بهطور حضوری شاهد این رخداد بوده نیز اذعان داشته صحنه دلخراشی را شاهد بودهاست. [رک، مستند ادیسون و صندلی الکتریکی و ویکی پدیا، صندلی الکتریکی، B2n.ir/q14589]
اما در پاسخ به پرسشی که آن شخص مطرح کرده، باید عرض کنیم بستگی به نگاه و دید انسان دارد.
برای کسی که نگاهی مادی داشته باشد و برای ماوراء طبیعت و امور غیر مادی هیچ تاثیری در عالم قائل نباشد، طبیعتاً شخصیتی ارزشمندتر است که خدمات مادی بیشتری را به بشر رسانده باشد. با این نگاه در واقع کسی را میتوان پر فایدهتر دانست که فواید مادی بیشتری را برای بشر به همراه داشته باشد. البته پر واضح است که در این فرض نیز باید کسی را در نظر گرفت که قصدش خدمت به بشر بوده باشد، نه اینکه در جهت منافع خود و کسب سود بیشتر و جلب سرمایه هنگفتتر و گرفتن نبض بازار دست به تولیدات متعدد زده باشد.
نمونه بارز آن در زمان حاضر ایلان ماسک مدیر عامل شرکت بزرگ اسپیساکس و شرکتهای نظیر آن است. این شرکتها شاید سالانه دهها اختراع به ثبت رسانده و خدمات گوناگونی را در حوزههای هوش مصنوعی، انرژی خورشیدی، فناوری عصبی، رایانه، هوا و فضا و ... در اختیار مردم قرار دهند؛ اما آیا میتوان گفت قصد ایشان خدمت به بشریت است؟
واقعیت آن است که آنها تنها بهدنبال منافع خود بوده و در این راه از هیچ اقدامی و لو اقدامات ضد بشری دریغ نمیورزند.
با این وجود اگر کسی پیدا شود که از سر دلسوزی و قصد همدردی، به بشریت خدمت کند، ستودنی است. اما آیا در این عرصه روحانیت جایگاهی ندارند؟
حقیقت آن است که با این نگاه نیز، روحانیت در صف مقدم خدمت به مردم هستند. بر اساس آمار، روحانیت همان قشری است که بیشترین شهید را در دفاع مقدس تقدیم کرده است. [باشگاه خبرنگاران جوان، بیشترین شهید در تاریخ انقلاب مربوط به قشر روحانیت است، B2n.ir/f28416]
هرگاه زلزله و سیل و دیگر بلایای طبیعی و غیر طبیعی بر سر مردم میآید، روحانیت در خط مقدم هستند. همواره کارهایی از قبیل اردوهای جهادی، کمک به فقرا، کار فرهنگی برای جوانان، دفاع از نوامیس، یکی از جلودارانش طلبهها و روحانیت معزز بودهاند؛ اما چون بنای این بزرگواران بر اخلاص و عدم ریا بوده، غالباً نام و نشانی از خود بر جای نگذاشتهاند. در جایی مانند دفاع مقدس که آمار آن ثبت شده است، این حقیقت به خوبی بروز میکند.
امام امت با پدید آوردن این انقلاب، بزرگترین خدمت را به مردم این کشور نمود. ایشان کشوری را که شاهش از سگ آمریکایی پستتر بوده و سفیر آمریکا در تصمیمات راهبردی آن مشارکت داشت، از دست استعمار آمریکای جهانخوار رهانیده و در دست خود مردم قرار داد. [رک، پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، نقش و وزن سفارت آمریکا در ایران قبل از انقلاب، https://b2n.ir/b22582 و کتاب فرزند خدا، نوشته حجهالاسلام راجی]
جمهوری اسلامی اگرچه به جهت تحریمها و کمکاری و خودباختگی برخی از مسئولینش نتوانسته آنگونه که مطلوب است به آرمانهایش برسد، اما قابل مقایسه با زمان قبل خود هم نیست. بر اساس گزارش آماری پایگاههای آماری دنیا، میزان پیشرفتهایی که در حوزههای گوناگون صنعتی، نظامی، پزشکی، هستهای و ... در این چهل و خوردهای سال صورت پذیرفته، این کشور را در موضوعات مختلف در رتبههای بالای جهان قرار داده است. [برای مشاهده آمار، رک، کتاب صعود چهل ساله، نوشته حجهالاسلام راجی و کانال سُعداء در ایتا].
اینها خدماتی است که منشا پیدایش آن یک روحانی، با ادعای حکومت دینی بوده است. بزرگان علمی در تاریخ همچون ابن سینا و خواجه نصیر که پیشرفتهای گوناگونی را برای کشور عزیزمان به ارمغان آوردهاند، روحانی بودهاند.
این در صورتی بود که ما نگاهی مادی با فرض نفی ماوراء به اطرافمان داشتیم. اما اگر فرض بگیریم که خدایی وجود دارد، تاثیرات عالم ماوراء بر دنیا وجود دارد، آخرت و ابدیتی نیز وجود دارد، موضوع خیلی واضحتر خواهد بود؛ زیرا فرض آن است که روحانیت و دین به واسطه روشنگری مردم نسبت به حقائق عالم، در صدد تامین آرامش ابدی آنها و زندگی اصلی ایشان میباشند. به فرموده قرآن، دنیا چند صباحی بیش نبوده و آن هم همهاش بازیچه است. اصل زندگی انسان و حقیقت آن در آخرت است و از لحظه مرگ شروع میشود. [عنکبوت: 64]. دین با برنامه جامعی که دارد، علاوه بر تامین آرامش دنیوی، نقش تعیینکنندهای برای تامین آرامش ابدی انسان ایفا میکند. روحانیت صالح نیز که مبلغ دین هستند، به تحقق این امر دامن میزنند.
درنتیجه نقشی که دین و روحانیت ایفا میکنند، قابل مقایسه با سایرین نیست؛ زیرا ابدیت با چند روز محدود، قابل مقایسه نیستند.
درباره آیهالله بهجت و اولیایی مانند ایشان نیز باید اذعان کرد که وجودشان مایه امنیت زمین و دفع بسیاری از بلاها از مردم است.
امام کاظم علیهالسلام فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مُنَادِياً يُنَادِي مَهْلًا مَهْلًا عِبَادَ اللَّهِ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَلَوْ لَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً»؛ «راستى براى خدا عز و جل در هر روز يک جارچى است كه جار كشد: اى بندههاى خدا از نافرماني خدا دست بردارید؛ اگر نبودند زبان بستههاى چراكننده و كودكان شير خوار و پيرمردانِ اهل رکوع [و عبادت خدا]، عذاب به سختى بر شماها مىباريد كه خوب بدان نرم و كوبيده شويد». [کافی، اسلامیه، ج2، 276]
آدم بن زکریا از اصحاب امام رضا بود که در قم زندگی میکرد و وکالت ایشان در آن شهر را به عهده داشت. وقتی به دلیل شدت معصیت اهل قم، از امام اجازه خواست تا از قم هجرت کند، حضرت در جوابش فرمودند: «چنین نکن، زیرا خدا به سبب تو بلا را از اهالی قم دور میکند، همانگونه که به سبب اباالحسن کاظم(ع) بلا را از اهالی بغداد (کاظمین) دور میکند». [اختصاص شیخ مفید، الالفیه العالمی لموتمر الشیخ المفید، ص78]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
مراد از «اهلبیت» معنای لغوی آن یعنی اهل خانه پیامبر نیست تا شامل تمام عائله و همسران ایشان بشود؛ بلکه عنوانی خاص است که بار معنائیِ ویژهای را با خود حمل میکند.
به فرموده قرآن کریم اهلبیت کسانی هستند که از هر رجس و پلیدی دور بوده و دارای مقام عصمت میباشند. [احزاب: 33]
همسران پیامبر اگرچه در خانه ایشان میزیستهاند؛ اما واضح است که ادعای این معنای ویژه از اهلبیت نمیتواند شامل حال ایشان باشد.
خداوند در سوره تحریم پیامبر را از اینکه به خاطر خشنودی برخی از همسرانش امر حلال را بر خود حرام کرده است، مورد پرسش قرار داده که چرا چنین کاری میکنی؟
درباره اینکه شان نزول آیات ابتدائی این سوره چیست، کم و بیش تفاوت نقل وجود دارد؛ امّا آنچه مسلّم است پيامبر كه همسران متعدّد داشتند، گاهى گرفتار رفتارهاى حسادتآميز آنان مىشد و به خاطر جلب رضايت عمومى آنان، از حقوق مشروع خود مىگذشت.
خداوند در این سوره بدون بردن نام، به دو نفر از آنها اشاره کرده و میفرماید: «اگر شما [دو همسر پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا] دلهايتان [از حق] منحرف گشته؛ و اگر برضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند». [تحریم: 4]
در آیه بعد نیز به تمام همسران پیامبر خطاب کرده و میفرماید: «اگر پیامبر، شما را طلاق دهد، امید است که پروردگارش همسرانی بهتر از شما که مسلمان، مؤمن، فرمانبر، توبه کار، خداپرست، روزه دار، غیر باکره و باکره باشند، به او عوض دهد». [تحریم: 5]
این آیات حاکی از آن است که همسران پیامبر در جایگاه طهارت از هر پلیدی و عصمت از خطا قرار نداشتهاند تا عنوان «اهلبیت» با آن معنای ویژهاش شامل حال آنان باشد.
حال که اهل بیت عنوان خاصی شد با مقامی ویژه، تعیین مصداقش نیز نیازمند وحی الهی میباشد. شیعه و سنی با نقل روایاتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که کلامشان مستند به وحی است، مصداق اهلبیت را ذکر کردهاند. بر اساس این روایات، آنها کسی نیستند جز وجود نازنین حضرت زهرا و پدرشان و همسرشان و دو فرزند پاکشان.[رک، https://btid.org/fa/news/223455]
با عرض سلام مجدد
متن روایت کمی مجمل است و به وضوح نمیتوان از بین دو معنا یکی را بهعنوان تفسیر صریح آن مطرح نمود؛ ولی ظاهر اولیه آن، شبِ شروع سفر است؛ زیرا حضرت فرمودهاند: هرگاه به مسافرت رفتی، در آن شب، (یعنی در آن شبی که مسافرتت را شروع کردی)، مجامعت نکن. حال ممکن است انسان در روز حرکت کند، خب شب اول سفرش(روز که شب شد)، خوب است مجامعت نکند و ممکن است در شب حرکت کند، خب همان شب خوب است که مجامعت نداشته باشد.
معنای دوم که غیر ظاهر بوده و از معنای اول دورتر میباشد، این است که در شبی که فردایش به سفر میرود، مجامعت نکند. البته برخی همین معنای دوم را ترجیح داده و در توجیهش نیز گفتهاند: هنگام آميزش زن و مرد بايد آرامش و امنيت فكري و روحي داشته باشند و هيچ گونه نگراني و اضطرابي در كار نباشد. اين مسأله مهمي است و در توليد مثل و سلامتي جسمي و رواني فرزند نيز تأثير بسزايي دارد؛ اما شبي كه انسان فردايش به مسافرت مي رود، از آرامش روحي و رواني برخوردار نيست!
در هر صورت احتیاط اقتضا میکند که هر دو را ترک کرده یا لااقل در صورت ضرورت صدقه داده شود.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
برای دریافت پاسخ این سوال باید به چند نکته دقت فرمایید:
1. امام کاظم علیهالسلام 55 سال عمر کردند که 35 سال آن را در منصب امامت قرار داشتند. دوران امامت ایشان مصادف بود با زمان چهار خلیفه عباسی با نامهای منصور، مهدی، هادی و هارون عباسی. ایشان فقط در دوران هارون ( و مدت خیلی محدودی در زمان مهدی) زندانی بودند. بنابر نقلهای معتبر این زمان حبس ایشان، بیش از 4 الی 5 سال نبود.
2. آن حضرت دارای چند همسر بوده و فرزندان ایشان از یک همسر متولد نشده بودند؛ مثلاً امام رضا علیهالسلام و حضرت معصومه سلاماللهعلیها از یک مادر بودند و سایر امام زادگان از مادرانی دیگر.
3. ایشان علاوه بر همسران، کنیزانی نیز داشتند که برخی از فرزندانشان متعلق به آنها میباشد.
4. درباره تعداد فرزندان ایشان اختلاف است؛ اما مشهور آن است که ایشان 37 فرزند داشتهاند.
نتیجه: با فرض اینکه حضرت سی سال آزاد بوده و دارای همسرانی نیز بوده باشند، تولد این تعداد فرزند از ایشان دارای منع عقلی نمیباشد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در حال حاضر به جهت مشغولیت فراوان جناب استاد، امکان دریافت نظر ایشان در خصوص این مساله وجود ندارد. البته لینک برخی از توضیحات ایشان در خصوص قمر در عقرب را در اختیار شما قرار میدهیم. [https://www.aparat.com/v/kVP9i]
در هر صورت برای اینکه سوال جنابعالی بیپاسخ نماند، توضیحاتی را در ضمن چند نکته خدمتتان عرض میکنیم:
1. نهی از قمر در عقرب در روایات ما در خصوص ازدواج (خواندن عقد) و مسافرت وارد شده است.
در روایات مربوط به مجامعت و انعقاد نطفه، هیچ اشارهای به قمر در عقرب نشده است. البته برخی از روی احتیاط مجامعت در قمر در عقرب را هم ترک میکنند؛ ولی با جستجویی که انجام شد، در هیچ روایتی مجامعت در قمر در عقرب نهی نشده است؛ مگر آنکه کسی بگوید: منظور از تزویج در روایت قمر در عقرب، مجامعت بین زن و مرد است، نه عقد ازدواج؛ ولی همانگونه که پیداست، چنین حرفی خلاف ظاهر لفظ تزویج است.
فهم مراجع هم از روایت قمر در عقرب، عقد ازدواج است، نه مجامعت بین زن و شوهر.
2. نهی از مجامعت در روایاتی که مربوط به فرزندآوری است (مثلا روایاتی که از مجامعت در اول ماه نهی کردهاند)، مربوط به خصوص زمان مجامعت و اقدام به مقاربت بین زن و شوهر است. منظور شما از تصمیم اگر همین مقاربت بین زوجین است، باید گفت روایات ناظر به همین است؛ اما اینکه پساز مقاربت چه زمانی نطفه منعقد میشود، روایات به آن کاری ندارند؛ زیرا انعقاد نطفه که ممکن است با فاصله زمانی از مقاربت بین زوجین اتفاق بیفتد، از قدرت انسان خارج است و روایات ناظر به کاری است که انجام آن در اختیار زوجین است، نه چیزی که از اختیار آن دو خارج است و علم به زمان آن ندارند.
مراجعه به ظاهر این روایات بهوضوح نشان میدهد که همان زمان اقدام زوجین را در نظر گرفتهاند و غیر آن (اعم از قصد و نیت صرف یا انعقاد نطفه) در روایات ملاحظه نشده است.
اگر منظورتان از تصمیم صرف قصد و نیت مقاربت است بدون انجام خود مقاربت، قطعا روایات ناظر به چنین امری نمیباشند.
البته همانگونه که عرض شد، در هیچکدام از این روایات نهی از مجامعت در زمان قمر در عقرب وارد نشده است.
3. در خصوص معیار محاسبه قمر در عقرب نیز میتوانید به تحقیق زیر مراجعه نمایید: [https://www.islamquest.net/fa/archive/fa12007]
صفحهها