با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید تشکر میکنم. حس و حال شما را نسبت به اینکه مدام در معرض داوری همسر و مقایسه با جاریتان قرار بگیرید را درک میکنم، ولی دلسردی شما نسبت به همسرتان و فاصله گرفتن از او، مشکلتان را حل نخواهد کرد.
درست است که همسرتان بیش از اینکه با کسی دیگر صمیمی شود، باید با شما ارتباط صمیمی داشته باشد، ولی فاصله گرفتن شما از همسرتان نه تنها مشکلتان را حل نخواهد کرد، بلکه به تقویت ذهنیت منفی همسرتان نسبت به شما منجر می شود. پس راه حل چیست و چه باید کرد؟
همه ما در زندگی یکسری مشکلاتی داریم؛ یکی بچهدار نمیشود، یکی درآمد همسرش پایین است و بسیاری از افراد دیگر با مشکلات جورواجور! اگر منتظر بمانیم خود به خود مشکلاتمان حل شود یا فکر کنیم که روزی، یک حامی یا ناجی خواهد آمد و مشکلاتمان را برطرف میکند، همه اینها چیزی جز خیالپردازی ذهنی نیست! نه اوضاع بناست بهتر شود و نه کسی قرار هست بیاید و مشکلاتمان را حل کند. قرار نیست زندگی آسانتر شود، بلکه این ما هستیم که باید قویتر شویم و صد در صد مسئولیت تمام زندگی خود را بپذیریم.
زمانی که ما صد در صد مسئولیت تمام جوانب زندگی را بپذیریم، به بلوغ رسیدهایم. شاید بگویید ما مقصر خیلی از اتفاقات بد نیستیم. بله، درست است؛ اما این چیزی را عوض نمیکند و دقیقاً همینجاست که خیلیها اشتباه میکنند. بسیاری از افراد فکر میکنند که تنها در برابر چیزهایی که مقصرند، مسئول هستند؛ در صورتی که شما در برابر چیزهایی که مقصر نیستید هم مسئولید. پذیرش صد در صدی مسئولیت زندگیتان، نابودکننده تمام نگرانیهای شما در زندگی خواهد بود.
ریشه بسیاری از نگرانیها این است که حال خوب ما گره خورده است به کسی یا چیزی که ما هیچ کنترلی روی آن نداریم؛ مثلاً نکند همسرم مرا رها کند، نکند به من خیانت کند، نکند مرا فریب دهد و ...
وقتی شما صد در صد مسئولیت تمام اتفاقات زندگی را میپذیرید، آرامشی در وجود شما ایجاد خواهد شد؛ چون شما دیگر فکر نمیکنید اوضاع دست کسی بیرون از شماست و شما هیچ کنترلی روی آن ندارید! حالا دیگر حال شما بد نیست؛ چون میدانید که کلید بهبود شرایط، دست خودتان است؛ نه دست همسرتان!
پس از پذیرش صد در صدی مسئولیت زندگی، اولین احساسی که تجربه میکنید، احساس آزادی است؛ چون آزادی یعنی عبور کردن از ترس و شما دیگر نمیترسید که مبادا اتفاقاتی بیفتد که دلتان نمیخواهد؛ زیرا میدانید هر اتفاقی هم بیفتد، شما قبول کردید که مدیریت و حل کردن آن با خود شماست.
زیباترین صحنهای که پس از احساس آزادی با آن مواجه میشوید این است که وقتی آستینهای خود را بالا میزنید و وسط میدان میآیید تا مشکل را حل کنید، خواهید دید که خداوند قبل از شما وسط میدان و مشغول مرتب کردن اوضاع است و وقتی از خداوند میپرسید که من سالها برای حل این مشکل، تو را صدا زده بودم و تو چرا جواب مرا نمیدادی، او به شما خواهد گفت که من هم سالها وسط میدان منتظر تو بودم، ولی تو بیرون از گود ایستاده بودی و داشتی مرا صدا میزدی و من در کتابی که برای راهنمایی تو فرستاده بودم به تو گفته بودم که من تنها سرنوشت کسانی را عوض میکنم که تصمیم بگیرند سرنوشت خودشان را عوض کنند.[1]
با این توضیح چه راهبردی را باید با همسرتان اتخاذ کنید تا رابطه شما و همسرتان بهبود پیدا کند؟
تصور کنید که شما نگران این هستید که مبادا دزد به خانه شما بیاید. لذا مدام دوربینهای مدار بسته خانه و کوچه را چک میکنید، غافل از اینکه دیوار خانه کوتاه است و امکان دزدی بالاست. پس به جای اینکه مدام دوربینها را چک کنید، کافی است دیوار خانه را بالا ببرید تا احتمال دزدی به حداقل برسد. گاهی کافی است به جای نگاه به بیرون، یک نگاهی به درون خودمان کنیم و مسئله را ریشهای حل کنیم. کافی است روابطمان با همسرمان را بهبود بدهیم، آن وقت دزد رابطه با دیدن این زن و شوهر ناامید میشود!
نمیخواهم بگویم که بهبود رابطه، جلوی ارتباط صمیمی همسرتان با جاری شما را میگیرد، اما تاحد زیادی جلوی لغزشهای احتمالی آینده همسرتان را خواهد گرفت، اما مهمتر از آن، این است که بهبود رابطه شما و همسرتان، میتواند تضمین کننده حفظ این رابطه و زندگی مشترک شود. فرض کنید که اصلاً همسرتان با کسی رابطهای ندارد و از این به بعد هم بنا نیست با کسی رابطه خاصی داشته باشد، اما رابطه شما و همسرتان یک رابطه رضایت بخشی نیست، به نظرتان آیا میشود به آینده این رابطه و زندگی مشترک امیدوار بود؟
قطعا نه، آنچه تضمین کننده یک رابطه و زندگی مشترک است رضایتمندی طرفین از همدیگر است و آن در بستر یک رابطه خوب اتفاق می افتد. برای بهبود رابطه توصیه میکنم نکات زیر توجه کنید:
1- همواره به این قاعده توجه کنید که خُوش خُلقی، باخود محبت را میآورد، لذا هیچ گاه از محبت به همسرتان دریغ نکنید. مطمئن باشید که با محبت و احترام به همسرتان خواهید توانست که نظرش را نسبت به خود تغییر دهید: در روایتی از امام على علیهالسلام آمده است: «حُسنُ الْخُلقِ یُورِثُ الْمَحَبَّةَ وَ یُؤَكِّدُ الْمَوَدَّةَ؛ خُوش خُلقى محبّت به بار مىآورد و دوستى را استوارتر مىسازد.»[2]
چه بسا بگویید که محبت یك طرفه چه فایده دارد؟ جوابش این است كه محبت، دلها را نرم و شما را به همسرتان نزدیکتر میکند. البته باید در این راه هیچ ناامید نشوید و نباید بخاطر کج خُلقی و یا بدرفتاری همسرتان از او ناامید شوید، بلکه با تکرار محبت به او خواهید توانست که به او نزدیک شوید.
2- بهترین شیوه اثرگذاری یک زن بر همسرش، استفاده از قدرت عاطفی فوق العادهای است که خداوند به زنان بخشیده است؛ مثلاً شما میتوانید به مناسبت روز تولد، سالگرد ازدواج، اعیاد، هدیهای برای او بگیرید؛ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حدیثی در این باره فرموده: «تَهادَوا تحابُّوا فَانَّ الهَدیَّةَ تَذهَبُ بِالضَّغائِن؛ هدیه دهید و به یکدیگر محبت کنید چراکه هدیه کینهها را از دل میبرد.»[3]
3- هرگاه قصد داشتید مطلبی را به صورت مستقیم به همسرتان بازگو کنید، توجه داشته باشید که بی مقدمه سر اصل مطلب نروید؛ بلکه ابتدا دقایقی را به ذکر خصوصیات و ویژگیهای مثبت او بپردازید و سپس به او بگویید که شما با این همه جنبههای مثبت، حیف نیست که با بیتوجهی به فلان موضوع، ارزش خود را پایین بیاوری.
لطفاً نکاتی را که اشاره کردم به کار ببندید سپس به ما بازخورد بدهید.
پینوشت:
1- «إِنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ». (رعد، 11)
2- غررالحکم، ج۳، ص۳۹۴، ح۴۸۶۴.
3- وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۸۹.
با سلام و عرض ادب به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید تشکر میکنم. اینکه دوست دارید خواهرتان در ازدواج برادرش شرکت کند قابل درک است، ولی اینکه خواهرتان از زندگی مشترکش راضی هست یانه، اینکه با همسرش دچار مشکل هست یانه، مسئله کاملاً جداگانهای است که باید در جای خود و توسط خود خواهرتان مورد بررسی قرار داد وگرنه ورود شخص ثالث به زندگی آنها میتواند مسئله را از اینی که هست پیچیدهتر کند. از این رو تنها کاری که میتوانید برای خواهرتان بکنید این است که اگر واقعاً احساس میکنید که او در زندگی با همسرش، دچار مسئله هست پیشنهاد بدهید که از مشاوره حتماً کمک بگیرد. مشاوره اینترنتی رایگان که در اینجا وجود دارد میتواند پیشنهاد خوبی برای خواهرتان باشد.
اما در حال حاضر چگونه خواهرتان میتواند همسرش را مجاب کند تا به او اجازه دهد برای عروسی برادرش شرکت کند؟ در قدم اول باید بررسی کرد چه عواملی باعث شده تا همسر خواهرتان چنین تصمیمی را بگیرد؟ آیا اخیراً در روابط همسرخواهرتان با خانوادهتان مشکلی به وجود آمده است؟ گاهی کدورت، ناراحتی و سوءتفاهمها موجب فاصله گرفتن افراد از همدیگر میشود. آنچه میتواند روابط بین فامیل را مستحکم کند و ناراحتی و دلخوریها را برطرف کند، گفتگوی صادقانه، محترمانه همراه با مهر و محبت و دیدار طرفین با هم است که آتش حسرت و کینهها را برطرف میسازد.
باتوجه به توضیحاتی که دادید به نظر میرسد که همسر خواهرتان انتظارات و توقعاتی از خانواده شما دارد که برآورده نشده یا احتمالاً حساسیتهایی دارد که هنوز پی به حساسیتهای او نبردهاید و همین عامل موجب فاصله گرفتن او و چه بسا بدبینیاش نسبت به خانواده همسرش شده است. در چنین وضعیتی اگر خانواده شما رفتارهایی دارند که به همسر خواهرتان بر خورده است، باید برای آن جبران کرد. بهتر است اگر اشتباه یا سهل انگاری یا کم کاری از سوی خانواده شما بوده با رفتارهایی؛ نظیر خریدن هدیه، دیدار و ابراز ارادت و محبت جبران کنند.
این نکاتی که گفته شد ناظر به شما و خانواده شماست، اما رفع مشکل و ریشه یابی مشکل زندگی خواهرتان با همسرش منوط به آن است که خواهرتان برای مشاوره اقدام جدی کند. قطعاً خواهرتان می تواند از زوایای مختلف و با جزئیات بیشتری زندگیاش را بازگو کند که از منظر شما پنهان است و میتواند به ریشه یابی مسئله و حل آن کمک کند.
خوشحال میشویم باز هم در خدمتتان باشیم.
موفق باشید.
با سلام مجدد به شما کاربر محترم
از آنجایی که در مهدهای کودک، کودکان در کنار هم قرار میگیرند و باهمدیگر آشنا میشوند و مربی مهد به بچهها ارتباط میگیرد و یکسری آداب و رفتارهایی را در آنها نهادینه میکند میتواند تاثیر مثبت داشته باشد.
بهتر است قبل از اینکه کودکتان را به آن محیط ببرید، درباره مکان مهد و جذابیتهای آن و حضور بچهها و بازی کردن آنها با همدیگر با کودکتان صحبت کنید تا فرایند خوشایند سازی و ایجاد انگیزه برای حضور در چنین مکانی برای او فراهم شود. از آنجایی که روزهای اول بچهها با فضای مهد غربیهگی میکنند و احساس راحتی نمیکنند، بهتر زمان حضور طولانی نباشد تا کم کم کودک با فضای جدید مهد انس بگیرد.
ضمناً شما میتوانید در همان روز اول، کودکتان را با مربی و بقیه بچهها آشنا کنید و یک همبازی به او پیشنهاد بدهید تا زودتر با فضای مهد و آدمهایش انس بگیرد.
موفق باشید.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید تشکر میکنم. حال درونی شما بهعنوان مادر را درک میکنم که وقتی با بدرفتاری فرزندتان به خصوص در مقابل دیگران مواجه میشوید چه حسی را تجربه میکنید. چهبسا بیتوجهی و تغافل نشان دادن تنها ابزاری است که در چنین شرایطی استفاده میکنید، ولی باید توجه داشت که استفاده زیاد از حد از تغافل و بیتوجهی بدون اینکه کودکتان را با عواقب بدرفتاریهایش مواجه کنید نه تنها مشکل بدرفتاریهایش حل نمیشود، بلکه شدت آن افزایش پیدا میکند. از طرفی برخورد فیزیکی مثل زدن هم جنبه تربیتی برای کودک نمیتواند داشته باشد. پس باید چهکار کرد تا بدرفتاریهای کودک کمتر شود؟
1- باید در قدم اول بررسی کنید که علت بدرفتاریهای کودکتان چیست و برای چه رفتارهای بدی از خودش نشان میدهد؛ لذا تا بستر بدرفتاریهای فرزندتان را پیدا نکنید، دوباره این بدرفتاریها تکرار میشود؛ مثلاً کمحوصلهگی، ناراحتی و عصبانیت، خستگی و گرسنگی چهار عاملی است که میتواند کودک شما را به سمت بدرفتاری سوق دهد؛ لذا در جاهایی که فرزندتان خسته یا گرسنه یا بیحوصله و یا عصبانی است نمیتوان انتظار بالایی از او داشت؛ ازاینرو باید موقعیتسنج باشید و تا جایی که امکان دارد به این موارد توجه کنید. اگر به این موارد توجه کنید، جنبه پیشگیری خواهد داشت و در بسیاری از موارد، میزان و شدت بدرفتاریهای کودکتان کاهش پیدا میکند.
پس اگر میبینید، پسرتان گرسنه یا خسته است یا از چیزی عصبانی هست، احتمال بدرفتاریاش به شدت بالا میرود. لذا باید این بسترها را شناسایی کرده و آن را برطرف کنید و آن وقت میتوانید انتظار داشته باشید که بدرفتاری فرزندتان کمتر شود.
2- جاهایی که کودکتان، رفتار خوبی از خودش نشان میدهد، حتماً بازخورد مثبت بدهید و نشان دهید که از این رفتارش خوشتان آمده است تا بفهمد بین رفتار خوبش با خوشحالی شما رابطه وجود دارد. شما میتوانید از رفتار مثبتش در خانه و حتی بیرون تعریف و تمجید کنید تا حس خوبی بابت تشویق نسبت به رفتارهای خوب در او ایجاد شود.
3- به صورت جدی، قاطع و روشن، انتظاراتی که از فرزندتان دارید را برایش بازگو کرده و دقیق و با جزئیات برایش بگویید که دقیقاً چه کارهایی را نباید انجام دهد و او را نسبت به پیامد بدرفتاریهایش آگاه کنید؛ مثلاً اگر فحش داد یا فلان حرف بد را زد، حق دیدن برنامه تلویزیونی موردعلاقهاش را ندارد! (دقت کنید او را چیزی باید محروم کنید که خیلی به آن علاقهمند است تا این محرومیت کارساز شود.)
شما با استفاده از اصل محرومیت میتوانید فرزندتان را به رفتارهای مثبت و کاهش بدرفتاری هدایت کنید. حتماً باید از محرومیت که یکی از تبعات و پیامدهای رفتاری اوست استفاده کنید تا فرزندتان متوجه شود که بین بدرفتاریاش با محرومیت رابطه وجود دارد. سعی کنید مواردی را برای محرومیت انتخاب کنید که واقعاً موردعلاقه فرزندتان باشد. اگر مثلاً بیرون رفتن از خانه موردعلاقه او نباشد، محروم کردن او از این کار مؤثر نیست. درنتیجه مواردی را به عنوان محرومیت انتخاب کنید که تأثیرگذار باشند. شما میتوانید لیستی از مواردی که موردعلاقه کودکتان هست تهیه کنید و به تناسب بدرفتاریهایش او را محروم کنید.
سعی کنید نوع محرومیت با نوع بدرفتاری کودکتان در تناسب باشد؛ مثلاً اگر خانه پدربزرگش به بزرگترش توهین کرد و کودکتان علاقه زیادی به رفتن مهمانی و خانه پدربزرگ دارد، شما میتوانید او را از بردن به مهمانی و خانه پدربزرگش برای مدتی محروم کنید تا به صورت دقیق و واضح کودکتان متوجه بدرفتارهایش شود و دقت بیشتری نسبت به رفتارهایش داشته باشد.
در مورد کودک خردسال دو سالهتان هم باید عرض کنم که وقتی روی تربیت کودک 5 سالهتان متمرکز میشوید، خودبهخود اثر تربیتیاش روی خردسال دو ساله شما هم خواهد گذاشت؛ چراکه در بسیاری از موارد خردسال دو ساله شما از کودک 5 سالهتان در رفتارهایش الگوگیری میکند.
لطفاً مواردی که گفته شد را رعایت کنید و به ما بازخورد بدهید.
موفق باشید.
با سلام خدمت شما کاربر گرامی
نگرانی و دلسوزی شما نسبت به فرزندتان قابل ستایش بوده و امیدواریم حضور و اعتماد شما به مجموعه ی ما از این نگرانی ها کم کرده و راه های روشنی را برای نوجوانتان ترسیم کند.
بله دقیقا همین کلمه ی نوجوان را در نظر بگیرید و در ابتدای جلسات مشاوره به این مهم اشراف کامل پیدا کنید. چقدر درمورد شخصبت نوجوان شناخت داشته و برخورد های مختلف با نوجوان را چقدر آگاهی دارید؟ نسبت به فرزندتان شناختتان چقدر بوده و تا چه حدی توانسته اید با دنیای او همراه باشید؟
نوجوان باید حس امنیت در کنار شما را لمس کرده و مطمئن شود درک خواهد شد. اینکه پدر و مادری بدون در نظر گرفتن روحیات و خصوصیات یک نوجوان و بدون لحاظ دختر و پسر بودنش، توقعاتی از وی داشته باشند باعث خواهد شد ناامنی بین والدین و نوجوان حکمفرما شده و فرزندان به جای همراهی سعی بر تقابل و مبارزه داشته باشند.
تمام وقت و انرژی طرفین صرف ثابت کردن خود و رفتارشان خواهد شد. از یک طرف والدین دلسوز و نگران و از طرفی نوجوان دنبال حق طلبی و استیفای حقوق خود میباشد؛ که یکی از آنها آزادی و تصمیم گیری های مستقل است.
پس اینکه بخواهید دائم به خواسته های شما و توقعاتی که از او دارید پاسخ مثبت بدهید را فراموش کنید. صمیمیت و دوستی را چاشنی روابطتان با فرزندتان کرده و از امر و نهی هایی که رنگ و بوی اقتدار دارد به جز در موارد خاص و حساس بپرهیزید.
در مقابلِ عیب ها و نواقصی که از او مشاهده میکنید و تذکر میدهید، خوبی ها و خصوصیات مثبت و قوی او را تایید و تشویق کنید. خانواده وقتی برنامه ی متنوع تفریحی و مفرح نداشته باشد، هر عضوی برای خود برنامه ریزی خواهد داشت. پس تا جایی که امکان دارد برنامه های دسته جمعی و خانوادگی داشته باشید تا فرصت های بچه ها برای منحرف شدن به سمت و سوی دیگری نداشته باشند.
احترام و ارزش قایل شدن یکی از پیام های مطالب ذکر شده است که با این نوع رفتارها نوجوانتان مطمئن خواهد شد که دیده شده و حرف هایش شنیده میشود. شروع تغییر در نگاهی متفاوت و واقع بینانه به شخصیت یک فرد و رفتارهایش بوده که امیدواریم این قدم را به خوبی و محکم بردارید تا در جلسات بعدی به نکات دیگری در همین راستا اشاره کنیم.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب به شما کاربر محترم
در ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید و سوال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. اینکه نسبت به روابط فرزندانتان اهمیت میدهید و دنبال حل مسئله هستید، نشان از هوشمندی، دغدغهمندی و درایت شما دارد که در جای خودش ارزشمند است.
درباره دوستیابی و ارتباطات بچهها باید توجه داشت که عوامل مختلفی میتواند در این زمینه دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشته باشد که منجر به شکل گیری روابط مستحکم یا متزلزل بین بچهها با دوستانشان میشوند. از این رو 1- شیوه فرزندپروری والدین در خانه 2- محیط فیزیکی و فضای پیرامونی بچهها، 3- شخصیت و میزان جذابیت بچهها 4- نداشتن مهارت ارتباطی
اینها از عمده عواملی است که میتواند در روابط بچهها تاثیر مثبت یا منفی بگذارد. تصور کنید که اگر شیوه فرزندپروری شما از نوع سختگیرانه باشد، میتواند میزان اعتماد به نفس بچهها را در ارتباط گیری به شدت کاهش دهد و احساس کهتری (خوب نبودن) و بی ارزشی نسبت به خودشان داشته باشند. لذا در روابطشان با دیگران حس خوبی پیدا نمیکنند یا مثلاً فرض بگیرید بچهها در مجتمع یا آپارتمانی زندگی میکنند که کمتر در معرض ارتباط با دیگران و بچههای همسن و سال خود قرار میگیرند و در هیچ کلاس و فضای آموزشی و مهارتی غیر از مدرسه حضور ندارند، خودبه خود این موضوع هم باعث کاهش ارتباطات و دوستی آنها میشود یا مثلاً شخصیت بچهها از نوع درون گرایی شدید باشد که میل به ارتباط با دیگران و حضور در جمع در آنها کم است یا مهارت کافی در ارتباط گیری با دیگران را بلد نیستند و نمیتوانند دوستیهایشان را محکم کنند.
بنابراین ریشه یابی مسئله، خیلی کمک میکند تا بفهمید که مشکل بچهها از چه نوعی است و چه کاری باید انجام داد. احتمال اینکه مجموعهای از عوامل در این زمینه دخالت داشته باشد نیز وجود دارد. به هرحال نگاه همه جانبه در این زمینه داشته باشید تا چیزی از قلم نیفتد. در این زمینه بررسی کنید و به ما بازخورد بدهید.
اما راهکارهای پیشنهادی موقت برای حل مسئله:
1- قطعاً در بین فامیل و دوست و آشنا، کسانی را میشناسید که بچههای همسن و سال شما را دارند، خب خود شما میتوانید زمینه روابط فامیلی را بیشتر کنید تا بچهها بیشتر در معرض ارتباط قرار بگیرند. شما میتوانید با هماهنگی و توجه به علاقه مندیهای بچهها آنها را باهمدیگر به پارک، بازی و فضای تفریحی و سرگرم کننده ببرید. این موارد میتواند شروع خوبی برای ارتباط گیری و دوستی باشد.
2- مهارت ارتباطی بچهها را تقویت کنید.
شما میتوانید به عنوان یک والد از ویژگیهای مثبت بچههای خودتان تعریف کنید و به آنها بازخورد مثبت بدهید؛ مثلاً به دخترتان میتوانید بگویید چقدر دست خط قشنگی داری! یا به پسرتان بگویید چقدر خوش سلیقه است! یا ... وقتی بازخورد مثبت به بچهها میدهید، هم حس خوبی پیدا میکنند که در ادامه اعتماد به نفسشان بهتر و هم روابطتان صمیمیتر میشود. شما با 1- بازخوردهای مثبتی که به بچهها میدهید. 2- پرهیز از دست گذاشتن روی حساسیتهایشان 3- صحبت کردن درباره موضوعات مورد علاقهشان 4- بازی کردن به آنها 5- یادآوری خاطرات و رویدادهای قشنگ و زیبا 6- همدلی و خیرخواهی با آنها یاد میدهید که چگونه در دل یک نفر نفوذ کنند و چگونه روابط و دوستیشان را محکمتر کنند. این خوب است که درباره این مسئله با هم شفاف صحبت کنید.
موفق باشید.
با سلام مجدد خدمت شما همراه گرامی
از توجه و همراهی شما نهایت سپاس و قدر دانی را دارم
ذهن به خودی خود دوست دارد مانند یک طفل بازیگوش دائم به این سمت و آن سمت رفته و هر لحظه ای به مساله ای بپردازد. گاهی هم سر راه هر موضوعی را به میل خود دید، در خود جای میدهد. لذا لازم است بعد از شناخت این طفل گریز پا، مهار و کنترل او را در دست و هر جایی که صلاح میدانید و لازم است مشغولش کنید.
در طی این روزهایی که قرار است شما یک مربی و مدیر برای ذهنتان باشید، لازم است شناخت دقیق و کافی از خودتان و توانمندی هایتان داشته باشید. نقاط ضعف و قوتتان را بشناسید و از اخلاق های مثبت و منفی خودتان یک لیست کاملی داشته باشید. مهارت خودآگاهی در این زمینه به شما کمک های زیادی میتواند داشته باشد.
در قدم بعدی با توجه به مطلب قبل، شما خواهید توانست به افکار بد و غلط در مقابل فکرهای خوب و مثبت پی برده و آنها را تشخیص دهید. بله تا شما بدی یک فکر را ندانید نمیتوانید وارد این مرحله شوید. تمرکز روی یک فکر مثبت و خوب، گذر و نادیده گرفتن و یا پرداختن حداقلی به یک فکر آسیب زننده، تمرینی خواهد بود که در این قسمت انجام خواهید داد. پس ابتدا بشناسید و بعد به همان میزان به آن بپردازید.
داشتن حس خوب بعد از رسیدن به یک موفقیت، بله حتی یک موفقیت، وقتی توانستید در یک مرحله به سادگی و راحتی از پرداختن به یک مساله ی پیش پا افتاده و غیر ضروری عبور کنید حتما به خودتان امتیاز داده و سعی بر ادامه ی این روند و تشویق خودتان داشته باشید.
برای هر فکری یک فرآیند چند ثانیه ای ترسیم کنید و وجود این برخورد، فکر، واکنش و رفتار را بررسی کرده و نتیجه های مثبت و منفی آن را برای خودتان تصور کنید. به چه دردتان میخورد و در چه مواردی میتوانید از آن بهره ببرید؟ با این تکنیک شما به راحتی از شر افکار مزاحم خلاص شده و زمان و انرژیتان را بیهوده صرف نخواهید کرد.
بله درست است، نه تنها شما بلکه هر فردی ممکن است افکار مزاحمی داشته باشد که باید آنها را مثل وسایل دست و پا گیر یک انباری مرتب و منظم کرده و آنها را ساماندهی کند.
در پایان هر زمانی احساس کردید اخلاق گذشته که نتوانسته شما را موفق و به آرامش برساند، به سراغتان آمده، حواله ی زمان دیگری داده و روزانه برای افکار مزاحم یک مدت محدود و معینی را تعیین کرده تا نخواهند هر زمانی به شما سربزنند. البته باز هم تاکید میکنم، مساله ی خودآگاهی و شناخت افکار بسیار مهم است.
اینکه شما بتوانید یک فکر را خوب و مثبت ارزیابی کرده و به آن بها بدهید و در مقابل بتوانید افکار منفی که به یک رفتار بد و اشتباه تبدیل میشود را شناسایی و از آن فاصله بگیرید، مقدمه ی همه ی راهکارهای فوق محسوب میشود.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر گرامی
از توجه و دقتتان نسبت به متعادل کردن رفتارهایی که ممکن است برای خود و دیگران اذیت کننده باشد، تقدیر و تشکر کرده و امیدواریم حضور و اعتماد شما به مجموعهی ما، این تعادل را به صورت نسبی در شما ایجاد کند.
البته همانطور که خودتان نیز بیان کردید، داشتن غیرت صفت مطلوب و هر چیزی که از حد خود خارج شده و یا به حد مطلوب خود نرسد مشکل ساز خواهد شد. البته این مطلب را در قالب افراط و تفریط اگر بریزیم بهتر میشود در مورد آن صحبت کرد. اگر غیرت و تعصب نسبت به محرمات و روابط خارج از شرع، نباشد ناپسند بوده و بر عکس آن نیز همین حکم را دارد. بدون دلیل و با کمترین ارتباطی که لازم است وجود داشته و از نظر شرعی و اخلاقی هیچ مشکلی ندارد را با محدودیت و تعصب نگاه کرده که منجر به اختلال روابط و در نهایت روان را به هم بریزد، رد شده حساب کنید.
پس یک دو تعبیر " به جا " و " بی جا " را همیشه در کنار خود و در طول روابطتان داشته باشید. در ابتدا بدون در نظر گرفتن و بروز هر واکنشی ابتدا نوع ارتباط را در این دو قالب جا سازی کنید. از ابتدا با خودتان این سؤال را مطرح کنید که اگر قرار است اینجا واکنش سریع و تند نشان بدهم و حساس بشوم دلیلش چیست؟ اگر قرار است آرام و بدون واکنش متعصبانه با چاشنی غیرت نیز رد بشوم مجوز لازم دارد. این فرمول به شما کمک میکند در مورد رویدادها و روابط که اعم از دریافت و ارسال هر گونه پیام و رفتاری است، زمان بخرید و این فرصتی است تا در یک زمان کوتاه به بهترین واکنش برسید.
طرف مقابل را نیز در موقع تصمیم گیری نسبت به واکنش در نظر گرفته و رفتارهایش را قبل از هر اقدامی توجیه و تحلیل کنید. همیشه جنبههای مثبت آن را در نظر گرفته و از شک و بدبینی بپرهیزید. در این زمینه میتوانید از سیرهی عملی اهل بیت علیهمالسلام بهره بگیرید.
کنترل و مدیریت ذهن ممکن است کمی سخت باشد و در ابتدای کار ذهن و فکری که آزاد بوده را در بند کشیدن مشکل باشد؛ ولی بعد از مدتی تمام فرمولهای بالا در کمترین ثانیهها انجام شده و رفتارهای ناشیانه، افراطی و گزندهی ما را به سمت تعادل سوق خواهد داد. پس لازم است قوانین مربوط به مدیریت و کنترل ذهن را در خودتان تقویت و در صورت مجهز نبودن به این مهارت یادداشت بگذارید تا در جلسات آینده به صورت مستقل در مورد آن صحبت کنیم.
موفق باشید.
سلام مجدد خدمت شما همراه گرامی
از توجه و دقت شما در پیگیری مشاوره و امر تربیت فرزند تقدیر و تشکر میکنم
ابتدای این امر خطیر یعنی تربیت فرزند، مقداری باید در مورد شخصیت خودتان ارزیابی داشته باشید. معیارهای یک فرزند خوب و رشد یافته را برابر میزان و خط کشهای منطقی و معقول ترسیم کنید. بهعنوانمثال والدینی که کمال گرا باشند نخواهند توانست در خیلی از موارد موفق عمل کنند. چرا که هر چه بچه بیشتر تلاش میکند آنها کمتر رضایت نشان خواهند داد.
دوم با توجه به شرایط جامعه و ابزارهای تربیتی که وجود داشته و در کنار آنها فضاهایی که فرزندتان حضور دارد، شما نیز باید مسلح بشوید. همان مسئله ی مدرسه و ادبیاتهای زشت یک نمونه است، گفته بودیم شما فرزندتان را برای رویارویی با این ادبیاتها رشد داده و دیگر نیاز نیست هر روز نگران بوده و یا بخواهید رصد لحظهای داشته باشید.
فرزندتان را شناخته و از استعدادهایش با خبر باشید. در حد توان و فهم او تعلیم و تربیت داشته باشید. در حد توان و سن او از او توقع داشته باشید. به علاقهمندیهایش احترام گذاشته و برای لذت بردن از خواستههایش همراهیاش کنید.
اصلاً لازم نیست به صورت روزانه یا مدون بخواهید مثل کلاس درس در انتقال مفاهیم برخورد کنید. اگر دوست دارید فرزندتان به دروغ عادت نکند حتماً از دروغ دوری کرده و به شدت با این مسئله برخورد کنید. البته این برخورد زمانی است که متوجه میشوید فردی دروغ گفته و یا اینکه در یک برنامه و داستانی به این آسیب بر میخورید.
یعنی اینکه با برداشتهایی که از رفتار شما دارد، این مطلب را دریافت کند که به فلان مسئله شما حساس بوده و به عنوان یک اخلاق بد نگاه میکنید. بگذارید خودش متوجه بدی و زشتی یک موضوع بشود تا اینکه بخواهید به صورت درسی به او منتقل کنید. در این بین مهم این است که فرزندتان با اعتماد و عزت نفس رشد کند و این موضوع را شما به خوبی میتوانید با برخوردهای مناسب نهادینه کنید.
مجهز شدن خودتان به مطالب ارزشی و نحوهی انتقال آنها در اولویت بوده که به مرور خدمتتان عرض خواهم کرد.
موفق باشید.
سلام مجدد خدمت شما همراه گرامی
از توجه و دقت شما در پیگیری مشاوره و امر تربیت فرزند تقدیر و تشکر میکنم
ابتدای این امر خطیر یعنی تربیت فرزند، مقداری باید در مورد شخصیت خودتان ارزیابی داشته باشید. معیارهای یک فرزند خوب و رشد یافته را برابر میزان و خط کشهای منطقی و معقول ترسیم کنید. بهعنوانمثال والدینی که کمال گرا باشند نخواهند توانست در خیلی از موارد موفق عمل کنند. چرا که هر چه بچه بیشتر تلاش میکند آنها کمتر رضایت نشان خواهند داد.
دوم با توجه به شرایط جامعه و ابزارهای تربیتی که وجود داشته و در کنار آنها فضاهایی که فرزندتان حضور دارد، شما نیز باید مسلح بشوید. همان مسئله ی مدرسه و ادبیاتهای زشت یک نمونه است، گفته بودیم شما فرزندتان را برای رویارویی با این ادبیاتها رشد داده و دیگر نیاز نیست هر روز نگران بوده و یا بخواهید رصد لحظهای داشته باشید.
فرزندتان را شناخته و از استعدادهایش با خبر باشید. در حد توان و فهم او تعلیم و تربیت داشته باشید. در حد توان و سن او از او توقع داشته باشید. به علاقهمندیهایش احترام گذاشته و برای لذت بردن از خواستههایش همراهیاش کنید.
اصلاً لازم نیست به صورت روزانه یا مدون بخواهید مثل کلاس درس در انتقال مفاهیم برخورد کنید. اگر دوست دارید فرزندتان به دروغ عادت نکند حتماً از دروغ دوری کرده و به شدت با این مسئله برخورد کنید. البته این برخورد زمانی است که متوجه میشوید فردی دروغ گفته و یا اینکه در یک برنامه و داستانی به این آسیب بر میخورید.
یعنی اینکه با برداشتهایی که از رفتار شما دارد، این مطلب را دریافت کند که به فلان مسئله شما حساس بوده و به عنوان یک اخلاق بد نگاه میکنید. بگذارید خودش متوجه بدی و زشتی یک موضوع بشود تا اینکه بخواهید به صورت درسی به او منتقل کنید. در این بین مهم این است که فرزندتان با اعتماد و عزت نفس رشد کند و این موضوع را شما به خوبی میتوانید با برخوردهای مناسب نهادینه کنید.
مجهز شدن خودتان به مطالب ارزشی و نحوهی انتقال آنها در اولویت بوده که به مرور خدمتتان عرض خواهم کرد.
موفق باشید.
Pages