چکیده: من به دلایلی با کسی ازدواج کردم که اصلا به او علاقه نداشتم. حالا بعد از عقد از کارم پشیمان شدم و نمی توانم عشق واقعیم که هنوز با او در ارتباط هستم را فراموش کنم. لطفا کمکم کنید که چطور از همسرم جدا شوم و با او ازدواج کنم؟
سلام دختری هستم که حدود شش ماه است که ازدواج کرده ام. از چهار سال پیش با پسری از شهر دیگر ارتباط داشتم و قصد ازدواج داشتیم؛ اما درس من تمام نشده بود و ایشان هم سربازی نرفته بودند. برای همین صبر کردیم؛ اما به اصرار ایشان 9 ماه پیش خانواده اش را در جریان گذاشتند و مادرشان به خواستگاریم آمدند؛ اما مادر من اجازه ندا. حتی داخل خانه بیایند. خانواده من مذهبی و بسیار سخت گیر هستند و اجازه نمی دادند از جایی جز شهر خودمان کسی به خواستگاری بیاید. من هم واقعا می ترسیدم که علاقه ام را ابراز کنم و همه این ترسها باعث شد با آمدن یک خواستگار تصمیم اشتباهی بگیرم و برای فرار از گفتن واقعیت تن به ازدواج دادم؛ اما چند روز بیشتر نتوانستم تحمل کنم و از کارم پشیمان شدم؛ دقیقا وقتی که سه روز به مراسم عقد مانده بود. همه صبح عقدشان خوشحال اند؛ اما من دست به خودکشی زدم هر چند نشد. ما عقد کردیم؛ اما ارتباطم با آن آقا قطع نشد و از آن روز هر بار به بهانه ای بحثی پیش می آمد و من می گفتم که طلاق می خواهم؛ اما هر دفعه به یک علتی نمی شد.
یک بار همسرم شماره آن اقا را از گوشی من برداشت و کار به جایی رسید ک مادرم به او زنگ زد و هر چه خواست به او گفت. بعد هم حسابی با هم بحث کردیم و وقتی فهمید ازدواج کردم و چند ماه به او دروغ گفتم به خاطر اینکه هر دو واقعا بهم علاقه داشتیم قرار شد به من فرصتی بدهد تا طلاق بگیرم. در این چند ماه باور کنید هر کاری کردم و هر بحثی پیش کشیدم که منجر به طلاق شود نشد. همسرم خوب است و من دوست ندارم به او خیانت کنم. از خدا می ترسم؛ اما چه کنم؟ نمی توانم دوستش داشته باشم؛ چون به آن آقا علاقه مندم. نمی دانم چطور و به چه بهانه ای ازش جدا شوم و با آن آقا ازدواج کنم؟ اصلا این کار درست است؟ من باید چکار کنم؟
مسئله را با مادرم در میان گذاشتم؛ اما ایشان سعی بر نصیحت کرد و از من خواست آن آقا را فراموش کنم و زندگی کنم؛ اما باور کنید هر لحظه به فکرش هستم. بخاطر من قلبش مشکل پیدا کرده و من نمی دانم چکار کنم؟ قبل از ازدواج پیش مشاور رفتم و ازم خواست تا ازدواج کنم. من به گفته ایشان ازدواج کردم؛ اما خیلی پشیمانم. از خودم متنفرم و دوست ندارم هیچ کدام را اذیت کنم. خواهش می کنم کمکم کنید
پاسخ:
سلام
اگر شما به همسرت علاقه نداشته باشی ادامه دادن به این زندگی هم به ضرر شماست و هم به ضرر همسرتان. منتها این فکر که از ایشان جدا شوی و با فرد مورد علاقه ات هم ازدواج کنی، خالی از مشکلات نیست. برفرض شما توانستی از همسرت جدا شوی، چه ضمانتی برای ازدواج شما با فرد مورد علاقه ات وجود دارد. آیا خانواده ایشان راضی به چنین ازدواجی خواهند شد؟ آیا می توانی خانواده ات را به ازدواج راه دور راضی کنی؟ آیا خود ایشان به قولی که می دهد وفادار می ماند؟ و ...
بنابراین به نظر من شما قبل از اینکه اقدامی برای جدایی از همسرت بکنی، ببین اساسا چنین کاری قابل اجرا هست یا نه. برای این کار شما دو راه داری: یا اینکه خانواده ات را به کاری که می خواهی انجام بدهی راضی کنی تا آنها با شما همکاری کنند؛ یعنی آنها را در جریان ماجرا بگذاری و بگویی چنین اشتباهی را مرتکب شدی و از آنها می خواهی که به شما کمک کنند. یا اینکه خود شما بدون اینکه به خانواده ات در مورد نیت اصلی خود چیزی بگویی شرایط طلاق را فراهم کنی. البته در این صورت ممکن است بعد از طلاق هم با ازدواج شما با فرد مورد نظر موافقت نکنند. لذا در صورتی این کار را انجام بده که از رضایت آنها مطمئن باشی؛ مثلا اگر مخالف اصلی ازدواج شما با فرد مورد علاقه ات فقط مادرت بوده، در صورتی می توانی روی ازدواج با او حساب کنی که از همین الان بتوانی مادرت را راضی کنی.
لذا اگر با بررسی شرایط به این نتیجه رسیدی که امکان طلاق و ازدواج با فرد مورد نظر وجود دارد، بهترین حالت این است که شما ابتدا مادرت را که مخالف ازدواج شما با فرد مورد علاقه ات بوده راضی کنی. بعد با مراجعه به مشاور و تبیین شرایط خود از او بخواهی با همسرت صحبت کند ببیند اگر به همسرت بگوید شما به فرد دیگری علاقه مندی چه عکس العملی خواهد داشت. اگر مشاور تشخیص داد که ایشان با این مسئله منطقی برخورد میکند، میتوانی از طریق همان مشاور جریان های پیش آمده را به همسرت بگویید و از او بخواهید توافقی از هم جدا شوید. اگر ایشان این مسئله را قبول کند، راحت ترین راه خواهد بود.
با این حال همه این مواردی که گفته شد ریسک دارد؛ یعنی ممکن است به نتیجه نرسد و حتی کار خراب تر شود. مثلا ممکن است بعد از جدایی از همسرت به هر دلیلی نتوانی با فرد مورد علاقه ات ازدواج کنی. در آن صورت هر دو را از دست خواهی داد و شاید ازدواج آینده شما هم با مشکلات زیادی مواجه شود. لذا فقط در صورتی انجام راهکارهای گفته شده پیشنهاد میشود که شما به هیچ وجه نتوانی با زندگی فعلی خود کنار بیایی. وگرنه بهترین حالت این است که شما تلاش خودت را برای فراموش کردن طرف و ایجاد علاقه نسبت به همسرت انجام بدهی. اگر بتوانی این کار را بکنی اوضاع خیلی خوب میشود و مجبور نیستی این همه سختی را به خودت و خانواده ات تحمیل کنی؛ آن هم کاری که آینده روشنی ندارد.
شاید بگویید چنین چیزی شدنی نیست و من به هیچ وجه نمی توانم او را فراموش کنم؟ در پاسخ عرض می کنم که من هم قبول دارم فراموش کردن ایشان سخت است؛ اما اینکه به هیچ وجه شدنی نباشد را قبول ندارم. در غالب موارد این علاقه ها پشتوانه عقلی محکمی ندارد؛ یعنی علاقه ایجاد شده تا حدودی حبابی و به خاطر شور و هیجانی بوده که در آن قرار گرفته اید و اگر این چنین باشد قطعا بعد از ازدواج اگر تناسب های لازم را با هم نداشته باشید این علاقه به مرور زمان از بین می رود و تازه اختلافات خودش را نشان خواهد داد. اگر شما بتوانید عقل خود را بر احساساتتان غلبه دهید، احتمالا راحت تر به این نتیجه برسید. در این مختصر نمی توان راهکار برای فراموش کردن با شرایطی که شما دارید مطرح کرد؛ اما همین قدر را بدانید که اگر بتوانید یک مشاور کارکشته پیدا کنید که حضورا با او در ارتباط باشید، می توانید راحت تر با این مشکل کنار بیایید.
این موضوع در انجمن: فرصت نابرابر!
نظرات
من هم همين مشكل با كمي تفاوت دارم چطور ميتونم سوالمو مطرح كنم
با سلام. کاربران محترم ميتوانند سوالات خود را بدون لزوم عضويت به راحتي در اين آدرس ارسال فرمايند و کدپيگيري دريافت کنند:
http://www.btid.org/fa/node/add/forum
همچنين ميتوانند از طريق آدرس مقابل در سايت عضو شوند:
http://www.btid.org/fa/user/register
و در مباحث مختلف انجمن شرکت کنند:
http://www.btid.org/fa/forums
«در خصوص سوالات مشاوره اي با توجه به کثرت سوالات فقط به سوالات کاربراني که عضو سايت باشند تا اطلاع ثانوي پاسخ داده ميشود»
کار درستی میکنه باید جدابشه.فراموش کردن عشق گذشته واقعا غیرممکنه.بنظرم حتااگر به عشقش نرسه وتاآخرعمر مجرد بمونه بهتره تااینکه باکسی زندگی کنه که دوسش نداره.من الان بعد ازهشت سال با دوتا بچه هنوز ناراحتم چرا باکسی که عاشقش بودم ازدواج نکردم.مطمینم شرایطش نبود ماباهم ازدواج کنیم وهیچوقت شرایطش فراهم نمیشد.اما اگر آدم تاآخرعمرمجرد باشه بهتره تا باکسی که دوسش نداره زندگی کنه.من ضربه زیاد خوردم.فکر کردم اگر ازدواج کنم فراموشش میکنم.امانشد.هیچوقت نمیشه فراموش کرد...بااینکه هیچ خبری ازعشقم ندارم ولی هیچوقت فراموش نمیکنم و به آرامش هم نمیرسم ...حتااگرصدسال ازازدواجم بگذره
منم وقتی کم سن بودم پدرم خیلی اذیتم میکرد تن به ازدواج دادم خیلی پشیمونم اصلا تفاهم نداریم....هرکاری میکنم طلاقم نمیده تهدیدم میکنه که خانوادتو میکشم.هیج راهی برام نزاشته بازور میخواد زنش بمونم
با سلام به شما کاربر محترم
بهتر است در این زمینه به یک مشاور مراجعه کنید. حتما مشاور محترم با ارائه راهکار میتواند مشکلتان را حل کند یا حداقل با این مسئله بهتر سازگاری پیدا کنید.
موفق باشید.
شوهرم طلاق نمیده 4ساله و عاشق پسری هستم و درارتباط چکار کنم
باسلام. سوال شما به زودی در این آدرس تقدیم خواهد شد:
https://www.btid.org/fa/node/135235
سوالات جدید خود را از طریق آدرس زیر ارسال بفرمائید:
https://www.btid.org/fa/node/add/forum
من ازهمه بدبخت ترم منم بشوهرم بی احساسم بزورمنوبهش دادن دوماه ونیمه عقدم و خانواده هانمیزارن جداشیم جزمرگ چیزی جدام نمیکنه
با سلام به شما کاربر محترم
بهتر است در این زمینه به یک مشاور مراجعه کنید. حتما مشاور محترم با ارائه راهکار میتواند مشکلتان را حل کند یا حداقل با این مسئله بهتر سازگاری پیدا کنید.
موفق باشید.
من یازده ساله ک ازدواج کردم و دو دختر دارم اصلا هم ب شوهرم علاقه ندارم چون چند بار بهم خیانت کرده هیچ حسی بهش ندارم و عاشق ی نفره دیگه هستم ایشون لحظه شماری میکنن واسه بهم رسیدنمون نمیدونم چجوری طلاق بگیرم ک بچه هامم بهم بده اون اقا بچه هامم قبول کرده ک بزرگشون کنه نمیدونم چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید
با سلام به شما کاربر محترم
اولا چه تضمینی وجود داره که شما با طلاق گرفتن از همسرتون، بتونید با اون فرد ازدواج کنید؟ از کجا معلوم که خانوادهاش با ازدواجش موافقت کنند؟ ثانیا چه تضمینی داره که شما بتونید بچههاتونو بعد از طلاق نگه دارید؟ چون بعد از 7 سالگی سرپرستی بچه بر عهده پدر خواهد بود؟ ثالثا بر فرض که سرپرستی بچهها به عهده شما باشد، از کجا معلوم که ایشون بچههاتونو نگهداره؟...
سوالات زیادی وجود داره که اگر بخواهید همه جوانب مسئله رو بسنجید. میبینید که تصمیم به طلاق و ... ریسک بالایی دارد و چه بسا بعدا هم از چنین تصمیمی پشیمون شوید. اما برای اینکه بتونید با شرایط حاضر کنار بیایید، آیا تا به حال به مشاوره مراجعه کردید؟ ممکن است بگویید که همسرم با من برای رفتن به مشاوره همراهی نمیکند، باید عرض کنم که اگر همسرتون هم همراهی نمیکند، شما میتونید به تنهایی مراجعه کنید و حداقل با راهنماییها و مشورتهای مشاور بتوانید با این شرایط کنار بیایید و تحمل این وضعیت برای شما بهتر شود و مشکل هم برطرف گردد.
موفق باشید.
ایشون ب خانوادشون گفتن شرایط منو قبولم کردن من دلم نمیخاد بچه هام جای بزرگ بشن ک تحقیر بشن الان ک من هستم خانواده پدرشیون بهشون همش دعوا میکنن من نباشم ک دیگه هیچی . و اینکه واقعا ما همدیگرو دوس داریم نمیتونیم از هم جدا بشیم البته ایشون ب خانوادشون گفتن ک در شرف طلاق هستم و اونا هم از عشق پسرشون ب من خبر دارن قبول کردن هم منو هم بچه هامو
با سلام مجدد
آیا همسرتان شما را طلاق میدهد؟ آیا برفرض طلاق، همسرتان قبول میکند که بچهها پیش شما بمانند؟ آیا با اون فردی که دوستش دارید درارتباط هستید؟ اگر با او مرتبط هستید، باید عرض کنم که این ارتباط حتما از جهت شرعی اشکال دارد. توجه داشته باشید که این نوع رابطه با یه مرد نامحرم میتونه خیانت به همسرتون تلقی بشه. امید داشتن به این رابطه باعث میشه که نسبت به زندگیتون با همسرتون دلسردتر شوید و تلاشی برای بهبودی وضعیت نداشته باشید. آیا همسرتون متوجه علاقه شما به اون شخص شده؟ به نظرتون اگر همسرتون متوجه این علاقه یا رابطه پنهانی شما بشه چه اتفاقی میافته؟ بهتره کمی به عواقب کاری که میخواهید بکنید بیشتر بیندیشید. همچنان به شما توصیه اکید میکنم که برای بهبودی وضعیت خودتان با همسرتان نزد مشاور مراجعه کنید و بیخودی دل به رابطه پنهانی ندهید که میتونه شرایطتون را سختتر کند و بیشتر از زندگی دلسرد شوید.
موفق باشید.
ایشون ب خانوادشون گفتن اونا شرایط منو میدونن بهشونم گفته ک من در شرف طلاقم هم منو قبول کردن هم بچه هامو حتی ب دیدنمم اومدن واز میزان عشق پسرشون ب من خبر دارن مندلم نمیخاد بچه هام پیش پدرشون بزرگ بشن خودشم میدونه ک نمیتونه از پسشون بر بیاد الان ک من هستم تو خانواده پدرشیون تحقیر میشن دیگه من نباشم ک ......
دوست عزیز هیچ چیزی اونجوری که به نظر میا نیست در مورد شما تا با این به قول خودتون عشقتون زیر یه سقف نرید نمیتونی بشناسیش درسته کهخانوادش قبول کردن ولی شک نکن که به خاطر پسرشون مجبور به قبول شما شدن وگرنه در حالت عادی عمرا قبولتون کنن جدای از مشکل شرعی این رابطه که خودش خیلی مفصله مطمئن باش ازدواج با این آقا نه به نفع خودته نه بچه هات اگر با همسرت مشکل داری که حتما اینجوریه خیلی راحت به صورت توافقی حتی با بخشیدن کل حقوق قانونیت ازش جدا شو و سر پرستی بچه ها رو خودت به عهده بگیر ولی با اون آقا یه مدت به صورت عقد موقت زندگی کن اگر دیدی واقعا اونی هست که میخای باهاش عقد دائم انجام بده در عقد موقت مثلا حدود یک سال تمام شرایط عقد دائم از جمله حق نفقه خودت و بچه های همسر اولت و مهریه مد نظت رو لحاظ کن بعدش رو خودت میبینی ان شاءالله عاقبت خودت و فرزندانت با شادی همراه باشه
موفق باشی
هی خدا حتما باید دوست دختر داشته باشی تا دوست داشته باشه و به قول معروف عاشقت بشه من بدبخت چه گناهی کردم که نخواستم رابطه با کسی برقرار کنم و حالا زنم باید دم از عشق قدیمی بزنه براش هیچی کم نزاشتم از همون اول دروع گفت پرسیدم عاشق شدی گفت نه حالا دلش براش تنگ شده و ... لعنت به من مادرم بعد من دق میکنه ولی دیگه خسته شدم
با سلام به شما کاربر محترم
شرایط روحی شما رو درک میکنم. چند وقت است که همسرتون یاد عشق گذشتهاش افتاده است؟ آیا قبلا رابطه داشته یا صرفا فقط علاقه مندی بوده؟ نظر همسرتون در این باره چیه؟ چه انتظاری از شما داره؟ دقیقا حرف حسابش چیه؟ آیا در این زمینه به مشاور خانواده مراجعه کردید؟ توصیه میکنم اگر قضیه خیلی جدی است حتما به اتفاق همسرتون به یک مشاور خانواده مراجعه کنید.
موفق باشید.
سلام
میدونم گفتن این حرف ها برای کسایی ک از من بزرگ تر باشن خنده داره
ولی عشق و عاشقی سن نمیشنایه
من ت سن۱۵سالگی با یکی از دخترای محلمون اشناشدم و بعد از چن ماه فهمیدم ک اون خانومو دوست دارم اونم منو دوست داشت بخاطر اخلاقم
و بعد از چن ماه عاشق هم شدیم اون خانوم اولین دختری بود ک ت زندگی من اومده بود و من قبل اون با هیچ دختری در ارتباط یا هرچیز دیگه ای نبودم برعکس تمام رفیقام
خوب بگذریم ما ت تاریخ دوشنبه ۲۸/۸/۱۳۹۷ ساعت ۵/۴۷دقیقه باهم اشناشدیم گذشت و گذشت ک براش خاستکار اومد یکی از رفیقا داداشش خانوادش رازی بودن ولی خودش ن منم سنی نداشتم ک بخام ب خانوادش بگم ک من دخترشونو میخام ولی خانواده خودم میدونستن ک من اون خانومو دوست دارم گذشت ت گذشت تا اینکه ب زور مادرش مجبور ب این ازدواج شد تاریخ عقدشون دقیقن تاریخی بود ک سالگرد من و اون خانوم بود هیچ چیز از این بدتر نیست تازه داشت زندگیم خوب میشد ک این اتفاق افتاد برام خیلی سخته ک ت این سن کم همچین اتفاقی برام بیوفته من اون خانومو خیلی دوست دارم و بدون اون نمیتونم تحمل کنم و فکر این ک اون خانوم همیشع پیش یک نفر دیگه باشع برام خیلی سخته فکر کنید شما عاشق یک نفر هستین و اونو ت بغل یکی دیگه ببینید خیلی سخته خلاصه چون هم اون خانوم عاشق من بود هم من عاشق اون خانوم هنوز باهم در ارتباطیم چون فراموش کردن هم خیلی سخته چن روز از هم جداشدیم ولی نتونستیم تحمل کنیم و دوباره شروع کردیم و هنوز هم باهم در ارتباطیم اون خانوم ب نامزدش گفته ک دوسش نداره و یکی دیگه رو دوست داشته ک بخاطر اون از هم جداشدن ولی انگار ن انگار من ب اون خانوم تا تابستون وقت دادم ک اگ جدا نشد دیگه نباید باهم ر ارتباط باشیم چون وقتی ک ازداج کردن دیه نمیشه با اون خانوم در ارتباط باشم چون ت دوران عقد هرکاری نمیشه کرد ولی وقتی ک ازدواج کنن خیلی کارامیتونن باهم کنن حالا بگذریم من اون خانومو دوست دارم و الان نمیدونم چیکار کنم
با سلام به شما کاربر محترم
حس و حالتون قابل درکه، ولی دیگه نباید رابطه رو ادامه بدید. اجازه بدید که خودش تصمیم بگیرد و تن دادن شما به این رابطه هیچ چیزی رو تغییر نمیده جز اینکه اون رو به ورطه خیانت به طرف مقابلش میکشونید. بنابراین رابطه رو قطع کنید و دیگه ادامه ندید.
از طرفی با توجه به سن پایین شما، طبیعی است که بیشتر تحت تاثیر هیجانات و عواطف هستید! عشق و علاقه خوبه ولی این تضمین کننده زندگی نیست! از طرفی از کاج معلوم که شما و ایشون مناسب هم هستید؟ به نظر میاد بیشتر تحت تاثیر عواطف و احساسات قرار گرفتید و لازمه این عواطفتون رو کنترل و مدیریت کنید. کنترل و مدیریت این عواطف هم اینه که به مسئله به صورت منطقی و عاقلانه نگاه کنید و رد و بدل کردن احساسات و عواطفتون به همدیگر اجتناب کنید. ایشون دیگه در حاضر در آستانه ازدواج است و نباید بیش از این بهشون ضربه بزنید و زندگی اش رو از بین ببرید. به هرحال درسته که ایشون شاید برخلاف میلش و به خاطر خانواده در آستانه ازدواج قرار دارد ولی ادامه رابطه شما با ایشون وضعیتش رو بیشتر پیچیده تر می کنه و نمیتونه مسئله رو حل کنه!
از کجا معلوم شاید ایشون بتونه با این فرد زندگی خوبی داشته باشد، به جای اینکه اون رو تحت فشار قرار بدید برای این رابطه، سعی کنید معقولانه در این زمینه باهاش صحبت کنید و متقاعدش کنید که به زندگی اش برگردد و دیگه رابطه ای نداشته باشید. این بهترین کمک به ایشون و خودتونه.
موفق باشید.
سلام من عاشق پسرعموم هستم ۴سال باهم هستیم چند روز فهمیدم اعتیاد داره نمیدونم تفریحی میکشه یا نه ولی میدونم اعتیاد داره خیلی واسم سخته نمیدونم چیکار کنم باهاش صحبت کردم ولی زود عصبی میشه از کوره در میره نمیخوام هم بدبخت بشم از یه طرفم عاشقشم نمیدونم چیکار کنم سخته واسم ازش جدابشم...
سلام. سوال شما در این آدرس بررسی خواهد شد:
http://btid.org/node/150776
سلام میخوام از شوهرم جدا شم دوسش ندارم بزور عروسیم دادن هرچی بهش میگم طلاقم نمیده خانواده ام نمیزارن ک طلاق بگیرم من عاشق یکی دیگ هستم ماهم دیگه رو خیلی دوس داریم شمارو خدا کمکم کنید
با سلام به شما کاربر محترم
حسی که شما نسبت به وضعیت حال حاضر خود و همسرتان دارید، قابل درک است، ولی آیا برای رسیدن به راه حل تا به حال به مرکز مشاوره مراجعه کردهاید؟ آیا بچه هم دارید؟ آیا همسرتان از اینکه شما به او علاقهای ندارید، مطلع است؟ آیا در میان اعضای خانواده کسی را سراغ دارید که حرف شما را قبول کند و به شما حق بدهد؟
شما نیاز مبرم به مشاوره حضوری دارید؛ چرا که مشاور در این زمینه به شما بهتر میتواند کمک کند که چگونه با این وضعیت برخورد کنید و چگونه روحیه خودتان بازآوری کنید و در نهایت میتواند راهنمایی بهتری در حالات مختلف به شما بکند و افق جدیدی را برای شما ترسیم نماید.
موفق باشید.
سلام من چندین سال همسرم دوست ندارم وبرای خانواده وبچم در زندگی موندم چون دست بزن داره ،الان دیگه تحمل ندارم وچند سال یکی منو دوست داره که برای من صبر کرده اون هم از خانومش ضربه خورده ودوسش نداره ومیخاد جدا بشه وبه علت علاقه که به من داره اختلاف شدید با خانومش داره میشه راهنمایی کنید ما چه حوری میتونیم بهم برسیم
اون هیچ وقت تو رو نمیگیره و الان هم ساده، برای تو صبر نکرده و داره زندگیش رو میکنه
و دنبال یک فرصت مناسب برای تجاوز به تو هست
تو هم اگر با شوهرت بدی بخاطر وجود کثیف اونه
به زندگیت برس
که هم داری دنیات رو از دست میدی هم آخرتت رو
با سلام به شما کاربر محترم
اینکه شما با همسرتون مشکل دارید درست، ولی اینکه به خاطر علاقه یه نفر به شما بخواهید از همسرتون جدا بشید، کار معقولی نیست؛ چون هیچ تضمینی نیست که حتی با طلاق بتونید با اون فرد ازدواج کنید؛ چون چه تضمینی وجود دارد که ایشون بعد از طلاقتون با شما ازدواج کند؟ چه تضمینی وجود دارد که همسرش رو طلاق بدهد؟ آیا به این فکر کردید که با طلاقتون چه اتفاقی برای بچه تون می افته؟
حل مشکل شما با همسرتون طلاق نیست. اگر شما با بعضی از رفتارهایش مشکل دارید، خب در این زمینه باید یا هردو به مشاوره مراجعه کنید مسئله رو حل کنید یا اگر همسرتون همکاری نمیکنه، شما با مشورت از مشاور بتوانید که چگونه با همسرتون رفتار کنید تا رفتارهای نامطلوبش به حداقل ممکن توی خونه برسد. در ضمن اگر با فردی دیگری هم رابطه دارید و امید دارید که مثلا با طلاق خودتون و ایشون بتونید به اون فرد برسید، سخت در اشتباهید و ریسک بزرگی رو در زندگی تون انجام میدهید که معلوم نیست که عاقبت این کار چه خواهد بود.
موفق باشید.
سلام.من۲۴ سالمه و ۳ساله که با یه آقایه خیلی مذهبی ازدواج کردم که ۶سال ازم البته با اجبار خانواده ام من اصلاااا این آقارو دوست نداشتم چون من یه دختر هیجانیه پر شور بودم و کلی احساساتی همون اول متوجه شدم که منو این اقا باهم اختلاف داریم از نظر رفتار ولی خانواده منو مجبورم کردن میگفتن بهتر از این پیدا نمیشه چون مذهبیه وپسر مومنی هست بابام گفت فقط بخاطر من قبولش کن...من نه عقد نه عروسی هیچ شورو ذوقی نداشتم تو دوران عقد ازش متنفر بودم ولی به روش نیاوردم بعد عروسی فهمیدم اونم هیچ علاقه ای به من نداره درصورتی که من چند دفعه تو دوران نامزدی بهشون گفتم اگه منو دوست ندارین بگو ولی میگفت نه من دوست دارمو رفتارش خیلی مهربون بود و بیشتر عذاب وجدان میگرفتم از اینکه بگم دوستش ندارم.
ولی بعد عروسی من سعی کردم دوستش داشته باشمو بهش وابسته شده بودم با اینکه همش میگفت دوست ندارم ولی من بهش میگفتم دوست دارم. میگم چرا پس در دوران عقد بهم گفتی علاقه داری میگه چون نیاز جنسی داشتم.
بهش میگفتم به محبت نیاز دارم ولی خیلی باهام بد بود هنوزم احتراممو تو خونه نگه نمیداره حتی نقطه ضعفم خانوادمه پشت سرشون تیکه میپرونه
گاهی وقتا میگفت برو دوست پسر بگیر من مشکلی ندارم میدونستم خیلی مشکل داره با این موضوع ولی اینقد میگفت منم کم کم رو آوردم به فضا مجازیو کم کم دردو دل با اینو اون باعث شد به یه پسر علاقه پیدا کنم به پسره گفتم که بیوه ام ولی دوستم داشت اما زیاد نگذشت از پسره با حالتی که من ازش دلخور بودم جداشدم اما بعد ۸ماه پیام داد و زنگ زد که منو دوست داره و نتونسته فراموشم کنه و الان از ۱سال میگذره و من تو این مدت همش بهش گفتم منو فراموش کن ولی میگه نمیتونم همش جلو چشممی و عاشقتم. از یه طرف عذاب وجدان خیانت دارمو از یه طرف عذاب وجدان عشق این پسره که میگه من دست برنمیدارم ازت هرچند همش سیمم خاموشه ولی باز اس میده. دوست دارم طلاق بگیرمو باهاش ازدواج کنم هرچند میدونم شاید اون دیگه منو نخواد چون نمیدونه من متاهلم نمیدونم چیکار کنم شوهرم فقط بخاطر خانواده هامون میگه باید بسوزیو بسازی حتی بچه هم نمیخاد میگه من همینم محبتم بهت همینه .حالا من دلم پیشه اون پسرتو به روش نمیارم ولی از شوهرم بدم میاد و نمیدونم راه درست چیه...
با سلام به شما کاربر محترم
شرایط شما قابل درکه، ولی باتوجه به شرایطی که دارید، فکر میکنید تا کی میتونید به این وضعیت رو ادامه بدهید؟ شما با دو مسئله مواجه هستید: 1- ناسازگاری و مشکل با همسرتون 2- رابطه و علاقه به اون پسر.
قبل از اینکه به مسئله اولتون اشاره کنم، درباره مسئله دومتون و اون رابطه و علاقه به اون پسر باید بگم که خودتون هم میدونید که این رابطهای که داشتید از همون اول اشتباه بوده و خیانت در حق همسرتون به حساب میاد و خوب کاری کردید که این رابطه ناسرانجام رو بالاخره قطع کردید. قطعا خودتون هم میدونید که این رابطه آخر و عاقبت خوشی ندارد. اما حس عذاب وجدانتون از این قضیه نیز قابل درکه! اولین قدم در قطع این رابطه خاموش کردن سیم کارتتونه که شما این کار رو کردید و بهتره تا مدت زمان طولانی از اون سیم کارت استفاده نکنید.
اما برای اینکه ذهنتون هم ایشون خلاصی پیدا کنه، به این فکر کنید که حتی اگر شما بر فرض از همسرتون طلاق گرفتید، چه تضمینی وجود دارد که شما با ایشون ازدواج کنید؟ به خصوص اینکه شما خودتون رو بیوه به او معرفی کردید!
اما درباره مشکلتون با همسرتون باید برای این مسئله دنبال حل مسئله باشید نا جایگزین؛ درسته که همسرتون به شما علاقه نشان نمیده و ... ولی آیا راهش اینه که با یکی دیگه رابطه برقرار کنید؟ آیا تا به حال به این فکر کردید که یکی از دلایل علاقه کم ایشون به شما، رفتارهای خود شما بوده یا شاید خودتون خواسته یا ناخواسته درباره عدم علاقه خودتون به اون گفتید و همین مسئله باعث دلسردی ایشون به شما شده باشد؟ اینکه ایشون در دوران عقد به شما علاقه نشون میداده و الان به شما علاقه نشون نمیده، می تونه حاکی از سردی این رابطه باشد نه لزوما عدم علاقه!
بنده نمیخواهم شما رو قضاوت کنم، ولی توصیه میکنم در این زمینه بیشتر تأمل کنید که آیا در ایجاد دلسردی و نارضایتی میان شما و ایشون، رفتارهای شما چقدر تاثیر منفی داشته؟ آیا حاضرید برای حفظ این زندگی، دل همسرتون رو بدست بیارید؟ درسته که شما با عدم علاقه وارد این زندگی شدید، ولی چقدر تلاش کردید که این علاقه رو در زندگی بوجود بیاورید؟ توصیه بنده اینه که در چنین شرایطی با توافق همسرتون برای حل مشکلتون به یه مشاور خانواده مراجعه کنید. قطعا ادامه این روند، نمیتونه آینده خوبی رو متصور شد. لذا هم برای تعیین تکلیفتون با این زندگی و تلاش برای حفظ آن از هیچ تلاشی دریغ نکنید ولو اینکه همسرتون در این زمینه همکاری نکند ولی مراجعه شما به مشاوره حضوری میتواند مشکلات شما رو حداقل کاهش دهد.
موفق باشید.
سلام
تقریبا 3سال هست بیکارم و نمیتوانم خرج زن و بچه ام رو بدهم . حتی خانه و وسایل هم ندارم و خانه پدر خانمم زندگی میکنیم ، چند سال هست که هیچ چیز نداریم و چون خانمم رو دوست دارم چجوری می توانم طلاقش بدهم تا بلکه بتواند دوباره ازدواج بکند . در ضمن یک بچه 6ساله هم داریم و ایشان اصلا دوست ندارد از من جدا شود
واقعا در خودم نمی بینم که بتوانم زندگی که او میخواهد را فراهم بکنم
چجوری می توانم جدا بشوم از ایشان تا بلکه زندگی بهتر داشته باشد
تو علاوه بر اینکه پول نداری
شعور و عقل هم نداری!
اون اگر طلاق میخواست خودش مثل آب خوردن طلاق میگرفت
برو انسان باش و بجای فکر به طلاق
به اون که تو رو دوست داره محبت کن
با سلام به شما کاربر محترم
وضعیت شما واقعا قابل درکه که چه فشاری رو تحمل میکنید، ولی به جای فکر کردن درباره طلاق و جدایی، بهتر نیست که همچنان تلاشتون رو برای یافتن کار ولو کار پاره وقت متمرکز کنید؛ به خصوص وقتی همسری دارید که با درک شرایط حاضر است با شما همراه باشد. بنابراین سزاوار نیست که در این شرایط پا پس بکشید و اون تکیه گاهی که همسرتون و فرزندتون به شما نیاز دارد را خالی کنید. همین که شما تمام تلاشتون رو بکنید تا بتونید وضعیت رو بهتر کنید، قطعا شرایط بهتری رو میتوانید برای خانواده فراهم کنید.
بنابراین منطقی نیست که که به فکر طلاق و جدایی باشید. از طرفی هیچ تضمینی وجود ندارد که همسرتون در آینده بتواند ازدواج مجدد موفقیت آمیز کند. مضاف آیا به آینده فرزندتون فکر کردید که با طلاق و جدایی چه آسیبی رو متحمل می شود؟ لذا به جای شانه خالی کردن، بهتر است این مسئولیت رو گرچه سخت است ولی عزتمندانه و با امید ادامه بدهید. قطعا در این مسیر توکل بر خدا و استمداد از او نیز میتواند فرج و گشایشی حاصل شود و مسیر امیدوار کنندهای پیش رو داشته باشید.
درباره یافتن شغل هم بهتر است به کسانی که می توانند به شما در یافتن کار و شغل کمک کنند؛ مانند موسسات کاریابی که سطح شهر هستند یا برنامه های کاریابی اینترنتی از قبیل دیوار و... مراجعه کنید. در کنار آن شغلهای خانگی پاره وقت نیز در صورت امکان برای همسرتون هم میتواند به شما کمک کند.
موفق باشید.
سلام منم یجورایی همین اتفاقا برام افتاده با اجبار خوانواده و شرایط با پسر عموم که خیلی عاشقمه نامزد کردم هم خودش خوبه هم خوانوادش اما من هیچ حسی ندارم و عاشقش نیستم من قبلا عاشق یه پسره بودم پسر عموم یعنی نامزدمم میدونه هنوز هم خیلی دوستش دارم میخوام جدا شم اما نه برا اونی که عاشقشم برا خودم چون فک میکنم هنوز برا ازدواج برام زود بود و من میخوام برم دنبال آرزوهام۱۹سالمم بیشتر نیست هیچ کس از خوانواده هم پشتم نیستن همه طرفدار پسر عموم هستن من یک سال مخالفت کرده بودم که نمیخوامش اما منو خیلی تحت فشار گذاشتن فک کردم میتونم عاشقش بشم اما نشد خیلی دلم گرفته چون که هیچکی پشتم نیست و اگر بخوام جدا بشم همه بهم پشت میکنن چون خوانوادمون یه تعصبای الکی دارن من میخوام از اول شروع کنم و زندگیمو بسازم وقتی از پسرعموم جدا بشم اگ بتونم شرایطش پیش بیاد با اون عشقمم هم ازدواج کنم اگ نیاد هم اشکالی نداره چون من میخوام برم دنبال آرزوهام کمکم کنین راهنماییم کنین چجوری جدا بشم حال روحی خوبی ندارم به شدت تحت فشارم
با سلام به شما کاربر محترم
حال روحی شما رو درک میکنیم، طبیعی است که هرکسی دنبال مسیر خوشبختی و آرزوهای خودش هست تا به آنها برسد، ولی از کجا معلوم که مسیر خوشبختی شما در جدا شدن از نامزدتان هست؟ از کجا معلوم که اگر جدا هم شوید به آرزوهاتون می رسید؟ از کجا معلوم که بعدا بتونید با همون فرد موردنظرتون ازدواج کنید؟ درسته که تحت فشار ناگزیر چنین انتخابی داشتید، ولی چقدر برای ایجاد علاقه و بهتر شدن رابطه با نامزدتان تلاش کردید؟ به نظرتان با وجود نامزدتان نمیتوانید به آرزوها و خوشبختی برسید؟
نوع تفکر شما درباره این موضوع می تواند بسیار اهمیت داشته باشد. چرا که انسان طوری زندگی می کند که فکر می کند. توصیه بنده این است که قبل از هرگونه تصمیم گیری یک مشاوره حضوری مراجعه کنید تا با همفکری مشاور بتوانید تصمیم درستی را برای آینده خود بگیرید.
موفق باشید.
نیاز به کمک دارم.میخوام با مشاوری که مطلب اول رو گذاشته صحبت کنم
باسلام
من میخوام با کسی که مطلب اولی و مشاوره رو بهشون داده صحبت کنم،باید چیکارکنم؟