با سلام و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سوال شما کاربر گرامی باید گفت:
آیات 164 تا 166 سوره اعراف در ارتباط با بنی اسرائیل است که در زمان حضرت داوود(ع)، زندگی میکردند. جمعیت آنها حدود دوازده هزار نفر بود. به آنان دستور داده شده بود که در روز جمعه به صید ماهی بروند و از صید در روز شنبه پرهیز کنند. در ارتباط با این حکم الهی، آنان به سه گروه تقسیم شدند. گروهی از دستور الهی -در ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه- سرپیچی کردند. گروهی آنها را موعظه کردند، و عدهای هم بیتفاوت ماندند. آنانکه از دستور الهی در ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه سرپیچی کرده، به همراه گروه سکوت کننده به عذاب الهی دچار شدند، اما موعظه کنندگان نجات یافتند.
پس از توضیح مفهوم کلی آیات در تفسیر تک تک این آیات نیز نکاتی است که باید به درستی مورد تبیین و تفسیر قرار گیرد:
1. «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ آنگاه که گروهی از ایشان گفتند چرا قومی را پند میدهید که خدا هلاکشان خواهد کرد و به عذابی دردناک مبتلا خواهد ساخت؟ گفتند تا ما را نزد پروردگارتان عذری باشد. و باشد که پرهیزگار شوند.
این آیه گفتوگویی است میان ساکت نشستگان و موعظه کنندگان. آنها به موعظه کنندگان میگفتند این گروه صید کننده که احترام روز شنبه را از بین بردهاند، خدا، یا همه آنان را از بین خواهد برد، یا به عذابی سخت دچارشان خواهد کرد؛ لذا چرا اینها را موعظه میکنید؟ به عبارت دیگر، عذاب خدا بر اینها حتمی است، و موعظه فایده ندارد. آنها در جواب میگفتند: این عمل دو علت دارد؛ یکی اینکه نسبت به وظیفه خود عذری در پیش خدا داشته باشیم که خدایا ما به وظیفه خود عمل کردیم، و با کار اینها مخالفیم. دیگر آنکه شاید آنها از این عمل خلاف پرهیز کنند که ناامیدی کار شیطان است. لفظ (إِلی رَبِّکُمْ) به جای (الی ربنا) حاکی است که شما نیز این وظیفه را دارید.
2. «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ؛ امّا هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، [لحظه عذاب فرا رسید و] نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به دلیل نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم.»
این آیه در مقام بیان این مطلب است که نجات یافتگان از آنها تنها همان اشخاصی بودند که نهی از منکر میکردند، و خداوند ما بقی ایشان یعنی مرتکبان صید ماهی در روز شنبه و کسانی را که سکوت کرده بودند و به دسته اول اعتراض میکردند که چرا ایشان را موعظه میکنید، همه را به عذاب خود هلاک کرده است. علاوه بر اینکه آیه این دلالت را نیز دارد که خداوند اعتراض کنندگان را به دلیل سکوتشان و ترک نکردن مراوده با صید کنندگان شریک ظلم و فسق متجاوزان شناخته است.
این آیه شریفه در حقیقت به دنبال بیان یک سنت عمومی الهی است نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنی اسرائیل داشته باشد- و آن سنت این است که جلوگیری نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان، و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است، و عذابی که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است در کمین شرکای ایشان نیز هست.
بنابر وقتی بنی اسرائیل نافرمانی کردند و به تذکرات خیرخواهان بیاعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابی شدید و سخت نازل کرد و از میان آنها فقط گروهی را که نهی از منکر میکردند نجات داد و آن دو گروه را مجازات نمود. هم آنها را که روز شنبه صید ماهی میکردند و هم آنها را که صید نمیکردند ولی بیتفاوت بودند و به وظیفه نهی از منکر عمل نمیکردند.
3. «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ؛ هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم به شکل میمونهای طرد شده در آیید.»
در این آیه خداوند به پیامبر اسلام(ص) خبر میدهد که چون جماعت اسرائیلیان از امر پروردگار و آنچه نهی شده بودند - از اینکه در روز شنبه ماهی صید نکنند- سرکشی و طغیان نمودند، مورد غضب واقع گردیدند و به آنها گفتیم میمون شوید و آنها را به صورت میمون درآوردیم، در حالیکه از رحمت خدا دور شدگان بودند. از روایات استفاده می شود که افرادی که به صورت میمون درآمدند سه روز بیشتر زنده نماندند و همه آنها مردند.
در باره مسخ یا به تعبیر دیگر تغییر شکل انسانی به صورت حیوان هرچند بر خلاف جریان عادی طبیعت است اما این جریان گاهی به صورت معجزات پیامبران و زمانی به صورت اعمال خارق العادهای که از پارهای از انسانها سر میزند محقق می شود؛ بنابر این پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانی مانعی ندارد.
این نکته را نیز باید تصریح نمود که وجود چنین خارق عاداتی نه استثناء در قانون علیت است، نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادی طبیعی در اینگونه موارد شکسته میشود، بنابر این هیچ مانعی ندارد که مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در این آیه و بعضی دیگر از آیات قرآن آمده است، بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند.
هر چند در مقابل این دیدگاه گروهی نیز معتقدند مسخ به معنای (مسخ روحانی) و دگرگونی صفات اخلاقی است. به این معنا که صفاتی مانند میمون یا خوک در انسانهای سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستی و شهوترانی که از صفات بارز این دو حیوان بود، در آنها آشکار شد.
از جمع بندی سخنان نتیجه می شود که این آیات یک سنت رایجه ای را برای همه امت ها تا قیامت رقم می زند و آن این که مقابل گناه نباید سکوت نمود و به صرف عدم تاثیر گذاری نباید آن را ترک کرد زیرا اگر در جامعه ای همه نسبت به یک منکر که فرد مصر بر آن است بر ترک آن اصرار و نهی کنند به تدریج تاثیر خود را خواهد گذاشت و از طرفی دیگران نیز جرات به انجام ان کار را نخواهد داشت اما اگر به صرف عدم تاثیر ترک شود دیگران نیز جسور شده و منکرات رایج و گناه همگانی می شود و بی گمان عذاب اگر نازل شود همگانی و خوب و بعد را با هم در خواهد گرفت.
با تشکر از سوال و دقت خوب شما کاربر گرامی
با سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربر گرامی
عقل از نظر کاربردی هم می تواند ابزار استدلال (تحلیلی) قرار گیرد و هم مرجع استدلال. عقل ابزاری، به کارگیری عقل در فهم و تحلیل سخن وحی و دیگر امور است؛ در این موارد عقل تنها میکوشد تا سخن وحی را آن طور دریابد که هست، خواه سخن وحی، عقلانی باشد یا غیرعقلانی و متعبدانه.
در مقابل آن، عقل مصدری قرار دارد؛ یعنی مواردی که عقل، مصدر و مرجع حکم و به عبارتی منبع است و نه فهم کننده منبع دیگر. بنابراین تمام تلاشهایی که فقیه یا مفسر یا متکلم برای فهم متون دینی انجام میدهد، اعم از اعمال قواعد ادبی، مباحث الفاظ، تعادل و تراجیح و … در تعریف عقل ابزاری میگنجد. بنابر این عملیات اجتهادی که فقیه یا مفسر یا متکلم باید به کار گیرند، همان عقل ابزاری است، اما اگر با خود عقل برای اثبات حکمی استدلال کند، این عقل مصدری و مرجعی خواهد بود.
بر همین مبنا آیت الله جوادی آملی معتقد است عقل یا دلیل عقلی نسبت به برخی معارف دینی، «معیار و منبع» است و آن در جایی است که انسان با استعانت از قواعد و ادله عقلی بهطور مستقل، مسائلی از قبیل ضرورت شریعت و وحی را اثبات میکند و نسبت به برخی از معارف، «مصباح» است؛ یعنی نسبت به حقایق و رهآوردهای درونی شریعت حجت است و برای فهم احکام شرعی از کتاب و سنت به آن تمسک میشود و نسبت به برخی دیگر «مفتاح» است؛ یعنی اگرچه انسان به کمک عقل و دلیل عقلی به اثبات اصل شریعت میپردازد و با استفاده از آن به مثابه یک چراغ به کاوش در احکام و قوانین شریعت میپردازد؛ اما توانایی ورود به محدوده علل و اسرار احکام و آنچه مربوط به عالم غیب است را ندارد.
با تشکر از سوال کاربردی و خوب شما کاربر گرامی
با سلام و ادب خدمت شما کاربر گرامی
ظهور امام زمان هم زمان با شکل گیری دولتی عدالت گستر خواهد بود که افراد از این عدالت گسترده استفاده می کنند. به طور قطع در این دوران همه از این عدالت استفاده نمی کنند بلکه برخی به مخالفت برخواسته و اقتضای همین عدالت نابودی آنها را به دنبال دارد. کسانی که در دوران غیبت از دنیا رفته چنان که رفتار و کردار آنها بر طبق منویات امام زمان و اهل بیت علیهم السلام بوده و به انجام برخی امور برای نزدیکی به امام زمان و همراهی او مقید بوده اند در هنگام ظهور زنده شده و در رکاب حضرت خواهد بود و این عدالت جهانی و وفور نعمت های آن را خواهد دید، این معنا از روایات زیادی استفاده می شود.
آن چه مهم است خوب زندگی کردن و حرکت در مسیر اهل بیت علیهم السلام است و صرف دیدن چهره نورانی حضرت مهدی (عج) فضیلت شمرده نمی شود بلکه عده ای زیاد بودند که چهره امام عصر خود را دیده اما در مقابل او ایستادند و علیه او قیام کردند. کسانی که در این مسیر رفتار و کردار خود را با رفتار و کردار امام زمان تنظیم و رضایت آنها را طلب نمودند خود آن حضرت به زیارت او خواهد آمد و چهره نورانی او را خواهد دید چنان که در بستر تاریخ افراد زیادی یا مشرف به دیدار حضرت شدند و یا حضرت به دیدار آنها آمد.
بنابر این هیچ تبعیضی وجود ندارد و افراد می توانند به گونه ای زندگی کنند که نظر حضرت را به خود جلب نموده و دیدار او را طلب کنند و در صورت عدم دیدار با انجام برخی دعاها و اعمال مراحل حضور خود را در عصر ظهر فراهم کند. علاوه بر اینکه برخی در دوران امام عصر نیز حضور دارند اما مقابل حضرت ایستاده و برخلاف دیدگاه ان حضرت حرکت می کنند چنان که شلمغانی در دوران غیبت صغری با اینکه از وکلای امام عصر بوده اما در آخر مقابل امام ایستاده و منکر حضرت شد. یا در دوران امامان دیگر که چقدر افرادی که شیعه بوده اما در آخر علیه امام قیام نمودند. پس آنچه مهم است تنظیم رفتار و کردارهای خود بر مبنای مکتب آن امام است که بهترین راه جلب نظر و خشنودی او و حمایت از مکتب عدالت گستر آن حضرت است.
با تشکر از سؤال خوب شما کاربر گرامی
با سلام و احترام خدامت شما کاربر گرامی
نشانه های ظهور مختلف از سوی ائمه علیهم السلام بیان شده است که برخی از این علائم حتمی و برخی نیز در بستر زمان به صورت تدریجی رخ می دهد. در منابع روایی، بسیاری از رخدادهای طبیعی و غیر طبیعی و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی به عنوان علائم ظهور، ذکر شده است. بدیهی است که روایات مربوط به این مسئله، مانند سایر مسایل دیگر، از جهت درستی و اعتبار، یکسان نیستند. در میان این روایات، برخی از جهت سند غیر قابل اعتمادند و برخی هم از جهت مضمون و مطالبی که در آن مطرح شده، جای بحث و تامل دارند. بنابراین، نمیتوان به صرف دیدن یک روایت و بدون بررسی کارشناسانه از جهت سند و دلالت، به آن اعتماد کرد.
در این میان روایتی که شما کاربر گرامی فرمودید نیز از همین مقوله است و این روایت از جهت سندی دارای اشکالات فراوانی است و احتمال تحریف در آن وجود دارد. زیرا در اسناد این روایت حکم بن خیاط از محمد بن همام نقل حدیث میکند، این در حالی است که همین روایت در کتاب غیبة نعمانی حکم بن ایمن از از ورد برادر کمیت نقل می دهد و هیچ نامی از «محمد بن همام» و یا حکم خیاط نیامده است.
از جهت محتوایی نیز متن دارای ابهاماتی است و نیاز به تفسیر دارد. آنچه از روایت استفاده می شود این است که به احتمال قوی این خسوف و کسوف به ظاهر بی هنگام و برخلاف دیدگاه منجمان است زیرا این خسوف و کسوف در 5 و 15 مطابق تقویم رسمی نیست بلکه مطابق حرکت تقدیمی است.
برخی صاحب نظران معتقدند هم زمین حرکت تقدیمی دارد و هم ماه، حرکت تقدیمیِ زمین که در اثر گرانش ماه و سیارت رخ می دهد باعث می شود تا نقطهی کِرِه ش یا نقاط اعتدال بهاریش از حمل به طرف حوت حرکت کند و در حدود ۲۶هزار سال طول می کشد تا یک دور بزند و بهار را تمام برجهای دوازده گانه اسفند ، بهمن ، دی ... یک دور تجربه می کنند.
از طرفی ماه هم دارای یک حرکت تقدیمی است ماه در گردش به دور زمین پنج درجه میل دارد در غیر این صورت انتظار می رفت در هر ۱۴روز حدودا یک کسوف و خسوف رخ دهد، ولی به دلیل همین میل است که تقریبا هر سال دو سه بار رخ می دهد. ماه در میل ۵درجه ی خود به دور زمین بالا و پایین می رود و وقتی مدارش با مدار زمین قطع می شود موجب رخ دادن کسوف و خسوف می شود ولی این نقاط کره به دلیل حرکت تقدیمی ماه (حرکت رو به جلو ، ژشت افتادن ماه ) باعث سیر قهقرایی گرفتگی ها می شود. بنابر این وقتی این سیر حرکت تقدیمی ماه و زمین به جایی برسد که خورشید وسط ماه گرفت و ماه اول و آخر گرفت، وقت ظهور است ... .
بنابر این روایتی از جهت سندی دارای اشکال و از جهت محتوایی جزء احادیث مشکله است که باید به درستی تفسیر شود. بر فرض اینکه سند روایت را هم دارای اشکال ندانیم، این نشانه ای که امام باقر فرمودند از نشانه هایی است که در بستر زمان و به صورت تدریجی رخ خواهد داد و جزء نشانه های حتمی که در آستانه ظهور رخ می دهد نیست.
با تشکر از سوال دقت خوب شما کاربر گرامی در سند و محتوای روایت.
با سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سؤال شما کاربر گرامی باید گفت:
به طور قطع افرادی که برای پیدا کردن راه حق و حقیقت به تحقیق و جستجو می پردازند تا به دین حق برسند اگر در لابه لای این تحقیق از دنیا بروند نزد خداوند مأجور و و کارشان بی پاداش نخواهد بود.
بی گمان لازمه اختیار در وجود انسان این است که فرد در پذیرش دین آزاد و مختار باشد زیرا در صورت عدم اختیار و جبری بودن دین، بهشت و جهنم، حساب و کتاب معنایی ندارد؛ بنابر این انسان به علت داشتن نیروی عقل و تدبر می تواند با استفاده از این توانایی خدادادی مراحل رشد و کمال را طی نموده و خود را به مراحل بالای انسانی برساند. به همین دلیل خداوند متعال در آیات مختلفی از قران کریم از انسان می خواهد در مورد مسائل مختلفی فکر کند و از این طریق به سعادت برسد. این هدایت گری و خط دهی قرآن برای تحقیق و پرسش از مسائل از اهل فن دارای اجر و پاداش خواهد بود و فردی که در این راه از دنیا رود عاقبت بخیر خواهد بود.
بنابر این، تحقیق برای پیدا نمودن دین حق از دو حال خارج نیست؛ یا در این تحقیق عقلانی و جستجوی برهانی به حقّانیّت دین حق (اسلام) می رسد یا نتیجه ای برای او حاصل نمی شود که در هر دو حالت چون فرد بدون تعصب و به معنای واقعی کلمه برای روشن شدن راه حق حرکت می کند برای او نفع دارد و اگر در لابه لای این تحقیق از دنیا برود هرچند به نتیجه ای نرسد چون نیت او پیدا نمودن راه حق بوده مأجور خواهد بود.
در پایان لازم است این نکته را نیز یادآوری کنیم که برای درک حقّانیّت یک دین لازم است که محقق حقیقت جو اطلاعاتی از دیگر ادیان موجود نیز داشته باشد و آن اطلاعات را با هم مقایسه نماید تا ببیند کدام دین مبتنی بر براهین عقلی بوده و منطقی است. البته برای این کار لازم نیست که شخص محقق همه آموزه های ادیان را مورد مطالعه قرار دهد ؛ بلکه کافی است که آموزه های بنیادین و اساسی ادیان را ، که از آنها تعبیر به اصول دین می شود ، مطالعه نماید. در این میان فرد طالب حقیقت راه و دین حق باید به دور از داوری درباره حقّ و باطل بودن تک تک ادیان فقط از اعتقادات و باورهای پیروان آن ادیان را مطالعه و با معیار عقل مقایسه و مورد سنجش قرار دهد تا روشنی دین کامل برای او مشخص شود.
با تشکر از دقت شما کاربر گرامی.
با سلام و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سوال شما کاربر گرامی باید گفت:
یکی از داستانهایی که در این زمینه، خیلیها را به اشتباه انداخته است داستان رطب خورده منع رطب کی کند؛ هست، که متاسفانه در کتاب فارسی چهارم ابتدایی این مطلب که اشتباه قرار گرفته است.
اولا: این مطلب نه سند و نه متن درستی دارد و راوی درستی هم ندارد! حتی در استفتائات از مراجع این مطلب رد شده است!
ثانیا: عادت به امر به معروف نمودن فرد را اهل معروف می کند چنان که مولا علی علیه السلام می فرمایند:
«امر به معروف کن، تا خود اهل همان معروف شوی!»
در روایت دیگری حضرت می فرماید: امر به معروف کنید، حتی اگر خودتان آن معروف را انجام نمیدهید؛ نهی از منکر کنید، حتی اگر خودتان آن منکر را ترک نکردید.
بیشک یکی از مهمترین موانع، برای احیا و اجرای فریضه فراموش شده امر به معروف و نهی از منکر، آموزشهای غلطی هست که در این زمینه داده میشود. یکی از رایجترین اشتباهات در زمینه امر به معروف و نهی از منکر «عامل بودن» هست؛ یعنی بعضیها فکر میکنند باید خودشان معروف را انجام دهند، یا منکر را ترک کرده باشند تا واجب و جایز باشد تذکر بدهد که این موضوع کاملا رد شده است و در چهار شرط وجوب امر به معروف؛ هیچ مرجعی بدون استثناء شرطی تحت عنوان عامل بودن ندارد.
ثالثا: درست است کسی که اهل معروفی باشد یا منکری را ترک کرده باشد، تاثیر تذکرش بالا میرود؛ اما این شرط در امر به معروف و نهی از منکر نیست و سبب نمی شود تا اگر کسی خود منکی را انجام می دهد از نهی از آن منکر اجتناب کند یا اگر معروفی را ترک نموده دیگران را به آن معروف دعوت نکند.
در پایان به جاست که از آموزش و پرورش این درخواست و تذکر از سوی مردم داده شود که این مطلب اشتباه را از کتاب درسی حذف نموده تا با دست خودمان از همان بچگی امر به معروف و نهی از منکر را در ذهن دانش آموزان، خراب نکنیم یا لااقل، در همان کتاب توضیح دهیم که «عامل بودن» شرط وجوب امر به معروف نیست.
با تشکر از دقت و دغدغه شما کاربر گرامی در مسائل دینی
با سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سوال شما کاربر گرامی باید گفت:
از نگاه شیعه مقام امامت به صورت نسل به نسل از پدر به پسر منتقل شده است. مقام امامت تنها به کسانی اعطا می گردد که شرایطی همچون عصمت و علم فراوان و... را دارا باشند و از این شرایط کسی جز خداوند اطلاع و آگاهی ندارد. از این رو حتی قبل از خلقت امامان نام و مشخصات آنان از طرف خداوند معلوم گشته و به پیامبر ابلاغ شده است. بنابر این انتخاب امام از سوی خداوند انتخاب شده و حتی خود معصوم نیز در انتخاب او دخالتی نداشته تا موروثی بودن عرفی معنا پیدا کند بلکه انتخاب امامت بر اساس لیاقت ها و شایستگی ها و ظرفیت هایی درونی افرادی بوده که خداوند می دانست آن را در کسانی به ودیعه بگذهرد از این رو نام آنها را بر پیامبر ابلاغ و حضرت آنها را نسل در نسل معرفی نمود و امامان معصوم نیز به نص یکی پس از دیگری را به جامعه شیعی معرفی نمودند.
اما درباره سرّ قرار گرفتن امامت، خلافت و یا نبوّت و لو به جهت لیاقتهای لازم در نسل پیامبر سابق، باید گفت که از این امر تنها خداوند آگاهی کامل دارد، البته توجه به دو نکته می تواند تا حدودی در پاسخ به سؤال مطروحه مثمر ثمر باشد:
1. پیامبران با ثبوت نبوت و کمالاتشان، در قلبها جا گرفته و در میان مردم محبوبیت خاصی پیدا میکنند. مردم نیز در صورتی که کسی را دوست بدارند وابستگان صالحِ او را نیز دوست میدارند و هر کسی که مورد محبت قرار گرفت در صدد اطاعت از فرامین او بر میآیند، از همین رو بهترین افراد برای امامت و جانشینی و یا نبوت، ذریه و نسل آن پیامبراند، هر چند ما این را مطلق نمیدانیم، بلکه قیدها و شرط هایی را که از جمله عصمت و افضل بودن و... است نیز در امام معتبر میدانیم.
2. گرچه در بین ذریه و نسل پیامبران، انسان های ناصالح نیز بوده اند، اما نباید تأثیر غذای طیب و طینت و رحم پاک را در تربیت نسلی شایسته فراموش کرد و نقش وراثت (مسائل ژنتیکی) و... را در انتقال سجایای اخلاقی و شایستگی ها نادیده انگاشت. بنابراین، گرچه انتخاب امام بر اساس لیاقت ها و شرایط گفته شده است، اما بعید نیست که عامل وراثتی نقشی در بسترسازی این شرایط و فراهم نمودن زمینه های لازم، ایفا کرده باشد. از این روست که زنازاده از برخی از مناصب اجتماعی همانند امامت جماعت محروم گشته است.
برای مطالعه بیشتر به لیتک های زیر مراجعه کنید:
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa3209
https://btid.org/fa/news/52117
https://btid.org/fa/news/52117
با سلام و احترام خدمت شما کاربر گرامی
درباره بالابردن اعتماد به نفس کارشناسن راه های مختلفی را ارئه داده اند که تا 70 راه کار برای آن برشمرده اند که به به برخی از آنها از نگاه اشاره می کنیم:
1. در مرحله اول باید درک درستی از جایگاه خویش در زندگی داشته باشید. وقتی شما توجه دارید که خداوند از بین مخلوقات، شما را انتخاب کرده است و از روح خویش در شما دمیده است، درک این جمله به شما حس خوشایندی میدهد و اعتماد به نفس را در شما به کمال میرساند.
2. مثبت فکر کردن، مثبت عمل کردن دومین راهی است که در تقویت اعتماد به نفس بسیار تاثیر دارد.
انسانی می تواند اعتماد بالایی داشته باشد که مثبت نگر باشد و حوادث را فقط با نگاه منفی نگاه نکند به عبارت دیگر نیمه پر لیوان را ببیند که این مثبت نگری به طور قطع اعتماد به نفس او را در مدیریت کارها و بال رفتن اعتماد به نفس بال می برد. بهترین راه برای تقویت چنین باوری در وجود حشر و نشر داشتن با دوستان خوب و معاشرت با افراد مثبت گرا است.
3. تنها تقویت اراده و اعتماد به نفس کافی نیست بلکه باید آن را در میدان عمل پیاده کنید و هرگز از انجام ان نهراسید. برای نمونه کار یا پروژهای را که در حالت عادی برایتان ترسناک است، قبول کنید. نهایت این است که شما آن کار را در آغاز به خوبی انجام نمی دهید اما به مرور زمان و بر اثر تمرین به سرانجام می رسانید. بی گمان انسان هایی که موفق شدند در آغاز خطاهای آنان زیاد بوده اما با اراده و نهراسیدن از کارهای دشوار توانستند آن را به نتیجه برسانند. اگر شما درباره دانشمندان بزرگی که امروزه آثار انها در تاریخ ثبت است مراجعه کنید پس از تمرین های زیاد به موفقیت رسیدند.
4. سعی کنید بیشتر در کنار افرادی قرار بگیرید که به شما احساس خودتان بودن را میدهند، افرادی که می توانند حامی و مشوق انسان در به سرانجام رساندن کارها باشند و در نقطه مقابل وقت کمتری برای کسانی که شما را دست کم میگیرند قرار دهید زیرا این افراد اعتماد به نفس انسان را شدید پایین می آورند.
5. وقتی کار خلّاقانه و موفقیتآمیزی انجام میدهید، سعی کنید خود را تحسین کنید. شما میتوانید کارهای موفقیتآمیز و پسندیده خود را لیست کرده و آن را تکرار کنید و یادتان باشد که هرگز کارهای مثبت خویش را کوچک و بیاهمیت تلقی نکنید. به طور قطع کسانی که به جایی رسیدند از همین کم ها شروع کردند تا به موفقیت های بزرگ رسیدند.
6. تلقین به نفس که من می توانم. تلقین به نفس اکسیر قدرتمندی است که بسیاری از نا امیدی ها و اراده های پایین را تقویت می کند.
7. تقویت ارتباط با خدا، مطالعه زندگی بزرگان، پذیرش انتقاد، توسعه اطلاعات عمومی،نظر دادن در جمع و نهراسیدن از نظر دادن، ارزيابی امكانات و محدوديت های خود از دیگر راه های تقویت اعتماد به نفس است.
برای مطالعه بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/5281
https://btid.org/fa/news/6346
https://btid.org/fa/news/17360
با تشکر
با سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سوال شما کاربر گرامی باید گفت: هیچ منافاتی بین مبعوث شدن انسان ها در صور دوم با بدن جسمانی در قیامت با تخفیف و پاک شدن گناهان در عالم برزخ منافاتی ندارد. در فرهنگ اسلامی و بر مبنای آیات و روایات انسان پس از مرگ به عالم دیگری به نام «برزخ» وارد می شود و در آنجا باقی است تا زمانی که در «صور» دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، آنگاه به عالم قیامت وارد می شود.
افرادی که در برزخ قرار می گیرند سه گروهند گروهی مشرکان و کفارند که در عذاب الهی برزخی معذبند تا حشر قیامت؛ گروهی اهل ایمان و مومن حقیقی هستند که در بهشت برزخی با قالب مثالی در ناز و نعمت هستند؛ گروهی نیز گنهکاران امت پیامبر و شیعیانی هستند که اهل ایمان بودند اما خطاهایی نیز در عالم دنیا از آنها سر زده است، اگر برای این افراد خیراتی از سوی بازماندگان برای او ارسال شود یا قرآنی و فاتحه ای برای او تلاوت شود از گناهان او کاسته می شود یا اگر خود فردی مومن و گنهکاری که در دنیا خیراتی انجام داده مثلا درختی یا مدرسه ای یا بیمارستانی و هر کار عام المنفعتی برای مردم انجام دهد و تا زمانی که این امور عام المنفعه باقی باشد در عالم برزخ به او خیرات داده و از گناهان او کاسته می شود.
اعمال دیگری نیز سفارش شده که می تواند از عذاب برزخی و گناهان او بکاهد و بر کمال او بیفزاید و گاهی در همین عالم برزخ بر اثر همین خیرات پاک شده و هنگام صور دوم در قیامت مستقیم وارد بهشت می شود.
بنابر این منافاتی بین آمرزش گناه در عالم برزخ و حشر قیامتی با صور دوم وجود ندارد.
با تشکر از سوال و دقت خوب شما کاربر گرامی
با سلام و احترام خدمت شما کاربر گرامی
در پاسخ به سوال شما کاربر گرامی باید گفت:
ایلا به این معنا است که مرد برای تنبیه و اذیت زن خود قسم می خورد تا برای مدتی با همسر خود همبستر نشود.
ایلاء یکی از سنت های رایج برای طلاق بین اعراب جاهلی قبل از اسلام بود که مرد به تبع این سنت زنان را از بهره های جنسی و استمتاع و ازدواج مجدد محروم می کردند و گاهی تا چندین سال به طول می انجامید.
پس از ظهور اسلام برای سامان دهی به برخی نظام های غلط مثل برده داری؛ ایلاء و ده ها مساله دیگر احکامی جدید در دفاع از حوزه زنان ابلاغ و به این مساله سر و سامان داده شد و مدت زمان ایلا را از یک سال و دو سال به چهار ماه تقلیل داد و به مرد فرصت می دهد تا در این مدت از قسم خود برگردد.
حال اگر در این مدت از قسم خود برگشت گناهی برای او لحاظ نمی شود و فقط باید کفاره شکستن قسم را بدهد؛ اما اگر در این ۴ ماه از قسم خود برنگردد حاکم شرع موظف است مرد را زندانی کند و او را مخیر کند بین طلاق زن تا بتواند مجدد ازدواج کند یا اینکه از قسم خود برگردد، کفاره دهد و با همسر خود همبستر شود.
البته امروزه این مساله یا به کلی منتفی است و یا اگر هم صورت گیرد به ندرت اتفاق می افتد و لذا امروزه کمتر مورد بحث و گفتگوی محافل علمی قرار می گیرد.
برای مطالعه بیشتر درباره ابعاد مختلف این مساله به مقاله ایلا؛ اثر سید جعفر موسوی مراجعه شود.
صفحهها