مخالفت با نفوذ

21:08 - 1395/08/16

سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمنان در سخن و سیرۀ علمای شیعه (2)

غلامرضا گلی زواره

اشاره: یکی از مبانی مهم و اساسی دین مبین اسلام، «عدم سلطۀ کفار بر مسلمین» است که بر اساس آن، بسیاری از احکام و تکالیف وضع می‌شود. در شمارة گذشته ماهنامه مبلّغان (شماره 203) این مسئله را در سیرۀ برخی از علما بررسی کردیم و عملکرد علمای بزرگی همچون: آیت الله سید محمد مجاهد، آیت الله ملاعلی کنی و سید جمال الدین اسدآبادی را در موضوع «نفوذ دشمن» ارائه کردیم؛ اکنون ادامۀ این مقاله ارائه می‌شود.

مسدود شدن منافذ سلطه‌گری

هنگامی که میرزای شیرازی) متوجۀ نیرنگ استکبار برای ضربه زدن به کشورمان گردید، از همان آغاز برنامه‌های بازدارندۀ خود را برای لغو امتیاز و نفی سلطه‌گری انگلستان آغاز کرد و در نوزدهم ذی حجه 1308ق برای شاه قاجار تلگرافی فرستاد و از وی خواست از رفتاری که مخالف و منافی صریح قرآن است، دست بردارد. میرزا پیامدهای قرارداد تنباکو را تشریح کرد تا اگر جهالت و غفلت کارگزاران این وضع ذلت بار را به وجود آورده است، با آگاهی از لطمات جبران ناپذیر آن، به لغوش کمر ببندند.

شاه که نمی‌خواست از پندهای مجتهدی آگاه و مرجع بلندپایۀ شیعیان جهان درس بگیرد، به این تلگراف اهمیتی نداد و به منظور متقاعد نمودن آن زعیم عالیقدر، کارپرداز ایران در بغداد را موظف ساخت فواید این امتیاز را برای ایشان بازگو کند. در این ملاقات میرزا بر لغو قرارداد تأکید کرد و گفت: «نگذارید کارتان به آنجا بکشد که وقتی بخواهید به ملت پناه ببرید، دیگر دیر شده باشد! دولت را اگر در رفع این فتنه و غائله ممکن نیست، به ملت وا گذار کند تا در رفع آن اقدام کند.»[1]

میرزای شیرازی) در خاتمۀ مذاکره با میرزا محمود خان مشیرالوزاره، فرستادۀ ویژۀ ناصرالدین شاه، با حالت تأثّر و تأسّف گفت: «اگر دولت ایران از عهدۀ برهم زدن این امتیاز ننگین بر نمی‌آید، به خواست خداوند به میدان می‌آیم و آن را ملغی می‌کنم.»[2] مردم نیز در شهرهای گوناگون طی مکتوبهایی از شاه تقاضای لغو امتیاز تنباکو را داشتند. میرزا، آیت الله میرزا محمدحسن آشتیانی، مجتهد مقیم تهران را از سوی خود وکیل نمود تا با شاه دیدار کند و از وی بخواهد به این انحصار ذلّت‌بار خاتمه دهد و خود نیز در آغاز ماه ربیع الثانی 1309ق در تلگرافی که برای شاه مخابره کرد، خاطرنشان ساخت: «چرا دربارۀ سلطۀ اجانب به کشوری اسلامی کوتاهی می‌کنید؟ چرا بیگانگان و کافران باید بر امور مسلمانان استیلا یابند؟ رفته رفته با مراودۀ ذلت‌آمیز با اهل سلطه، منکرات شایع و آشکار می‌گردد که این روند بر افکار و اعتقادات مردم اثر منفی می‌گذارد.» شاه که از جلالت شأن و نفوذ این فقیه فرزانه در میان مؤمنین و علمای ایران باخبر بود و می‌دانست هرگونه مخالفت با نظر ایشان بساط حکومتش را تهدید می‌کند، در پاسخ خاطرنشان ساخت: «دولت هرگز شأن، استقلال و ناموس و عزّت و منافع اقشار ایران را به دیگران واگذار نکرده است.»[3]

از آن سو، اوضاع عمومی کشور ایران رو به وخامت می‌رفت و مردم نفرت و انزجار خود را از کارگزاران قاجار به اشکال گوناگون ابراز می‌داشتند تا آنکه در جمادی الاولی 1309ق حکم میرزای مجدد (میرزای شیرازی) در ایران انتشار یافت که در آن آمده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأیّ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان(ع) است. حرّره الاحقر، محمدحسن الحسینی.»

این حکم دربارۀ حرمت تنباکو حکم حکومتی بود که به فرمایش امام خمینی) برای علما و فقهای دیگر هم واجب الاتباع بود. این فرمان، جنبش تحریم تنباکو را رقم زد که موج بیداری را در میان مسلمانان برانگیخت و زنگ خطر را برای استبداد و استکبار به صدا درآورد. وزیرمختار انگلیسی در گزارشی به انگلستان نوشت: «کسانی که به اوضاع و احوال ایران آشنایی دارند، می‌گویند که از اقتدار روحانیت شگفت‌زده شده‌اند. هم از مخالفتشان با حکومت استبدادی قاجار و هم از جهت پیروی مردم از دستورات آنان دربارۀ چیزی که از دید شرع ممنوع نبود؛ ولی اکنون اعلام گردیده استعلام آن گناهی زشت است.[4]

قیام مردم به رهبری علما و توفیقی که در راه الغای امتیاز تنباکو نصیب آنان و روحانیت گردید، این واقعیت را به اثبات رساند که با مقاومت و اعتراضی فراگیر می‌توان از اقداماتی که به ضرر آحاد جامعه صورت می‌گیرد و نیز توطئه‌های اجانب، جلوگیری کرد. با صدور این فتوا، مسلمانان ایران مبارزه علیه قراردادی ذلت‌آوری را وظیفه‌ای شرعی و تکلیفی دینی دانستند و قلیانها را شکستند و توتون و تنباکوی فراوانی را به آتش کشیدند، حتی در حرم شاه نیز خدمه از تهیة قلیان برای پادشاه امتناع می‌کردند. ناصرالدین شاه که موقعیت خود را در خطر می‌دید، با پرداخت غرامتی به شرکت تالبوت، امتیاز مزبور را لغو کرد. لغو امتیاز کشوری استعماری و به شکست وادار کردن یک ابرقدرت در انسجامی همه جانبه، به مردم آموخت که علاوه بر استبداد، در صورت اتحاد و تشکّل و استمرار مبارزه، می‌توان بر قدرتهای استکباری غلبه یافت.[5]

استاد سید محمد محیط طباطبایی) مورخ و محقق معاصر نوشته است: «فتوای میرزای شیرازی که بدون شک محصول تمهید مقدمات سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی بود، شاه و صدراعظمش، امین‌السلطان را در مقابل علمای عتبات عراق و ایران مغلوب ساخت و در ضمن، میزان نفوذ معنوی علما و تأثیر دخالت مستقیم آنان در امور کشوری برای جلوگیری از نفوذ بیگانگان، ثابت گردید.»[6]

سید جمال الدین اسدآبادی در نامه‌ای از بصره، خطاب به علمای ایران متذکر گردید: «حق را باید گفت. شما پیشوایان با تصمیمی که گرفتید، اسلام را بزرگ و نام دین را بلند ساختید و دلها را از هیبت خود پر نمودید، به طوری که بیگانگان عموماً فهمیدند در مقابل اقتدار شما مقاومت ممکن نیست، دانستند شما دیوار کشورید و زمام ملت به دست شماست.»[7]

فتوای جهاد علیه اشغالگران

هنگامی که دولت انگلستان در سال 1332ق علیه سرزمین عراق اعلان جنگ داد و بصره را به تصرّف خویش درآورد، اهالی این بندر مواصلاتی تلگرافی بدین مضمون خطاب به علمای شهرهای مقدس عراق فرستادند: «کافران در حالی که همگی به سلاح مجهزند، به اطراف شهر احاطه پیدا کرده‌اند. ما از تسلّط کفار بر دیگر بلاد اسلامی خائف هستیم. عشایر را به دفاع کردن فرمان دهید و بدین وسیله ما را یاری کنید!» این تلگراف در تمام مساجد قرائت شد، واعظان و خطبا نیز مردم را با سخنان آتشین خود به نبرد و دفاع در برابر دشمن متجاوز تشویق کردند که: اگر انگلستان عراق را اشغال کند، مساجد و مشاهد زیارتی مقدس را ویران خواهد ساخت، و حرمت بانوان را از بین خواهد برد. علمای آگاه به زمان، این بار نیز استراتژی مناسبی اتخاذ کردند و به ندای مظلومانة مردم بصره پاسخ مثبت داده، فتوا بر وجوب دفاع دادند و مردم را به پیکار علیه متجاوزان تشویق کردند و خود نیز پیشاپیش مجاهدان و عشایر به طرف میادین نبرد حرکت کردند و رهبری امت را در صحنه‌های جنگ برعهده گرفتند.

آیت الله مرعشی نجفی) که در این جهاد مقدس حضور داشته است، می‌گوید: من در آن هنگام جوانی بودم که به چادرهای مجاهدان آب می‌رساندم. غالب مجتهدان شیعه در جبهه‌های گوناگون جنگ حضور داشتند: میرزا محمدتقی شیرازی، میرزای نائینی، سید ابوالقاسم کاشانی و میرزا رضا ایروانی# در این جهاد خیلی فعال بودند. در مجموع، نیروهای مردمی به رهبری علما به مدت هجده ماه در ناحیة کوت العماره سرسختانه در برابر ارتش متجاوز انگلیس از خود مقاومت نشان دادند و با عملیات چریکی خویش، قدرت هرگونه تحرک مؤثری را از آنان گرفتند.[8]

بعد از اینکه سپاه بریتانیا سامرا را مورد محاصره قرار داد، میرزا محمدتقی شیرازی! شاگرد برجستة میرزای مجدد که فقیهی توانا بود، در برابر مهاجمان مذکور از خود مقاومت نشان داد و سرانجام ناگزیر آخرین فردی بود که این دیار زیارتی را به مقصد کاظمین ترک کرد. آنگاه راهی کربلا شد و در این شهر روح مبارزه و پایداری در برابر قوای طغیان‌گر انگلیسی را در کالبد جامعة اسلامی دمید و خود نیز با صلابت و شجاعتی وصف ناپذیر، به منظور دفاع از حقوق پایمال گردیدة شیعیان عراق قیام کرد و فتوای تاریخی و حماسی خویش را که غیرت دینی و ملی مردم عراق را به جوش آورد، صادر کرد و آنان را برای جهادی مقدس مهیا ساخت.

در پی صدور این فتوا، جنبش اسلامی و مردمی به نام «ثورة العشرین» یا انقلاب بزرگ عراق شکل گرفت که سرانجام به استقلال عراق و رهایی از سلطۀ انگلستان منجر گردید.[9] میرزای مجدد، فرزندش شیخ محمدرضا را به کاظمین فرستاد تا به مجاهدین بپیوندد و همراه آنان عازم جبهه گردد. آنچه باعث افزایش اهمیت فتوای آیت الله شیرازی و تأثیر گستردۀ آن گردید، انتشار سریع این فتوا در تمام شهرهای عراق بود. حمایتی که آن فقیه عالی مقام به دست آورد و پاسخ مثبت وسیعی که به صدور فتوای او داده شد، در گسترش نفوذ و نقش وی برای عهده‌داری زعامت مطلق دینی سیاسی بعد از ارتحال مرجع بزرگ، سید محمدکاظم یزدی، سهمی به سزا داشت. او موفق شد به درگیری‌های خونین میان عشایر پایان دهد و آنان را علیه اشغالگران بسیج و متّحد کند؛ ولی حاکم کل عراق از آیت الله شیرازی خواست فتوای جهاد خود را با فتوایی جدید نقض کند تا مبارزة مجاهدین در جنوب ایران علیه نیروهای بریتانیا متوقف گردد. این تقاضا از سوی میرزا رد شد و چون عده‌ای از شخصیتهای دینی توسط مقامات دستگیر و به هند تبعید شده بودند، میرزای شیرازی اشغالگران را تهدید کرد که در اعتراض به این عمل، عراق را ترک خواهد کرد. این موضوع جنبش بزرگی برپا کرد و نیروهای انگلیسی را وادار کرد تبعیدیها را به عراق برگردانند.

در انقلاب عراق مذهب و فرهنگ و دیانت عامل وحدت‌بخش مسلمانان گردید و جهاد علیه انگلستان را به رغم اختلافهای مذهبی و قومی، فراگیر ساخت.[10]

اقتدار معنوی، نگران کنندۀ ابرقدرتها

در ایامی که دولت انگلستان و روسیه ایران را به سه منطقه تقسیم کردند، و نواحی شمالی تحت نفوذ روس، مناطق جنوب تحت اشغال بریتانیا و نقاط مرکزی به صورت بی‌طرف ماند، کشور اسلامی لیبی به اشغال ایتالیا درآمد. آیت الله سید محمدکاظم یزدی) مرجع وقت شیعیان جهان، در این فتوا 5 ذی حجه 1329ق فتوای تاریخی و مهم خود را دربارة این اوضاع اسفبار صادر کرد که در آن آمده بود: «در این ایام که دول اروپایی اسلام را در معرض نابودی قرار داده‌اند، به عموم مسلمین از عرب و ایرانی، واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند و از بذل جان و مال خویش در بیرون راندن نیروهای ایتالیایی از طرابلس (لیبی) و اخراج روس و انگلیس از ایران هیچ فروگذاری نکنند؛ زیرا این عمل از مهم‌ترین فرایض اسلامی است، تا به یاری خداوند این دو سرزمین اسلامی از تهاجم صلیبیها مصون بماند.»[11]

وقتی بریتانیا به خاک عراق تجاوز کرد، آیت الله سید محمدکاظم یزدی) سخنرانی کرد و آنان را به دفاع از این کشور اسلامی در برابر متجاوزان فراخواند. علمای شیعه در رأس گروه‌های مجاهد - که به چهل هزار نفر رزمنده بالغ می‌گردیدند - به سوی جبهۀ جنگ حرکت کردند. نمایندگان آیت الله سید محمدکاظم یزدی) از جمله فرزندش سید محمد، در این جمع مبارز و سلحشور دیده می‌شدند. شیخ خیون العبید در شطره از همکاری با مجاهدان امتناع کرد. آیت الله یزدی طی نامه‌ای خطاب به وی، عشایر مزبور را برای این نبرد حیاتی ترغیب کرد و نوشت:

«خبر یورش کفار بر بلاد مسلمین و محاصرة بصره توسط متجاوزان انگلیسی به تو و ما رسیده است، حال که اوضاع اینگونه است، من، تو را ملزم می‌نمایم که با تمام مسلمانان تحت امر خود به سوی بصره برای بستن مرزهای آن و دفع کفار محاصره کننده حرکت کنید! این کار را از جانب خدای متعال بر تو و تمام کسانی که سخن من به آنان می‌رسد و توان حرکت به سوی بصره و بذل جان، مال، توشه، سلاح و افرادش را دارند، واجب است و بر هیچ مسلمان متمکّن در این باره، عذری پذیرفته نمی‌باشد. حکومت و سایر مسلمانان در وجوب دفاع و حفظ اسلام، در وضع کنونی مساوی‌اند.»[12]

هنگام یورش بریتانیا به عراق، آیت الله یزدی) به والی وقت بغداد فتوای خود در وجوب دفاع از مرزهای کشورهای مسلمان و نیز اعزام فرزندش سید محمد به خط مقدم نبرد با متجاوزان را خبر داد و در نامه‌ای به فرزندش نوشت: «خداوند تو و تمامی برادران مؤمن ما را بر کفار پیروز گرداند! به تو سفارش می‌کنم به جدّ و جهد در ارشاد مردم، به آنچه صلاح است و برانگیختن قبایل و بیدار نمودن غافلان و هشدار دادن به عذرآورندگان با انجام موعظه و نصایح بیدارکننده تا از غفلت و تعلل پرهیز کرده و حجّت را بر طوائف و ساکنان شهرها و روستاهای مسیر خود تمام کنی.»[13]

در مکتوب آن بزرگوار خطاب به سید علی قزوینی، نمایندة ایشان در کوفه، آمده است: «از آنجا که دشمن نزدیک گردیده و کار سخت گشته و مشکلات زیادی پدید آورده است، بر همه کس لازم است که در عقب راندن متجاوزان و حفظ حدود و ثغور اسلام با همة امکاناتی که دارند، غفلت نورزند.»[14]

موضع گیری‌های آیت الله یزدی) در جریان قیام نجف، از موضع‌گیری دیگر علما جدا نبود. او بیش از دیگر مراجع دربارة حفظ جان نیروهای انقلابی، جلوگیری از انتقام انگلیس و نیز صدور عفو عمومی برای کسانی که در این حرکت نقش داشتند، تلاش کرد. او به هنگام شعله‌ور شدن قیام، نجف اشرف را ترک نکرد و خواستة مأموران انگلیسی مبنی بر ترک این دیار را برای مصون بودن از بمبارانها نپذیرفت. او به این شرط قبول کرد نجف را ترک گوید که تمام اهل بیت او از شهر بیرون بروند؛ و منظور، ساکنین شهر نجف بود. بدین ترتیب، بر اثر قاطعیت سید یزدی) اهالی این دیار از نقشه‌های شوم و فتنه‌های انگلیس در امان ماندند.[15]

«سر رونالد استیورز» از سیاستمداران انگلیسی و در زمرة بازیگران مهم استراتژی بریتانیا طی جنگ جهانی اول است. وقتی عراق به اشغال این دولت درآمد، وی در ادارة کمیساریای عالی انگلستان سمت مشاور عالی را داشت و چون زبان عربی را به خوبی تکلّم می‌کرد، مدام با رجال نامدار و بانفوذ عراق در تماس بود. وی در کتابی با عنوان «شیوه‌های شرقی» به ملاقات خود با آیت الله سید محمدکاظم یزدی) اشاره کرده است:

«در 28 رجب 1335ق به اتفاق یکی از مأموران برای دیدار با این مرجع شیعه به سوی نجف اشرف حرکت کردیم. وی احساسات خوبی نسبت به ما نداشت و حتی دویست لیره‌ای که به او تقدیم گردید، رد کرد. کاربت (کمیساریای عالی انگلستان) مأموریت داشت با مبلّغ هزار لیره به ایشان نزدیک شود. با اینکه بسیار ناامید بود، من با کمال احتیاط پاکت محتوی اسکناسها را در جیب خود نهادم و به اتفاق کاربت، به منزل این سید زاهد رفتیم. سید علیرغم سالخوردگی سیمایی درخشنده و نورانی داشت. با نهایت سردی و بی‌اعتنایی به ما خوش آمد گفت و ما را روی حصیری که در بیرون اتاقش افتاده بود، نشانید و من متوجه نفوذ زیاد و حسن شهرت او در میان مسلمانان بودم. در خطوط سیمایش نیرویی جذاب وجود داشت. در وجود نحیفش اقتداری خارق العاده قابل مشاهده بود. در کشورهای اسلامی کم تر نظیر او را دیده بودم. بعد از تعارفات متداول و برخی مذاکرات، خواهش کردیم دقایقی خلوت کنیم. بعد از آنکه تنها ماندیم، پاکت اسکناس را جلویشان گذاشتیم. با کمال وقار و متانت پاکت را پس زد و از دریافت آن مبلّغ قابل توجه، در شرایطی که قطعاً بدان نیاز داشت، امتناع کرد. ملاحظه کردم اصرار بیش از این متناسب منزلت و مقام شامخ او نمی‌باشد. از این رو، مسیر گفتگو را برگردانیده، راجع به شریفِ مکه[16] که از حامیانش بود، صحبت را به میان کشیدم. در خاتمه و قبل از خداحافظی، بار دیگر موضوع پول را مطرح کردم و او باز هم تقاضای ما را ردّ کرد. اطمینان حاصل کردم با او نمی‌توان در این باره گفتگو کرد.»[17]

در نقل دیگری آمده است: سید مبلّغ مورد نظر را تحویل گرفت و در گوشة زیرانداز خود جای داد. جلسة گفتگو رو به پایان بود که آیت الله یزدی) از فرستادة دولت بریتانیا وضع محرومان و میزان کسب و کار افراد طبقة فقیر انگلستان را جویا شد که وی جواب داد: در انگلستان این افراد وضع خوبی ندارند و در فقر غوطه‌ورند. سید بلادرنگ پاکت حاوی آن حواله را از زیر تشکچة خود برداشت و مبلّغی قابل توجه بر روی آن نهاد و به میهمان انگلیسی گفت: «این پول را میان نیازمندان کشور خود از سوی ما تقسیم کنید!» و با این سخن، چهرة مأمور بلندپایة سیاسی انگلیس متغیر گردید و از منزل آن مرجع وارسته با خشم و عصبانیت بیرون آمد و به همراه خود گفت: ما آمدیم او را بخریم؛ ولی او ما را خرید.[18]

آیت الله سید محمدکاظم یزدی) در میان مسلمانان ترکستان غربی و قفقاز - که آن زمان جزء قلمرو دولت روسیه بود - نفوذ عمیق و گسترده‌ای داشت و مقامات بلند پایة روسی از این بابت نگران بودند که مبادا این ارتباطهای قوی مذهبی و مردمی موجب ایجاد تحول در ساکنان این نواحی گردد و آنان علیه مقامات روسی بپا خیزند، یا روسهای اشغالگر را با کمک مسلمانان آسیای مرکزی و قفقاز از آن سرزمین بیرون برانند. از نامة سرّی یکی از دیپلماتهای انگلیسی به خوبی این خوف و بیمناکی آشکار است؛ زیرا وی می‌نویسد:

«موسیو ماسچکوف (کارمند عالی رتبة روسها در بغداد) به من اطلاع داد که متنفذترین شخصیت روحانی در میان مسلمانان قفقاز سید محمدکاظم یزدی است. او می‌خواهد نفوذ و اقتدار خود را به کار گیرد تا روسها را از ایران بیرون نماید و به اشغال و نفوذ سیاسی آنان خاتمه دهد. او خیلی مورد احترام و تکریم مسلمانان می‌باشد و از اقتدار فوق العاده‌ای برخوردار است. بنابراین، امکان دارد با دامن زدن به خیزشهای موجود در قفقاز، گرفتاریهای قابل ملاحظه و مخاطره‌انگیزی برای امپراتوری روسیه به وجود آورد.[19]

دژی استوار در برابر توفان تهاجم

آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی (1260 ـ 1340ش)، فقیه مبارز و مجاهد خستگی ناپذیری بود که عمر خود را در راه مبارزه با استبداد، استکبار و ستمگری گذراند و چون دژی استوار در برابر تهاجم بیگانگان به کشورهای اسلامی ایستادگی کرد و به پاسداری از اسلام و ارزشهای قرآن و سنت و عترت نبی اکرم(ص) برخاست. وی به سبب خوی استکباری بریتانیا، هرگز حاضر نبود پای میز مذاکره و سازش با این ابرقدرت متجاوز بنشیند و تجدید رابطه با بریتانیا را مرگ ملت می‌دانست.[20]

ایشان در مصاحبه با «مارتین» سردبیر نشریه‌ای اروپایی، خاطرنشان ساخت: «من همیشه از خدا می‌خواستم ما نفت نمی‌داشتیم و از شرّ سیاست استعمار انگلستان آسوده می‌ماندیم؛ زیرا این کشور برای آنکه نفت ما را بدون مزاحمت به یغما ببرد، در کلیّۀ شئون اجتماعی ما دخالت کرد و فساد و نفاق را در مملکت ما به وجود آورده و توسعه داد و کشور ما را با همین حیله‌های جنایت آلود استعمار و به وسیلة روی کار آمدن هیئتهای حاکمة فاسد، از حیث اقتصاد، دیانت و اخلاق تضعیف کردند، چنانکه کشورمان بر اثر اعمال نفوذهای استقلال شکنانة شرکت سابق نفت، از داشتن استقلال سیاسی و اقتصادی حقیقی بی‌نصیب مانده بود.»

آیت الله کاشانی) در گفتگو با خبرنگار آمریکایی روزنامة «هرالد تریبیون» اظهار داشت: «ما به هیچ وجه اجازه نمی‌دهیم که کمکهای مالی و اقتصادی از طرف هر دولتی که باشد، وسیلة اعمال نفوذ و دخالت مشروع آن کشور و دولت در ایران گردد؛ زیرا ما استقلال و حاکمیت ملی خویش را با هیچ چیزی عوض نخواهیم کرد و به هیچ کشور و سیاست بیگانه‌ای اجازه نخواهیم داد که در امور داخلی وطن ما اعمال نفوذ نماید.»[21]

زمانی که انگلستان قرارداد شومی را به ایران تحمیل کرد که به موجب آن، دولت متعهد گردید تا از کارشناسان بریتانیا استفاده کند، هنگامی که احمد شاه قاجار وارد حرم کاظمین در عراق شد، آیت الله کاشانی در میان علما خطاب به وی گفت: «عجیب است! در حالی که ملتهای مظلوم عالم یکی از پس از دیگری زنجیرهای اسارت و استعمار را پاره می‌کنند و به کشورهای مستقل جهان می‌پیوندند، ملت مسلمان ایران به ورطۀ هولناک سلطه و نفوذ استعمار انگلیس وارد می‌شود و دولت وقت (میرزا حسن وثوق) قرارداد استعماری را که آزادی و استقلال ایران را نابود می‌کند و ما را زیر سلطۀ انگلستان قرار می‌دهد، امضا کرده است. ما از شما می‌خواهیم تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تصویب و اجرای این قرار داد به کار گیرید.»

احمدشاه در پاسخ گفت: «من این معاهده را امضا و تأیید نکرده‌ام و حداکثر کوشش خود را برای جلوگیری از اجرای آن به کار خواهم برد.»[22]

در جنگ جهانی اول و اشغال عراق توسط انگلستان و روی کار آمدن حکومتی دست نشانده در عراق، مرحوم آیت الله کاشانی برای مبارزه با متجاوزان غاصب در صدد بر پا کردن جنگی مسلحانه برآمد و به منظور بسیج نمودن مردم و سران عشایر، همراه پدرش، عالم بزرگوار، آیت الله سید مصطفی کاشانی) از نجف به کاظمین آمد و مورد توجه و استقبال مجاورین و زائرین حرم این دیار قرار گرفت و با آنکه در این جریان، در غم ارتحال والدش سوگوار گردید، برای قیامی گسترده و مسلحانه علیه استعمار مصمم شد. مراجع عظام و علمای بزرگ برنامه‌های او را مورد تأیید و حمایت خویش قرار دادند.

بعد از آن که تلاشهای فراوان اقشار گوناگون برای رسیدن به استقلال عراق، از طریق مسالمت آمیز به نتیجه نرسید و بر همگان روشن شد که استعمارگران انگلیسی جز با مبارزة مسلحانه از خاک عراق بیرون نمی‌روند، آیت الله کاشانی در شب پانزدهم شعبان 1338 ق عده‌ای از علما، رؤسای عشایر و سران عرب را به منزل خود، در کربلا فراخواند و در جلسه‌ای مخفیانه مسئلة نبرد با اشغالگران مورد بحث قرار گرفت. بعد از سخنرانیهای کوبنده علیه سلطه‌گری انگلیس، پانزده نفر، از جمله آیت الله کاشانی، به عنوان نمایندگان بغداد و کاظمین، برای رساندن خواسته‌های مردم و علما به گوش مقامات انگلیسی برگزیده شدند. هیئت مذکور با «ویلسون» دیدار کرد و یادآور شد، اگر به تقاضای آنان رسیدگی نشود، دست به اسلحه می‌برند؛ اما وی آنان را به سرکوبی شدید تهدید کرد.

با تصمیم‌گیری مبنی بر شروع نبرد مسلحانه، مرحوم کاشانی، عشایر منطقۀ «رمیثۀ» را به نبرد با نیروهای انگلیسی ترغیب کرد. بین این طایفه و قوای متجاوز جنگ نابرابری درگرفت. با صدور فتوای مرجع بزگ وقت (میرزای دوم) مبنی بر جهاد علیه انگلیسیها، علمای دیگر از این مبارزات حمایت کردند و مبارزان مسلح از نواحی گوناگون به کمک عشایر مزبور رفتند. مرحوم کاشانی در فتوایی متذکر گردید که هر کس در میدان جنگ با نیروهای انگلیسی کشته شود، شهید به شمار می‌آید. بعد از آنکه انقلاب عراق گسترش پیدا کرد، به دلایل گوناگونی ضرباتی را متحمل گردید.

«سر پرسی کاکس» که بعد از ویلسون نمایندة سیاسی انگلیس در عراق شده بود، با شروطی به مبارزان پیشنهاد صلح داد و اولین شرط، تسلیم هفده نفر از رهبران انقلاب، از جمله آیت الله کاشانی بود.[23] مورخان پیشگامی و نقش موثر آیت الله کاشانی را در خیزش مردم عراق مورد توجه قرار داده‌اند. «فرق المزهر» می‌نویسد: «اولین حرکت در جهت نهضت انقلابی از جانب آیت الله کاشانی در کاظمین صورت گرفت. او دست به اعمال عظیمی در دوران انقلاب و حتی قبل از آن زد و در واقع، نهضت مزبور شاخه‌ای از درخت فتوا بود.»[24]

هراس استکبار از صلابت مرجعیت مجاهد

مرحوم آیت الله حاج سید عبدالحسین موسوی لاری نجفی (1264 ـ 1320ق) از مراجع بزرگ تقلید شیعه و در زمرۀ طلایه‌داران مبارزه با استبداد، استکبار و استعمار به شمار می‌رود. بارزترین ویژگی آن مرحوم - که در سراسر زندگی او جلوه داشت - نفرت شدید از سیاستهای ابرقدرتهای آن عصر، به خصوص دولت انگلیس می‌باشد. وی در برابر تجاوز دولت انگلیس به خاک ایران قیام کرد و پیوسته بر آن بود تا با جدیّت تمام از نفوذ استعمارگران جلوگیری کند و راه را بر نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بیگانگان ببندد. او ضمن اینکه انگلیسیها را بدترین نوع شیاطین روزگار معرفی کرد، هرگز فجایع و جنایات دولت روس را از دیده پنهان نداشت و در مورد نفوذ سیاست مکّارانة آنان به ملت مسلمان هشدار می‌داد.[25]

سید لاری دربارة معاهداتی که فرمانروایان و کارگزاران حکومتی کشورهای اسلامی با بیگانگان منعقد ساخته‌اند و موجب گسترش نفوذ بیگانه و اشغال بخشی از نواحی مسلمان نشین گردیده و هویت مسلمین را به خطر انداخته‌اند، می‌گوید: «هر قرارداد و معاهده‌ای که از روی سفاهت یا فریب و ستم و احیاناً از روی مخالفت با شریعت اسلامی، از سوی وکلا و امنای دولتهای اسلامی صادر گردیده، بیهوده و باطل و غیر قابل اجرا بوده و به هیچ روی قابل قبول نمی‌باشد؛ چراکه خطاکاری آنان از نظر شرعی و از دیدگاه خود روا و نافذ نمی‌باشد. از این رو، باید تمام سرزمینها، همچون گذشته به اصل خود بازگردند و طمع بیگانگان از سرزمینهای اسلامی بریده شود و دست نیرنگ و خصومت آنان با نیروی جهاد و اتحاد قطع و کوتاه گردد.[26]

در ربیع الثانی 1333ق انگلیسیها بوشهر را به اشغال خود درآوردند و فضای رعب و روزگار سختی را بر نواحی جنوبی ایران حاکم ساختند؛ اما مرحوم سید ابوالحسن لاری با دلاوری ویژه‌ای علیه انگلیس اعلان جهاد داد و خود برای تشویق مجاهدان و تهییج ملت و بسیج مردم به  منظور جلوگیری از هجوم بیگانگان به آبادی کورده، از توابع لارستان عزیمت نمود. از آن سو قوای انگلیسی بعد از تصرف بوشهر، شیراز را تحت نفوذ خود درآورده و آهنگ تصرف لارستان را می‌کنند و چون متجاوزان مزبور از گذشته با سید لاری دشمن بودند، به محل اقامت وی یورش بردند و آن را به ویرانه‌ای مبدل ساختند. آن فقیه مجاهد به کمک یکی از رزمندگان، از میان دوازده هزار نیروی انگلیسی عبور کرده، خود را به فیروز آباد رساند تا از آنجا نیروهای مسلح مردمی را علیه تجاوز بریتانیا مهیا سازد. آنگاه در شعبان 1336ق علیه انگلیس اعلان جهاد داد. بعد از این حکم، مجاهدان با یکدیگر متحد گردیده، نبرد با متجاوزان را آغاز کردند. حکم جهاد این مرجع مجاهد آن چنان در عشایر و اقشار دیگر نفوذ داشت که انگلیس احساس هراس کرد و برای خنثی ساختن اثر این فتوا تلاشهایی را انجام داد و کوشید به وسیلة کنسول خود در شیراز مجاهدان و عشایر را از ادامة نبرد منصرف سازد.

«فرمانفرما» والی فارس نیز تلاش کرد نقشۀ انگلیس را عملی سازد و سید را از طریق تزویر دستگیر نموده، او را به ژنرال ساکس، فرماندة پلیس جنوب انگلیس تسلیم نماید؛ اما مردم از نقشۀ شوم وی آگاه گردیدند و مانع توطئة وی شدند. سید با شجاعت تمام، مجاهدات خود را علیه متجاوزان پی گرفت تا آنکه در جمعه چهارم شوال المکرم 1342ق بعد از اقامة نماز جمعه، روح پاکش به سرای باقی شتافت.[27]

خط مقدم مبارزه با جنگ نرم

وقتی آیت الله میرزا ابراهیم محلاتی (1266ـ 1336ق) از فقهای وارستة عصر قاجاریه، متوجه شد یکی از کشیشهای انگلیسی به کودکان مسلمان تعلیم می‌دهد و از این راه می‌خواهد آنان را مطابق تعالیم کلیسا و مسیحیت پرورش دهد، نتوانست در برابر این نیرنگ خاموش او ساکت باشد و اجازه دهد اجانب در فرهنگ مسلمانان خدشه‌ای وارد سازند. از این رو، ضمن مخالفت با این جنگ نرم فرهنگی، تصمیم گرفت برای تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان مدرسه‌ای به سبک جدید تأسیس کند. خفیه نویسان انگلیسی گزارش دادند که دوباره آقا میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی از بابت درس دادن «مستر زایس» کشیش انگلیسی به اطفال سربلند کرده است و می‌گوید زایس حق ندارد که به مسلمانان درس بدهد. خود وی و سایرین خیال دارند مدرسه‌ای برای تعلیم اطفال دایر کنند.[28]

سرانجام مدرسة شریعت (حیات بعدی) به سبک جدید در سال 1325ق توسط «شیخ محمدحسین حیات» و با حمایت و نظارت میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی تأسیس گردید.[29]

از آنجا که آیت الله محلاتی به عنوان مرجعی با نفوذ از موضع دیانت بر حرکتهای سیاسی نظارت داشت و دربارة ترفندهای استعماری، به کارگزاران دولتی هشدار می‌داد، مأموران انگلیسی کوچک‌ترین رفتارها و موضع‌گیریها و ارتباطات ایشان را زیر نظر گرفته، به مرکز گزارش می‌دادند. از مکاتبات وثوق الدوله، نخست وزیر وقت با «سر جورج بارکلی» وزیرمختار انگلیس مقیم تهران، برمی‌آید که دولت مرکزی برای استقرار نظم در جنوب ایران با مشکلاتی روبرو بوده است؛ اما میرزا ابراهیم با اقتداری که دارد، قادر است آشفتگیها را برطرف نماید.[30]

حاج مهدی قلی خان هدایت (مخبر السلطنه)، حاکم وقت فارس، می‌گوید: «در شهر آباده قتلی واقع شده بود که قاتل فردی بهائی بود. میرزا ابراهیم اصرار به قصاص بدون اغماض داشت و من هم قول داده بودم؛ اما با اصرار کنسول انگلیس قرار بر فدیه گردید. میرزا ابراهیم وقتی متوجه شد، به شدت مکدّر گردید و معترض بود که چرا من تحت نفوذ بیگانه‌ای قرار گرفته‌ام و باعث شده‌ام حکم شرعی دربارة آن فرد اجرا نشود؟!»[31]

در آن ایام انگلیس برای تسلط افزون‌تر بر شبه قارة هند، به اقلیم فارس، بیش از دیگر ولایات اهمیّت می‌داد؛ زیرا دروازة ورود به این سرزمین به شمار می‌آمد. به همین دلیل، وزارت خارجة انگلیس با تأسیس وکالت خانه‌ای در شیراز و گماشتن مأموران و جاسوسان آشکار و مخفی در آن، تمام جریانهایی که در جوامع مختلف این منطقه صورت می‌گرفت، دقیقاً زیر نظر گرفته بود و به عنوان خبر به مرکز گزارش می‌کرد و به کمک این راپورتها آنان قادر بودند نبض مسائل منطقه را در اختیار گیرند و به نفع دولت خویش و به منظور نفوذ در جامعه و فرهنگ اقشار گوناگون، از آنها بهره‌برداری کنند. مرحوم میرزا ابراهیم در سخنرانیها، جلسات درس و ملاقاتهای مردمی، به اهالی توصیه کرد مراقب این تحرکات سیاسی بیگانگان باشند و هوشیاری خود را حفظ کنند و ترفندهای اجانب را برنتابند.[32]

ادامه دارد...

___________________________________________

[1]. تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران، ابراهیم تیموری، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، 1361ش، ص 88 ـ 89.

[2]. همان، ص 90.

[3]. آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی، عالم فرزانه و سیاست مدار گرانمایه، رضا آل علی گل، تهیه و تنظیم در مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیمای قم، 1389ش (در شرف چاپ و نشر)، ص82.

[4]. باران بیداری، از نگارنده، انتشارات نورالسجاد، قم، 1387ش، ص 171.

[5]. تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری با مقدمه عباس اقبال آشتیانی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، 1361ش، ص‌2؛ تاریخ معاصر ایران، گروهی از نویسندگان، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، تهران، 1374ش، صص 40 ـ 41؛ دین و دولت در ایران، حامد الگار، نشر توس، تهران، 1356ش، صص 272 و 307.

[6]. سید جمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین، محمد محیط طباطبایی، فرهنگ اسلامی، قم، 1370ش، ص 63.

[7]. همان، ص 211.

[8]. موسوعۀ العتبات المقدسۀ، جعفر خلیلی، مؤسسه أعلمی، بیروت، 1407ق، ج 6، قسم الاول، ص 250؛ نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی عراق، محمد صادقی، دارالفکر، قم، 1358ش، ص 13.

[9]. نهضت شیعیان در انقلاب اسلامی عراق، عبدالله فهد نفیسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364ش، ص 73.

[10]. تاریخ حرکت اسلامی در عراق، عبدالحلیم الرهیمی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1375ش، صص 224 ـ 230؛ میرزا محمدتقی شیرازی سروش استقلال، محمد اصغری‏نژاد، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1373ش، صص72 ـ 73.

[11]. الثورۀ العراقیۀ الکبری، عبدالله فیاض، مطبعۀ دارالسلام، بغداد، 1975م، صص 117 ـ 118.

[12]. عالمان شیعه رویاروی استعمار، سلیم الحسنی، ترجمه: محمدهادی باسخواه، شرکت به‌نشر، مشهد، 1378ش، صص60 ـ 61.

[13]. همان، صص 120 ـ 121.

[14]. نهضت روحانیون ایران، علی دوّانی، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، مشهد، 1360ش، ج 1، ص 212.

[15]. نجوم امت، مجله نور علم، ش 15، صص 82 ـ 83؛ مردان علم در میدان عمل، نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1375ش، ج 1، ص 46.

[16]. شریفِ مکه (شریف حسین) بزرگ خاندان هاشمی بود که پس از حذف امپراطوری عثمانی، از سال 1908م تا سال 1924م حاکم و امیر حجاز بود و بر تمامی منطقه استیلا داشت؛ حکومت آل سعود در پی حمایت کشورهای خارجی پس از برداشتن شریف مکه روی کار آمد. (ر.ک: سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی، پرویز شاکری، مرکز پژوهش و اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1388 ش)

[17]. مجله خواندنیها، سال ششم، ش 48، 1325ش؛ وفادار باشید، نصرالله شبستری، مرکز نشر کتاب، تهران، 1350ش، ص 138 ـ 141.

[18]. خاطره شیخ کاظم ایروانی، مندرج در کتاب نجوم السرد بذکر علمای یزد، جواد مدرسی، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، یزد، 1388ش، ص 732.

[19]. ایران و جهان اسلام، عبدالهادی حائری، آستان قدس رضوی، مشهد، 1368ش، صص 158 ـ 159.

[20]. روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت  نفت، گروهی از نویسندگان، مؤسسه دارالفکر، قم، 1358ش، سند ش 56.

[21]. الگوی جهاد و اجتهاد، مسلم طهوری، ص 92، به نقل از روزنامه اطلاعات، 10/8/133.

[22]. آیت الله کاشانی رایت استقلال، علی محمدی، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1373ش، صص 28 ـ 29.

[23]. نگاهی به تاریخ انقلاب عراق، محمد صادقی، ص 38.

[24]. همان، صص 38 - 39.

[25]. شجره طیبه، عبدالحمید مهاجری، کتابخانه مرکز اسناد و مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ص 37.

[26]. ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه، سید محمدتقی آیت اللهی، انتشارات سپهر، تهران، 1363ش، صص 116 ـ 117.

[27]. امانتدار پیامبران، سید محمدتقی آیت اللهی، مؤسسه انجام کتاب، تهران، 1361ش، صص 115 - 117؛ آیت الله سید عبدالحسین لاری و جنبش مشروطه ‏خواهی، محمدباقر وثوقی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1383ش، صص236 ـ 239.

[28]. وقایع اتفاقیه (مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس)، ص 495.

[29]. تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، حسین محبوبی اردکانی، انجمن دانشجویان دانشگاه تهران، تهران، 1354ش، ج 1، ص 376 به بعد.

[30]. گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره مشروطه ایران، به کوشش احمد بشیری، نشر نو، تهران، بی‌تا، ج 6، ص 126.

[31]. مردی بزرگ از خطة فارس، جمعی از محققین، نشر هدف، قم، 1367ش، ص 55.

[32]. همان، ص 46.

برچسب‌ها: