نظرات m.s92

تصویر m.s92 m.s92 20 آذر, 1393 غیب شدن خواستگار

سلام این مشکل شمارو هم من که پسرم یه جورایی دارم

میرم خواستگاری و یا قبل از اینکه قرار بذاریم خونه کسی خانواده اون خانم شدیدا ابراز رضایت و کمک میکنن و با کلمات و جملات تملق آمیز کی از شما و خانواده شما بهتر .، پسر به این ماهی از کجا میتونیم گیر بیاریم  و... تا که کمی صحبت میکنیم تا متوجه میشن که من کلا زندگی ساده رو دوست دارم وسطح در آمدم ماهیانه یه تومنه (تازه خدمتم تموم شده و چند ماهه سره کار میرم) کلا یه دلیل واهی میارن برای رد کردن و جواب نه دادن

یکیش میگه میخوام درس بخونم

یکی دیگه میگه من نمیتونم از پدر و مادرم فاصله بگیرم

یکی دیگه میگه ما باهم خیلی فرق داریم

در کل انشالله هرچی خیره و صلاح همه ما ست اتفاق بیافته

 

تصویر m.s92 m.s92 20 آذر, 1393 آیا پول حرف اول را می زند!

سلام دوباره

درسته خیلی دختر خانم هایی هستن که براشون پول و سرمایه پسر ملاک نیست.

من خودم بشخصه و برای خودم ازدواج سنتی رو مناسب میدونم چون خودم زیاد آدمی نیستم که بخوام و بتونم همسرمو از طرق دیگه ای پیدا کنم و مادر بنده هم خودشون از اوضاع زندگی من کاملا خبر دارن و خداروشکر بسیار بسیار بفکر هم هستن ولی وقتی که بحث کار و سرمایه میشه این دختر خانم هایی که مادرم مطمعن بود که حاضرن با کم بنده هم بسازن با شنیدن مثلا حقوق من که الان یه تومنه یه جورایی میشن و دنبال راهکار برای گذران زندگیشونن مثلا کار کردن خودش و یا هرچیز دیگه ای. خدارو شکر از خودم خونه دارم. تک پسرم و ماشین پدرم همیشه زیر پای خودمه و حتی چندین بار هم پیشنهاد جدی شد که کلا بزنش به نام خودم تا مشکلی خورد خودم انجام بدم و تا الان هم هرچی کار کردم جمع کردم

و خداشاهده تو این مدت انقد در حق زندگی مجردی خودم کم گذاشتم که بعضی وقتا میگم این همه کار میکنم آخرش یه عطر 10 هزارتومنی با دو تا اسانس مختلف نمیگیرم حداقل دلم خوش این زندگی باشه هرچی گرفتم جمع کردم چون دوستم متعاهله میبینم چقد زندگی خرج و داستان داره منم همیشه از شرمنده شدن جلو همسرم میترسیدم و بابت این موضوع از خودم میزنم تا یه روزی که همسری که خدا نصیبم کرده رو در همه حال راضی از زندگی در کنار خودم نگه دارم و از لذت بردن اون لذت ببرم.

ولی الان جوابی که از این چندتا خانم محترمی که خانوده معرفی کرده شنیدم باعث شده حس کنم شاید مسیرو اشتباه دارم میرم و کارم غلطه.

در کل والله نه من و نه دوستانم که باهاشون در این باره صحبت میکنیم تمکن مالی آنچنانی نداریم ولی همه مون بلاتفاق کاری هستیم و از عمر و جونیمون میزنیم تا بتونیم یه لقمه نون حلال دربیاریم .شاید کم باشه ولی برکت داره.

روزی 12 ساعت کار کردن راحت نیست 6 صبح میرم 8 شب میرسم از کارم و راهی که دارم میرم یک لحظه هم پشیمون و ناراحت نیستم ولی کاش این موارد باعث میشد بعضی از این خانم ها کمی به فکر فرو برن که خیلی کم پیدا میشه پسری که بخاطر خانواده ای که هنوز معلوم نیست تشکیل بشه یا نه اینم به خودش سختی میده و از خرج و مرجای مجردیش میزنه تا فردا روز زندگیش با همسرش راحتر باشه.

خواهرای گلم انشالله همه تون خوشبخت بشید فقط اینم از من به عنوان بردار کوچکتر یادگاری داشته باشید

اون خدایی که به دل جوونی میندازه ازدواج کن مطمعن باشید قدرت تحمل سختی و کاری بودن رو هم میندازه چون خود خدا روزی رسونه و بس و از دل همه ی ما باخبره

یا علی

 

تصویر m.s92 m.s92 17 آذر, 1393 آیا پول حرف اول را می زند!

سلام برادر

من هم تقریبا شرایط شمارو دارم ولی با این تفاوت که بعد از خدمت که تموم شد یک ماه بعدش کار پیدا کردم و الان 6-7 ماهه سره کار دارم میرم و حقوقم الان حدود 1 میلیون تومنه (درسته کمه ولی باید از کم شروع کرد یهو که بهم 2-3 میلیون که نمیدن باید زمان بگذره)خداروشکر پس اندازم کمی جمع کردم تو این مدت بنده خواستگاری یک خانم رفتم که ایشون نسبتا مذهبی بودن ولی تو عین چند جلسه صحبتمون با ایشون هر بار بحث رو به اینجا میکشوندن که آیا میشه با حقوق شما یه زندگی رو پیش برد؟؟

این نشون دهنده چیه؟؟ ترس ایشون رو نشون میده از آینده

این کلی نیست و هنوز آدم ها و خانم هایی پیدا میشن که این مسائل براشون مهم نباشه ولی کجا هستن؟؟ خدا داند

انشالله من و امثال ما توقع هامونو تا حد ممکن بیاریم پایین و خانم ها هم همین کارو کنن

به قول بزرگی برای ازدواج باید توقعات کاذب رو بذاریم کنار

تصویر m.s92 m.s92 07 شهر, 1393 قاطي كردم

ببخشید خانم میخوام تو پست شما نظری بذارم که شاید ربطی به پستوتن نداشته باشه

ولی چیکار کنم که الان تو تنها ترین حالته زندگیم قرار دارم

25 سالمه سربازی رفتم و اومدم تو کمتر از 2 ماه خدارو شکر تونستم یه کار آلرومند پیدا کنم

فقط برای اینکه بتونم برم خواستگاری دختری که شاید به نظر خیلی هاتون زیبا نیست ولی یکپارچه خانمه من زیاد به ملاک هام برای ازدواج تو دوران خدمت فکر میکردم به طوری که وقتی برای اولین بار ایشون رو دیدم حس کردم ایشون همون کسی هست که میخواستم جالبیش اینجا هست که مادرمم این خانم رو بسیار بسیار دوست دارند و الان پیگیر این هستن که نظرشونو جلب کنن برای صحبت های بیشتر خانواده من و این خانم خیلی مسر هستن این وصلت سر بگیره ولی ولی

ای خدا کاش این ولی هیچ وقت تو لغاتمون هیچ وقت بوجود نمی اومد

ولی این خانم اصرار دارن درس بخونن و برن سره کار و میگن اگه من بخوام اینکارو کنم نمیتونم ازدواج کنم

در صورتی که من با درس خوندنشون اصلا مشکلی ندارم با کارکردنشونم همچنین

ولی حاضر نیستن با من صحبت کنن میگن خجالت میکشم

بخدا منم این همه سال مجرد بودم پدرای ما مادرای ما همه تو  اوایل دهه دوم زندگیشون ازدواج میکردن ولی ما چی

دیگه گناه کردن واسم راحت داره میشه

دیگه دارم کم میارم

من تموم دوران زندگیمو دویدم تا بتونم یه زندگی آروم رو داشته باشم الان که خداروشکر بهش رسیدم کسی که با تموم ملاکای من سازگاری داره قبول نمیکنه

میدونم باید به این خانم حق بدم و بهش حق انتخاب بدم ولی از طریق مادرم ازشون خواستم یک روز به همراه مادرشون بیان بریم بیرون در حد نیم ساعت با ایشون صحبت کنم اون موقع متوجه میشم ایشون کلا منو نمیخاد و یا مشکل دیگه ای هست که بتونم حلش کنم

ولی و بازهم این ولی داره داغونم میکنه

ولی هنوز جواب ندادن

توروخدا واسم دعا کنید هرچی خیره اتفاق بیافته

 

بخدا دیگه دارم دق میکنم از تنهایی چون برای اینکه عشق و علاقه ام ناب باشه سعی کردم به هیچ کسی دل نبندم الان دیگه نمیدونم چیکار کنم

تصویر m.s92 m.s92 01 شهر, 1393 تنهایی

سلام به همه ی دوستان و به خاهرگلم نسیم خانم

بنده هم یه جورایی این احساس تنهایی رو دارم با یان تفاوت که اول تابستون امسال سربازیم تموم شد و خداروشکر الان مدتی هست سره یه کار آبرومند دارم میرم

دوروز تو هفته تعطیلم یعنی عذاب زندگی من اون دو روزه

چون کاری ندارم انجام بدم وقتی تنهام خیلی خیلی دلم میگیره

شده تو سره کار یا خونه گوشیمو بردارم و به صفحه اش نگاه کنم شاید یکی اشتباهی حداقل زنگ بزنه بهم

با مادرم صحبت کردم یکی رو در نظر داره اون خانم میگه میخاد درسشو تموم کنه و بره سره کار و یه جورایی میخوان صبر کنم از طرفی هم اون خانم انقد خوبی داره که این صبر کردن به حضور این شخص تو زندگیم می ارزه ولی الان تنهام الان دوست دارم یکی باهام حرف بزنه

واقعا نمیدونم چیکار کنم

واقعا گیج شدم ، سره کارم به زندگیم فکر میکنم میگم خوب روزی 12 ساعت کار کردن برای چی؟ به چی میخوام برسم واسه کی یا واسه چه هدفی انقد باید از زندگیم و جوونیم بزنم وقتی حتی یک نفر هم نیست بخوام بهش فکر کنم

نمیدونم چیکار کنم؟

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0