امام صادق ‏علیه ‏السلام و تقیه‏

21:11 - 1394/11/18

اشاره‏
یكى از شیوه ‏هاى حفظ اسلام و تشیع، «تقیه» بجا و به موقع بوده است. اهل بیت‏ علیهم‏ السلام از تقیه به عنوان تاكتیكى مقتدرانه و عزّتمندانه براى رسیدن به اهداف عالیه خود استفاده كرده، پیروان شان را نیز بدان توصیه مى‏ كردند.
بسیارى از پیامبران الهى و پیروان آنها، همچنین اهل بیت‏ علیهم ‏السلام و یارانشان، توانستند با تقیه به نگام، درست و شجاعانه، دین الهى را از خطر نابودى حفظ كنند؛ همچنین دست اوردهاى وحیانى را از خطر زوال مصون بدارند و حتى در بسیارى از زمانها، جان خود را از نابودى نابهنگام، زودرس و احیاناً كم ثمر باز دارند؛ چنان كه در این باره از حضرت على‏ علیه ‏السلام چنین روایت شده است: «وَآمُرُكَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیةَ فِى دِینِكَ، وَاِیاكَ ثُمَّ اِیاكَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاكِ وَاَنْ تَتْرُكَ التَّقِیةَ الَّتِى اَمَرْتُكَ بِها فَاِنَّكَ شائِطٌ بِدَمِكَ وَدِماءِ اِخْوانِكَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِكَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِى اَیدِى اَعْداءِ دِینِ اللَّهِ وَقَدْ اَمَرَكَ اللَّهُ تَعالى‏ بِاِعْزازِهِمْ؛ (1) به تو امر مى‏ كنم كه تقیه را در دینت به كار ببرى. مبادا، مبادا خود را در معرض هلاك شدن قراردهى، و مبادا تقیه ‏اى كه به تو دستور مى‏ دهم، ترك كنى. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمت هاى خود و برادرانت را در معرض نابودى قرار داده‏اى و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل كرده ‏اى؛ در حالى كه خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر كرده است.‌»
از این رهگذر، بى‏ گمان یكى از رسالت هاى سازنده و پربار امام صادق‏ علیه ‏السلام در طول زندگى پرثمر ایشان، همین مسئله تقیه بوده است. فراوانى احادیثى كه از آن حضرت در توصیه به تقیه راستین آمده است، گواه اهمیت این امر ونقش‏آفرینى آن در زندگى دین داران است.
بررسى مسئله تقیه و جایگاه آن در مكتب تشیع با رویكرد به فرموده‏هاى گهربار حضرت صادق ‏علیه ‏السلام، جان مایه نوشتار ذیل را تشكیل مى‏دهد.
مفهوم‏ شناسى تقیه‏
تقیه به خطر پرهیزى گویند و در اصطلاح شرع، عبارت است از: خوددارى از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردى كه ضرر مالى یا جانى، یا عرضى، متوجّه شخص باشد و به تعبیر دیگر: رهانیدن شخص است از خطرى كه از ناحیه دیگران متوجّه اوست با گفتار یا كردارى بر خلاف وظیفه اولیه شرعیه. (2)
تقیه در اصطلاح متكلمان عبارتست از: پوشاندن و اظهار نكردن عقیده دینى و حتى ترك فرایض آن، در آن هنگام كه از آشكار كردن آن، خطرى متوجه شخص شود. شیعه، آن را جایز و در بعضى موارد، واجب مى‏ داند. طرفداران تقیه معتقدند كه این كار براى شخص پیغمبر، به سبب آنكه مؤسّس دین و مبین احكام است، جایز نیست؛ ولى پیشوایان دین اگر در انجام یكى از تكالیف، با خطر رو به رو مى ‏شدند، براى رعایت مصلحت فرد یا جماعت، تقیه بر آنها جایز بود. (3)
طرفدارى شیعه از ضرورت تقیه، مبتنى بر رعایت اصل معقول احتیاط از سوى یك اقلیت تحت تعقیب است. شیعیان از آنجا كه در بخش اعظم تاریخى ‏شان، اقلیتى در درون جامعه اسلام بوده و غالباً در رژیم هاى مخالف با معتقدات شان به سر برده ‏اند، تنها راه خردمندانه‏ اى كه مى ‏توانسته ‏اند در پیش بگیرند، این بوده است كه از خطر انقراض خود بر اثر تبلیغ و اشاعه آزادانه عقایدشان پرهیز كنند؛ گرچه هر وقت كه موقع مناسب بوده با شوریدن بر حكام جور، تكانى به وجدان مسلمانان داده و از انجام رسالت خویش باز نمانده ‏اند.
این رفتار محتاطانه در تاریخ اسلام، منحصر به شیعه نبوده، سایر نحله ‏ها و نهضت ها نیز هر گاه كه در تهدید متجاوزان واقع شده‏اند به همین تاكتیك متوسل شده‏اند؛ ولى این عملكرد تقریباً به نحوى انحصارى با تشیع قرین شده است. (4)
امام صادق‏ علیه ‏السلام مى‏ فرماید: «عَلَیكُمْ بِالتَّقِیةِ فَاِنَّهُ لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یجْعَلْهُ شِعارَهُ وَدِثارَهُ مَعَ مَنْ یأمَنُهُ، لِتَكُونَ سَجِیةً مَعَ مَنْ یحَذِّرُهُ؛ (5) بر شما باد به رعایت تقیه و هر كس آن را روش و لباس خود قرار ندهد در مورد كسانى كه از آنان در امان است، از ما نیست [چنین شیوه‏اى را رعایت كند] تا تقیه به صورت سجیه او در برابر كسانى درآید كه از آنان برحذر است.‌»
مفضّل گوید كه از امام صادق‏علیه‏السلام درباره این آیه شریفه [كه از زبان ذو القرنین در باره ساختن سدّ براى در امان ماندن از قوم فتنه‏گر یأجوج و مأجوج نقل شده است‏] «أَجْعَلْ بَینَكُمْ وَ بَینَهُمْ رَدْمًا‌» (6) پرسیدم. فرمود: «التَّقِیةُ؛ [مقصود از سدّ] تقیه [است‏].‌»
آن‏گاه آن حضرت افزود: « [در چند آیه بعد كه مى‏فرماید:] «فَمَا اسْتَطَعُوا أَن یظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَعُوا لَهُ‏و نَقْباً»؛ (7) «پس [بر اثر این سد، دشمنان] نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند؛ اِذا عَمِلَ بِالتَّقِیةِ لَمْ یقْدِرُوا فِى ذلِكَ عَلى‏ حِیلَةٍ وَهُوَ الْحِصْنُ الْحَصِینُ، وَصارَ بَینَكَ وَبَینَ اَعْداءِ اللَّهِ سَدّاً لا یسْتَطِیعُونَ لَهُ نَقِیباً؛ (8) چون به تقیه عمل كرد، دشمنان نتوانستند چاره‏اى بیندیشند و تقیه، دژى محكم است و بین تو و دشمنان خدا سدّى است كه دشمنان خدا هرگز نخواهند توانست، در آن رخنه كنند.‌»
اهمّیت تقیه‏
احادیث زیر بیانگر اهمّیت تقیه در كلام امام صادق‏ علیه‏ السلام است: «اِیاكُمْ اَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً یعَیرُونا بِهِ، صَلُّوا فِى عَشائِرِهِمْ وَعُودُوا مَرْضاهُمْ وَاشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَلا یسْبِقُونَكُمْ اِلى‏ شَى‏ءٍ مِنَ الْخَیرِ فَاَنْتُمْ اَولى‏ بِهِ مِنْهُمْ وَاللَّهِ ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَى‏ءٍ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ التَّقِیةِ؛ (9) مبادا كارى كنید كه ما را بدان سرزنش كنند. در میان قبیله ‏هاى آنان (مخالفان) نماز بخوانید (در نماز جماعت آنان شركت كنید)، از بیماران آنها عیادت كنید و بر جنازه مرده‏ هاى آنها حاضر شوید، و مبادا آنها به كار خیر بر شما سبقت جویند كه شما به خیر از آنها سزاوارترید و به خدا سوگند، خداوند به چیزى محبوب‏تر از تقیه عبادت نشده است.‌»
«وَاللَّهِ مَا النَّاصِبُ لَنا حَرْباً بِاَشَدَّ عَلَینا مَؤُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَینا بِما نَكْرَهُ، فَاِذا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ اِذاعَةً فَامْشُوا اِلَیهِ وَرُدُّوهُ عَنْها؛ (10) به خدا سوگند! آنكه شمشیر دشمنى به روى ما بكشد، به ما ناگوارتر تمام نمى ‏شود، از آنكه سخنى بر زبان ما بگوید كه ما آن را ناخوش داریم. چون بفهمید كه بنده‏اى راز را فاش مى‏ كند، نزد او بروید و او را از این كار بازدارید.‌»
به امام صادق ‏علیه‏ السلام عرض شد: «اى پسر رسول خدا! در مسجد، مردى را مى‏ بینیم كه آشكارا به دشمنان شما دشنام مى‏ دهد و نام آنها را مى ‏برد.‌» حضرت فرمود: «چه مرضى دارد؟ خدا لعنتش كند كه ما را در معرض اذیت مى ‏اندازد؛ همانا كه حقتعالى فرمود: «به آنها كه غیر خداوند را مى‏ خوانند دشنام نگویید تا آنها نیز خدا را دشنام ندهند.» (انعام/108).‌» (11)
برهان‌هاى نقلى و عقلى بر جواز تقیه
تشیع درباره جواز تقیه به برهان‌هاى فراوانى مجهّز است و در این زمینه، هم از آیات قرآن كریم، دلایل كافى دارد، هم از احادیث و هم از داده‏هاى عقلانى، كه به صورت مختصر برخى از آن برهان ها را بررسى مى‏ كنیم:
1. قرآن كریم‏
الف. مشهورترین آیه در تجویز تقیه، این آیه شریفه است كه مى‏ فرماید: «لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِینَ أَوْلِیآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یفْعَلْ ذَ لِكَ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْ‏ءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَل-ةً وَیحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ‌»؛ (12) «مؤمنان نباید كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگیرند و هر كه چنین كند، در هیچ چیز از خدا، براى او بهره ‏اى نیست؛ مگر اینكه از آنان به نوعى تقیه كند و خداوند شما را از عقوبت خود مى ‏ترساند، و بازگشت همه به سوى خداست.‌»
امین الاسلام طبرسى در مجمع البیان مى‏نویسد: «این آیه شریفه، بیانگر این واقعیت است كه اصل دفاعى و انسانى تقیه، از نظر اسلام و قرآن جایز است.‌» (13)
ب. قرآن كریم مى‏ فرماید: «مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَنِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَل-ِنُّ بِالْإِیمَنِ وَ لَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌»؛ (14) «هر كس پس از ایمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد؛ مگر آنكه مجبور شده، ولى قلبش به ایمان، اطمینان دارد، آرى، آنها كه سینه خود را براى پذیرش كفر گشوده ‏اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمى در انتظارشان است.‌»
این آیه درباره عمّار یاسر نازل شده است و تقیه را امضا مى‏ كند. (15)
ج. همچنین در آیه 28 سوره غافر مى ‏خوانیم: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یكْتُمُ إِیمَنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَكُم بِالْبَینَتِ مِن رَّبِّكُمْ‌»؛ (16) «و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ایمان خود را نهان مى‏ داشت، گفت: آیا مردى را مى‏ كشید كه مى‏ گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشكارى آورده است.‌»
بر پایه این آیه، تقیه از خطوط كلى دین است. (17)
2. عقل‏
بى‏گمان، عقل سلیم با آموزه‏ هاى دینى، هماهنگ است و آنچه را كه شرع بدان توصیه مى‏ كند، عقل نیز بدان دستور مى‏ دهد. تقیه نیز از جمله معارف دینى است كه عقل نیز آن را مى‏پذیرد و بدان توصیه مى‏كند. استاد شهید مرتضى مطهرى‏رحمه الله در این باره مى ‏نویسد: «تقیه، مطلقاً یك نوع تاكتیكى است براى حفظ هدف و رسیدن به هدف؛ و قانونى است كه عقل آن را مى‏پذیرد؛ بلكه واجب مى ‏شمارد و در جهان سیاست نیز بدون آنكه نام آن را تقیه بگذارند، آن را مى‏ پذیرند.‌» (18)
در حقیقت، تمام مردم عاقل و خردمند جهان، وقتى خود را بر سر دوراهى مى‏ بینند كه یا باید از اظهار عقیده باطنى خود چشم بپوشند و یا با اظهار عقیده خود، جان و مال و حیثیت خود را به خطر افكنند، تحقیق مى‏ كنند. اگر اظهار عقیده در موردى باشد كه ارزش براى فدا كردن جان و مال و حیثیت داشته باشد، در چنین موقعى، اقدام به این فداكارى را صحیح مى‏شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه ‏اى در آن نبینند، از اظهار عقیده چشم مى پوشند. (19)
تقیه یا نفاق؟!
برخى، تقیه را نوعى نفاق و دورویى و نشانه ضعف شخصیت و عدم شجاعت شخص مى‏ دانند؛ در حالى كه اساس و انگیزه این دو حركت، مسیر این دو را از یكدیگر جدا كرده، آنها را از همدیگر كاملاً متمایز مى‏ سازد. در حقیقت، تقیه از انسانى باورمند، و براساس حكمت و مصلحتى پنهانى صورت مى‏ پذیرد و پیامدهاى آن نیز همواره سازنده است؛ در حالى كه نفاق، از شخصى بى‏اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز مى‏ كند و عواقب آن نیز زیان بار است.
به تعبیر استاد شهید مرتضى مطهرى ‏رحمه الله «تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به كار بردن است. نفاق براى به دام انداختن دیگرى است كه اگر انسان یك رنگى و صراحت به خرج دهد، او راه خود را مى‏ گیرد و مى‏ رود، و تقیه براى حفظ نیروى مالى یا جانى و یا اعتبارى خود است كه اگر صراحت به كار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد مى ‏آورد.
نفاق، پنهان نمودن كفر و اظهار ایمان است و از دو جهت بد است: یكى از جهت كفر و دیگرى از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلكه در مواردى لازم و ضرورى است. در حدیث است كه مؤمن خوشحال ى‏اش در چهره ‏اش و اندوهش در قلبش است. باز دستور رسیده است كه در حضور مصیبت ‏زده، قیافه حزن و اندوه به خود بگیرید.
فرق نفاق و تقیه از قبیل تفاوت متوجه كردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه كردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنكه مصلحتى قوى‏ تر در كار باشد.‌» (20)
بیزارى قلبى از فسق و كفر، نشانه تقیه راستین
بهترین نشانه تقیه راستین، هماهنگ نبودن دل است با آنچه برخلاف باورهاى دینى از شخص بروز مى‏ كند. تنها در این صورت است كه تقیه مورد نظر اسلام، مصداق پیدا كرده، شخص از پاداشهاى فراوان برخوردار مى‏ شود.
در حقیقت، تقیه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلى كه با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالباً پرداختن اضطرارى و موقت، به دروغ مصلحت ‏آمیز، و پرهیز از راست فتنه ‏انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروى خود یا مسلمانان دیگر است. (21)
زمخشرى در كشاف مى‏ نویسد: «مراد از آیه 28 آل عمران كه در آن دوستى با كافران را در صورت خوف تجویز كرده است، دوستى و معاشرت ظاهرى است؛ در حالى كه قلب او خالى از دوستى و میل به كافران باشد؛ همانند سخن عیسى مسیح كه مى‏گوید: «در وسط باش؛ اما از كنار راه برو.‌» (22)
سید قطب نیز مى‏ نویسد: «تقیه باید با زبان صورت گیرد و دوستى با قلب.‌» ابن عباس ‏رحمه الله گفته است: «تقیه با عمل نیست و بلكه با زبان است.‌» پس تقیه ‏اى كه در چنین مواردى جایز و بلامانع است، عبارت از این نیست كه میان مؤمن و كافر، مودّت و محبّت برقرار شود. همچنین تقیه جایز، این نیست كه مؤمن، كافر را در عمل به شكلى از اشكال به نام تقیه، مدد و یارى رساند.‌» (23)
در این‏ باره دو حكایت ذیل، شنیدنى است:
حكایت اوّل‏
مشركان قریش در صدر اسلام بلال مؤذن، عمار و سمیه، مادر عمار را - كه مسلمان شده بودند - دستگیر كردند. به بلال و آن زن پیشنهاد دادند كه از دین اسلام برگردند، قبول نكردند؛ در نتیجه، بلال را زیر شكنجه شدید قرار دادند و همچنین سمیه، مادر عمار را به چهار میخ كشیدند تا به شهادت رسید؛ ولى عمار را رها كردند، به سبب سخنى كه از روى تقیه گفت و همه مشركان از آن سخن، خوشحال شدند.
عمار پس از آزادى از حرفى كه زده بود، سخت پشیمان و ناراحت بود و این نگرانى شدید را نزد رسول خداصلى ‏الله ‏علیه ‏وآله ابراز و اظهار شرمندگى كرد؛ اما حضرت فرمود: «آیا دلت در آن زمان كه این حرف را زدى با زبانت یكى بود؟ آیا به آنچه گفتى راضى بودى؟» عرض كرد: «نه.‌» فرمود: «اگر بار دیگر هم در چنین وضعى قرار گرفتى، همین عمل را انجام بده و آن‏گاه آیه شریفه ذیل نازل شد: «مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَنِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْإِیمَنِ‌»؛ (24) و (25)
حكایت دوم‏
دو تن از یاران پیامبر اعظم ‏صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله را نیروهاى متعصّب و گمراه پیامبر دروغین، مسیلمه، دستگیر كردند. مسیلمه به یكى از آنان گفت: «آیا به رسالت محمدصلى ‏الله ‏علیه ‏وآله گواهى مى‏ دهى؟» آن شخص گفت: «آرى.‌» پرسید: «آیا به رسالت من هم گواهى مى‏دهى؟» او گفت: «آرى» و آزاد شد. سپس دومى را فرا خواند و از وى نیز پرسید: «آیا به پیامبرى محمدصلى ‏الله ‏علیه‏ وآله گواهى مى ‏دهى؟» پاسخ داد: «آرى.‌» پرسید: «به رسالت من چطور؟» پاسخ داد: «خیر» و در نتیجه گردنش را زدند.
هنگامى كه ماجرا به اطلاع پیامبر گرامى‏ صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله رسید، فرمود: «نفر دوم، شهید راستگویى و ایمان تزلزل‏ ناپذیر خود شد و دیگرى كه تقیه كرد و نجات یافت نیز از راه اجازه خدا بر رعایت تقیه بهره گرفت و بر او گناهى نیست؛ [چرا كه دل او به آنچه گفته بود باور نداشت. (26)]»
تقیه، عاملى براى حفظ دین‏
دین، موهبتى آسمانى و گوهرى ارزشمند است كه باید با همه وجود از آن نگهبانى كرد و آن را از خطر نابودى بازداشت، و همان‏گونه كه گاهى بر اثر صراحت در ابراز عقیده و مبارزه ‏اى آشكار، دین انسان محفوظ مى‏ ماند، گاهى نیز با پنهان داشتن عقیده كه همان تقیه باشد، دین آدمى مصون مى‏ ماند.
در این باره، این حدیث زیبا از امام صادق‏ علیه‏ السلام شنیدنى است: «اِتَّقُوا عَلى‏ دِینِكُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیةِ فَاِنَّهُ لا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیةَ لَه؛ اِنَّما اَنْتُمْ فِى النَّاسِ كَالنَّحْلِ فِى الطَّیرِ، لَوْ اَنَّ الطَّیرَ تَعْلَمُ ما فِى اَجْوَفِ النَّحْلِ، ما بَقِىَ شَى‏ءٌ اِلَّا اَكَلَتْهُ وَلَوْ اَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا ما فِى اَجْوافِكُمْ اَنَّكُمْ تُحِبُّونا اَهْلَ الْبَیتِ لَاَكَلُوكُمْ بِاَلْسِنَتِهِمْ وَلَنَحَلُوكُمْ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِیةِ، رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْكُمْ كانَ عَلى‏ وِلایتِنا؛ (27) براى حفظ دین خودتان تقیه كنید و آن را زیر پرده تقیه بدارید؛ زیرا هر كه تقیه ندارد، ایمان ندارد. همانا شما در میان مردم چون زنبور عسل میان پرندگان هستید كه اگر پرنده‏ ها مى‏ دانستند درون زنبور عسل چیست، چیزى از آن نمى‏ ماند كه آن را نخورند و اگر مردم بدانند كه در درون دل شما چیست و بفهمند كه شما ما خاندان را دوست مى‏ دارید، شما را با زبانشان بخورند و درباره شما در نهان و عیان، بد گویند. خدا رحمت كند بنده‏اى را از شما كه بر دوستى و ولایت ما باشد.‌»
همچنین حضرت جعفر بن محمدعلیهما السلام مى ‏فرماید: «اِنَّ تِسْعَةَ اَعْشارِ الدِّینِ فِى التَّقِیةِ وَلا دِینَ لِمَنْ لا تَقِیةَ لَهُ؛ (28) همانا كه نُه دهم دین در تقیه است و كسى كه تقیه ندارد، دین ندارد.‌»
تقیه، سپر دفاع‏
تاریخ پرفراز و نشیب تشیع، گواه این نكته است كه موجودیت آنان پیوسته از سوى دشمنان با خطر رو به رو بوده است. از سوى دیگر، آنان به خوبى از این نكته آگاه بودند كه با تهوّر و بى‏باكى ناسنجیده در برابر انبوه دشمنان، خود و دستاوردهاى وحیانى را در معرض نابودى كامل قرار مى ‏دهند. پس چاره كار را در آن دیدند كه گاهى با وانمود ساختن هماهنگى خویش با خواسته دشمنان، خود را از شرّ آنان در امان بدارند و بدین‏گونه بین خود و آنان، سپرى ایمنى بخش قرار دهند و دین خود را این‏گونه از گزند آفت ها مصون دارند.
آیت اللّه جوادى آملى (دام ظلّه) در این باره مى‏فرماید: «هیچ گروهى مانند شیعه اثنا عشرى در رنج و زحمت نبوده است. پیشوایان شیعه یا به شهادت رسیدند یا تحت نظر و زندانى بودند و براى آنكه اصول شیعه بماند و ثمراتى مانند انقلاب شكوهمند اسلامى داشته باشد، باید از برخى فروع، چشم مى‏ پوشیدند، تا با سپر قرار دادن این روش، ماندگارىِ آن اصول، ضمانت شود. شیعه، هر حكومتى را امضا نمى‏ كرد و در برابر ستمگران مى‏ایستاد؛ از اینرو ناگزیر، از تقیه استفاده مى‏ كرد.‌» (29)
امام صادق ‏علیه ‏السلام مى ‏فرماید: «التَّقِیةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَلا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیةَ لَهُ؛ (30) تقیه، سپر مؤمن است و كسى كه تقیه ندارد، ایمان ندارد.‌» در روایتى دیگر از آن حضرت چنین آمده است: «التَّقِیةُ تُرْسُ اللَّهِ بَینَهُ وَبَینَ خَلْقِهِ؛ (31) تقیه سپر خدا است میان او و میان خلق او (یعنى مانع عذاب خدا و نزول بلا است) (شرح از علّامه مجلسى).‌»
همچنین در كلام حضرت صادق‏ علیه ‏السلام است كه: «التَّقِیةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَالتَّقِیةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ اِنَّ الْعَبْدَ لَیقَعُ اِلَیهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیدِینُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فِیما بَینَهُ وَبَینَه، فَیكُونُ لَهُ عِزَّاً فِى الدُّنیا وَنُوراً فِى الْآخِرَةِ وَاِنَّ الْعَبْدَ لَیقَعُ اِلَیهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیذِیعُهُ فَیكُونُ لَهُ ذُلازاً فِى الدُنیا وَینْزِعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذلِكَ النُّورَ مِنهُ؛ (32) تقیه، سپر مؤمن است، تقیه، نگهدار مؤمن است. به راستى بنده ‏اى هست كه حدیثى از ما به دست او مى‏رسد [و مأمور به كتمان است‏] و او میان خود و خداى عز وجل نسبت بدان دیندارى مى‏ كند. پس وسیله عزّت او است در دنیا، و نور است در دیگر سراى؛ و بنده‏اى هست كه حدیثى از ما به دستش مى ‏افتد و آن را آشكار مى ‏سازد و در دنیا خوار مى‏شود و خداى عزّ وجلّ آن نور را از او مى‏ گیرد.‌»
بنا براین تقیه بهنگام، نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار؛ بلكه تقیه، یك نوع تاكتیك حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن ایشان در موضوعات كوچك و كم اهمیت است.
در همه دنیا معمول است كه اقلیت هاى مجاهد و مبارز، براى واژگون كردن اكثریتِ ستمگر، غالباً از روش «استتار» استفاده مى‏ كنند، جمعیت زیر زمینى تشكیل مى‏ دهند، برنامه ‏هاى سرّى دارند و بسیار مى ‏شود كه خود را به لباس دیگران در مى ‏آورند، و حتى هنگام دستگیر شدن، سخت مى‏ كوشند تا حقیقت كار آنان مكتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند.
هیچ عقلى اجازه نمى‏ دهد كه در این‏گونه شرایط، مجاهدانى كه در اقلیت هستند، آشكارا خود را معرفى كنند و به آسانى از سوى دشمن، شناسایى و نابود شوند. (33)
تقیه یا تغییر شكل مبارزه‏
در تاریخ مبارزات مذهبى، اجتماعى و سیاسى، زمان هایى پیش مى‏آید كه انسان هاى حق طلب اگر به مبارزه آشكار دست بزنند، هم خودشان و هم مكتبشان را به دست نابودى مى‏ سپارند. در چنین شرایطى، عاقلانه آن است كه شكل مبارزه را تغییر دهند و به مبارزه غیر مستقیم با دشمنان بپردازند، و تقیه در حقیقت مبارزه‏اى مخفیانه و غیر مستقیم است.
«معمولاً ضربات غافلگیرانه بر پیكره دشمن جز از طریق تقیه و كتمان نقشه‏ها صورت نمى‏گیرد. مؤمن آل فرعون نیز تقیه ‏اش براى خدمت به آیین موسى‏ علیه ‏السلام و دفاع از حیات او در لحظه‏هاى سخت و بحرانى بود. آیا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقیه و مبارزه غیر مستقیم استفاده نمى‏ كرد، هرگز توانایى انجام این خدمات را داشت.
حتى شخص پیامبر اسلام‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله در آغاز قیامش به مدت چند سال، به صورت پنهانى، دعوت و از همین روش استفاده مى‏ كرد. آن حضرت پس از مدتى، آن‏گاه كه یارانش فزونى گرفت و پایه‏هاى اصلى اسلام استوار شد، دعوت خویش را آشكارا آغاز كرد.» (34)
تقیه، سبب پاداش مضاعف‏
چنان كه از احادیث اهل بیت‏ علیهم ‏السلام استفاده مى‏ شود، تقیه، تنها نوعى تاكتیك و مبارزه ‏اى پنهانى و شیوه‏اى احتیاط آمیز در زندگى شیعیان به شمار نمى‏ آید؛ بلكه عملى عبادت‏گونه است و پاداشهاى پروردگار را در پى دارد. این عمل، مقام انسان را نزد خداوند ارتقا مى‏ بخشد و به شخص، تعالى روحى عطا مى‏ كند.
در این باره به این احادیث توجّه كنیم: «سَأَلْتُ عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّهِ‏علیه‏السلام فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «اُولئِكَ یؤتُونَ اَجْرَهُمْ مَرَّتَینِ بِما صَبَرُوا» قالَ: بِما صَبَرُوا عَلَى التَّقِیةِ وَ سُئِلَ عَنْهُ ‏علیه ‏السلام فِى قَولِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «وَیدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ» (35) قالَ: الْحَسَنَةُ: التَّقِیةُ، وَالسَّیئَةُ: الْاِذاعَةُ؛ (36) از امام صادق‏علیه‏السلام درباره این سخن خداوند پرسیدم كه مى‏فرماید: «آنان به پاس آنكه صبر كردند، دو برابر پاداش خواهند یافت.‌» فرمود: «یعنى براى صبرى كه بر تقیه كردند» و نیز از آن حضرت درباره این سخن خدا پرسیده شد كه مى فرماید: «بدى را با نیكى دفع مى ‏كنند.‌» فرمود: «نیكى، همان تقیه و بدى همان فاش كردن است.‌»
حضرت صادق ‏علیه ‏السلام فرمود: «مَنْ كانَتْ لَهُ تَقِیةٌ رَفَعَهُ اللَّهُ وَمَنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ تَقِیةٌ وَضَعَهُ اللَّهِ؛ (37) هر كه اهل تقیه باشد، خداوند مقامش را بالا مى‏ برد و آنكه تقیه نكند، خدا او را پست مى‏ كند.‌»
همچنین آن حضرت مى‏ فرماید: «ما بَلَغَتْ تَقِیةُ اَحَدٍ تَقِیةَ اَصْحابِ الْكَهْفِ، اِنَّهُمْ كانُوا لَیشْهَدُونَ الْاَعْیادَ وَیشُدُّونَ الزَّنانِیرَ فَاَعْطاهُمْ اللَّهُ اَجْرَهُمْ مَرَّتَینِ؛ (38) تقیه احدى به تقیه اصحاب كهف نرسد. همانا آنان در جشن عید (بت پرستها) شركت مى‏ كردند و زنّار به كمر مى‏ بستند و خدا دو پاداش به آنها داد.‌»
تقیه حرام و ممنوع
جاده تقّیه، لغزنده و ناهموار است و انسان، همواره در مسیر تقیه با لغزش گاه هایى نیز روبه رو است. چه بسا آدمى، ضعف، زبونى و عدم شجاعت خویش در بازگو كردن حق را با شعار تقیه توجیه كند و این كاستی هاى خود را به حساب تقیه بگذارد. اى بسا نیز دورویى و نفاق، تقیه نامیده شود كه در این‏گونه موارد، بهترین معیار براى تشخیص تقیه راستین از تقیه دروغین، وجدان خود انسان است و چگونگى انگیزه او.
همچنین در امور اعتقادى و دینى، اینكه كجا جاى تقیه است و كجا نیست، به دانش و آگاهى نیاز دارد تا راه تقیه ممنوع و حرام از تقیه مباح، باز شناخته شود و آدمى به تقیه حرام مبتلا نشود.
آیت اللّه جوادى آملى (دام ظله) در این باره مى‏ فرماید: «در دَوَرانِ امر بین حفظ نفس و حفظ دین، هیچ جاى تقیه نیست؛ چه رسد كه واجب باشد. به فرموده حضرت امیر مؤمنان علیه ‏السلام، باید با مال، جان را حفظ كرد و جان را سپر دین قرار داد. حضرت امام خمینى‏ رحمه الله آنجا كه اصل دین در خطر بود، فرمود: «اصول اسلام در معرض خطر است؛ قرآن و مذهب در مخاطره است؛ با این اوضاع، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب وَ لَوْ بَلَغ ما بَلَغ.‌» (39)
بدون شك، مواردى وجود دارد كه در آنجا تقیه كردن حرام است و آن در جایى است كه تقیه به جاى آنكه سبب حفظ نیروها شود مایه نابودى یا به خطر افتادن مكتب شود، و یا فساد عظیمى به بار آورد. در این‏گونه موارد باید سدّ تقیه را شكست و پی امدهاى آن را هر چه بود پذیرا شد. (40)
شیخ مفید نیز در این باره مى نویسد: «تقیه، وقتى است كه بداند یقیناً و یا به گمانى قوى، ضررى در پى دارد؛ اما هر گاه نداند كه در اظهار حق، ضررى وجود دارد و یا گمان قوى بر عدم ضرر داشته باشد، تقیه جایى ندارد. به تحقیق كه حضرات ائمه ‏علیهم‏ السلام جماعتى از شیعیان خود را به باز داشتن و نگاه داشتن خود از اظهار حق، امر مى‏ كردند و این براى آنان، اصلح بود و از آن سوى نیز حضرات ائمّه ‏علیهم ‏السلام جماعتى دیگر از اصحاب خود را به سخن گفتن و رویارو شدن با دشمنان و آشكار كردن امر حق با آنان دستور مى‏دادند، به جهت دانستن ایشان‏ علیهم ‏السلام كه ضررى نیست بر آن جماعت در آن (اظهار حق).‌» (41)
بر این اساس است كه از امام صادق ‏علیه‏ السلام روایت است كه مى‏ فرماید: «التَّقِیةُ فِى كُلِّ ضَرُورَةٍ وَصاحِبُها اَعْلَمُ بِها حِینَ تَنْزِلُ بِهِ؛ (42) تقیه در هر بیچارگى است، و خود گرفتار بدان داناتر است در آن هنگامى كه براى او رخ دهد.‌»

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

1) الصافى فى تفسیر القرآن، ملا محسن فیض كاشانى، تهران، دار الكتب الاسلامیة، چاپ اول، 1377 ش، ج 2، ص 27.
2) معارف و معاریف، سید مصطفى حسینى دشتى، تهران، مؤسسه فرهنگى آرایه، چاپ اوّل، 1385 ش، ج 2، ص 486.
3) دایرة المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران، امیر كبیر، چاپ چهارم، 1383 ش، ج 1، ص 659.
4) دایرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادى، كامران فانى و بهاء الدین خرم شاهى، تهران، نشر شهید سعید محبّى، چاپ سوم، 1383 ش، ج 5، ص 38.
5) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1378 ش، ج 4، ص 737، ماده «وقى‌»
6) كهف/95.
7) همان/97.
8) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ص 738.
9) اصول كافى، ج 4، ص 648.
10) همان، ص 656.
11) مجموعه آثار شیخ صدوق، ص 160.
12) آل عمران/28.
13) مجمع البیان، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش: على كرمى، تهران، وزارت‏فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380، ج 3 و 4، ص 245.
14) نحل/106.
15) تفسیر تسنیم، عبد اللّه جوادى آملى، قم، اسراء، چاپ اوّل، 1387 ش، ج 13، ص 639.
16) غافر/28.
17) همان، ص 639.
18) یادداشتهاى استاد مطهرى، تهران، صدرا، چاپ چهارم، 1385 ش، ج 2، ص 242.
19) تفسیر نمونه، جمعى از نویسندگان، تهران، دار الكتب الاسلامیة، چاپ سى و چهارم، 1379 ش، ج 2، ص 501.
20) یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 2، صص 244 و 245.
21) دایرة المعارف تشیع، ج 5، ص 38.
22) كشّاف، جار اللّه زمخشرى، قم، نشر البلاغه، چاپ دوم، 1415 ق، ج 1، ص 351.
23) فى ضلال القرآن، سید قطب، ترجمه دكتر مصطفى خرّم دل، تهران، احسان، چاپ دوم، 1387 ش، ج 1، صص 578 و 579.
24) نحل/106.
25) تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، تهران، بنیاد علمى و فرهنگى علامه طباطبایى، چاپ دوم، 1366 ش، ج 12، ص 548 و 549.
26) مجمع البیان، ج 3 - 4، ص 246 و 247.
27) اصول كافى، ثقة الاسلام كلینى، ترجمه و شرح آیت اللّه محمّدباقر كمره ‏اى، تهران، اسوه، چاپ ششم، 1383 ش، ج 4، ص 643.
28) همان، ص 641.
29) تفسیر تسنیم، ج 13، ص 661.
30) سفینة البحار، ج 4، ص 735.
31) اصول كافى، ج 4، ص 651.
32) همان، ص 652.
33) تفسیر نمونه، ج 11، ص 424 و 425.
34) همان، ج 20، ص 88 و 89.
35) قصص/54.
36) اصول كافى، ج 4، ص 640.
37) همان، ص 642.
38) همان، ص 644.
39) تفسیر تسنیم، ص 653 و 654.
40) تفسیر نمونه، ج 1، ص 425 و 426.
41) به نقل از: مجموعه آثار شیخ صدوق، تحقیق و تصحیح حامد فدوى اردستانى، قم، مجلسى، چاپ اوّل، 1382 ش، ص 159.
42) اصول كافى، ج 4،ص 649.