- قرآن و اسلام معدنی از حقایق هستند که بسیار فراتر از هر زبان و قوم و قبیله ای است. اما برای بیان این تعالیم والا نیاز به یک زبان بود که به خاطر برخی شرایط و شاخصه ها این بعثت در حجاز و به زبان عربی روی داد.
«من اگر خدا بودم اول سخن گفتن با(گ، چ، پ، ژ) را میآموختم و سپس شروع به نوشتن کتاب میکردم.» شاید خواننده محترم ما باور نکند؛ امّا این جمله، یکی از شبهه پراکنیهایی است که علیه خدا منتشر شده است. جملهای که با بیانی کاملاً دور از منطق و اندیشه، خداوند را مورد تهاجم قرار داده و به خیال خود نسبت به خدا و علم الهی اشکال تراشی کرده است. در پاسخ به این شبهه، میتوان به چرایی نزول قرآن ذز سرزمین حجاز و به زبان عربی پرداخت؛ پس از بیان این ضرورت، علت عدم استفاده خداوند از آن ۴ حرف در قرآن نیز معلوم میشود.
۱- هدایت و فرستادن پیامبران الهی
خداوند پیامبران را برای هدایت بشریت فرو فرستاد و هر پیامبری در قومی مبعوث شد. پیامبر خاتم، حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) با آنکه رسالتی جهانی داشت و حجت تمام جهانیان از طرف خداوند به شمار میرفت[۱]؛ در قوم عرب و از آن قوم بود. طبق قاعده کلی سخن گفتن هر پیامبری به زبان قوم خویش، ایشان نیز زبانش عربی و به وسیله این زبان، ارتباط زبانی بر قرار میکرد. این قاعده کلی در این آیه آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ[ابراهیم/۴] و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم.»
پس عربی بودن قرآن امری طبیعی است؛ زیرا حضرت رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از میان قومی عرب بر انگیخته شد و آنان اولین مخاطبان پیامبر محسوب میشدند و ضروری بود کتاب آسمانی، به زبان آنان نازل شود؛ نه زبان دیگری. در زبان عربی به جای ۳۲ حرف زبان فارسی، ۲۸ حرف وجود دارد که نبود چهار حرف: (گ، چ، پ، ژ) باعث این اختلاف است. البته خداوند از تمام قابلیتهای زبان عربی برای بیان منظور خود بهره برده و اصالتاً این حروف در زبان عربی فصیح موجود نیست تا با آن سخنی گفته شود.
حال ممکن است برخی بپرسند: چرا اسلام و قرآن در سرزمین حجاز و به زبان عربی نازل شد؟ چرا این کتاب در منطقهای دیگر و به زبانی دیگر نازل نشد؟ برای پاسخ به این پرسش باید دو مطلب را بررسی کرد که در ادامه مطرح میشود.
۲- اسلام، قرآن و سرزمین حجاز
بعثت آخرین پیامبر در هر سرزمین و بین هر قومی میتواند این پرسش را به ذهن تحمیل کند که چرا در قوم دیگری مبعوث نشد؟ از آنجا که خداوند حکیم است و به تمام جنبههای مسئله آگاهی داشته و انتخابی حکیمانه داشته است؛ میشود به صورت تعبدی این لزوم را پذیرفت. اما با توجه به برخی شرایط و ویژگیها، میتوان برتری فرستاده شدن آخرین پیامبر الهی در سرزمین حجاز را تفسیر و تحلیل کرد.
الف) سرزمین حجاز در عصر بعثت از حکومت مرکزی و مقتدر برخوردار نبود. این یعنی اینکه، هیچ حکومتی امکان مخالفت با آن را در سرزمین حجاز نداشت. اگر یک حکومت مقتدر مانند حکومت ایران یا روم با پدیده بعثت آخرین پیامبر الهی روبرو میشدند؛ مطمئناً دشمنیهای گستردهای با این دین نوین آغاز کرده و صدای مخالف را خاموش میکردند. در چنین شرایطی مجال برای تبلیغ دین اسلام بسیار سخت تر میشد.[۲]
ب) سرزمین حجاز یک نظام قبیلگی داشت. برانگیخته شدن پیامبر در چنین نظامی، کار تبلیغ و پیشرفت را آسان میکرد. وجود نظام قبیلگی و طرفداری قبیله از جان افراد زیر مجموعهاش، مطلبی بود که علیرغم همه مخالفتها و خطرات، جان آخرین پیامبر را حفظ میکرد. به این دلیل است که در لیله المبیت، هجوم برای قتل پیامبر، به صورت گروهی و متشکل از افرادی با قبیلههای گوناگون بود. زیرا در این صورت، خون او در میان همه قبایل پراکنده میشد و بنیهاشم که خاندان و خونخواهان پیامبر بودند، نمیتوانستند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار مجبور میشدند به گرفتن دیه رضایت دهند.[۳] این مطلب، حمایت یک قبیله، حتی با وجود اختلافات عقیدهای را به اثبات میرساند؛ مطلبی که کسب آن در نظامهای غیر قبیلهای بسیار زمان بر و سخت بود.
علاوه بر این مطلب، در نظام قبیلگی با جلب توجه و معتقد ساختن چند فرد تأثیرگذار از قبیله، پیروزی بزرگی در گسترش طرفداران و معتقدانی راسخ و یکپارچه به حساب میآمد که در نظامهای دیگر این امکان نبود.
ج) وجود قانون ممنوعیت جنگ در ماههای چهارگانه خود فرصت تبلیغی خوبی برای پیامبر در سرزمین حجاز ایجاد میکرد. چنین قانونی آن هم با آن گستره حمایتی و پشتوانه فرهنگی، فرصت خوبی برای رساندن پیام پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به گوش دیگران پدید آورد که این زمینه و بستر در مناطق دیگر وجود نداشت.[۴]
د) جامعه حجاز در اوج نیازمندی به هدایت بود. پایین بودن فرهنگ آنان و آداب و رسوم بسیار غلطی که در بین آنها رواج یافته بود؛ آنان را به بدحال ترین بیماران شبیه ساخته بود. در چنین شرایطی هر پزشک حکیم و مسئولیت پذیر میبایست ابتدا به بهبود این نوع بیمار بپردازد و سپس الباقی بیماران را در اولویت قرار دهد. برای هدایت چنین جامعهای نیاز به انرژی و صرف زمان بیشتری بود که با بعثت آخرین پیامبر در میانشان، این مهم برآورده میشد.[۵]
۳- اسلام، قرآن و زبان عربی
باتوجه به دلایل بالا میتوان ضرورت بعثت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در میان مردم حجاز و به زبان آنان، یعنی لغت عربی درک کرد. علاوه بر دلایل بالا، خود زبان عربی نیز یکسری شاخصههای بخصوص دارد که در ادامه برخی از آنها مطرح میشود:
الف) زبان شناسان معتقدند زبان عربی، امتیازاتی دارد که در سایر زبانها نیست. اشتقاق گسترده در کلمات و واژهها، گستردگی افعال با چهارده صیغه به جای شش صیغه، دستور زبان بدیع، فصاحت و بلاغت برتر از جمله آن شاخصههاست. به این دلیل است که وقتی از امام صادق یا امام باقر(علیهماالسلام) درباره نزول قرآن به زبان عربی مبین پرسیده شد؛ حضرت فرمودند: «يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُنُ[۶] زبانها را روشن میکند و هیچ زبانی گویای آن نیست.»
ب) از آنجا که دین اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است؛ لازم بود که قرآن، معجزهای جاوید و ماندگار باشد. کتابی که براساس فصاحت و بلاغت خود، در مقام تحدی بر آمده و از صدر اسلام تا همه دورانها و اعصار را به هماوردی بخواند. زبان عربی خود از شاخصهای بلند در فصاحت و بلاغت بهره میبرد و قرآن بربلندایی دست نیافتنی از آن شاخصه قرار داشت. جایگاهی رفیع که حتی تا کنون کسی نتوانسته به مانند آن بیاورد. زبان عربی تنها قابلیت چنین ویژگیای داشت و قرآن نیز به آن زبان نازل شد.
کلام آخر
قرآن حقیقتی فراتر از زبانهاست. اما برای بیان آن حقیقتها، نیاز به ظرف زبانی بود. براساس شاخصههای خاصی که در سرزمین حجاز و مردم آنجا موجود بود؛ آخرین پیامبر در آن سرزمین و به زبان آنان مبعوث شد. بنابراین زبان قرآن که کتاب آخرین فرستاده الهیست؛ زبان عربی است. به علاوه آنکه شاخصههای خاص این زبان، خود ضرورت نزول کتاب آسمانی با این لغت را به اثبات میرساند.
پینوشت
[۱]«تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً[فرقان/۱] بزرگوار است آن خداوندى كه قرآن را بر بنده خود نازل فرمود تا جهانيان را بیم دهد.»
[۲] رک: محیط پیدایش اسلام، بهشتی، سیدمحمدحسین، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران،۱۳۷۲، ص۳۶.
[۳] اعلام الوری، طبرسی، ترجمه عزیز الله عطاردی، انتشارات اسلامیه، تهران،۱۳۷۷، ص۸۸.
[۴] تفسيرنمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الكتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ ش ، ج۷ ، ص ۴۰۷ .
[۵] رک: فروغ ابدیت، سبحانی، جعفر، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم ،۱۳۷۰ش، ص۳۶.
[۶] الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، دار الكتب الإسلامية، تهران، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۳۲.