آشپز که دو تا شد، آش يا شور مي‌شه يا بي‏نمک

11:18 - 1392/02/18
رهروان ولایت ـ اگرمملکت دوسلطان داشته باشد،اگر عبد،دو مولا داشته باشدواگردريک کار دو نهاداختياردارتام باشد.خواه ناخواه ناهماهنگي،اختلاف ودرگيری پيش مي‌آيد.پس ماازنبوداينها در عالَم پی مي‌بريم که اختياردارعالَم،يکی است.
قل هوالله احد

دلايل يگانگی خداوند:

1. هماهنگی در جهان: از نظم موجود در جهان و عدم اختلاف و درگيري، مي‌فهميم كه خداوند يكتاست و شريكی برای او نيست. قرآن مي‌فرمايد: لَو کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلّا الله لَفَسَدَتا؛[1] «اگر در اين آسمان و زمين، خدايانی غير الله بود هر آينه فساد مي‏شد.

عالَم همانند يک خانه است، همان‏گونه که خانه بدون سازنده نمي‌شود، اين جهان هم بدون سازنده نمي‌شود و همان‏گونه که يک خانه، با داشتن دو اختيار دار تام نمي‌تواند بر يک نظام خاصی باقی باشد و خواه ناخواه ناهماهنگي‌هايی ايجاد مي‌شود، اين عالَم هم، اگر دو اختيار دار تام داشت، نمي‌توانست بر يک نظام خاص باقی باشد و خواه ناخواه ناهماهنگي‏هايی ايجاد مي‌شد. پس، از هماهنگی موجود در عالم، مي‌فهميم که اداره کننده هستي، يکی است، همان ضرب المثل معروف که: «آشپز که دو تا شد، آش يا شور مي‌شه يا بي‏نمک.»

اگر مملکت دو سلطان داشته باشد، اگر عبد، دو مولا داشته باشد و اگر در يک کار دو نهاد اختيار دار تام باشد. خواه ناخواه نا هماهنگي، اختلاف و درگيری پيش مي‌آيد. پس ما از نَبود اينها در عالَم پی مي‌بريم که اختيار دار عالَم، يکی است.

«فَفی الْحَديثِ عَن الصادق(ع): فَإِنَّكَ إِذَا تَأَمَّلْتَ الْعَالَمَ بِفِكْرِكَ وَ مَيَّزْتَهُ بِعَقْلِكَ، وَجَدْتَهُ كَالْبَيْتِ الْمَبْنِی، الْمُعَدِّ فِيهِ جَمِيعُ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ عِبَادُهُ، فَالسَّمَاءُ مَرْفُوعَةٌ كَالسَّقْفِ وَ الأَرْضُ مَمْدُودَةٌ كَالْبِسَاطِ وَ النُّجُومُ مَنضوده كَالْمَصَابِيحِ وَ الْجَوَاهِرُ مَخْزُونَةٌ كَالذَّخَائِرِ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ فِيهَا لِشَأْنِهِ مُعَدٌّ ... فَفِی هَذَا دَلالَةٌ وَاضِحَةٌ، عَلَى أَنَّ الْعَالَمَ مَخْلُوقٌ بِتَقْدِيرٍ وَ حِكْمَةٍ وَ نِظَامٍ وَ مُلائَمَةٍ وَ أَنَّ الْخَالِقَ لَهُ وَاحِدٌ وَ هُوَ الَّذِی أَلَّفَهُ وَ نَظَّمَهُ بَعْضاً إِلَى بَعْضٍ جَلَّ قُدْسُهُ ... وَ لا إِلَهَ غَيْرُهُ، تَعَالَى عَمَّا يَقُولُ الْجَاحِدُون»[2] امام صادق(ع) فرمود موقعی که تو در اين عالم تفکر کنی و آن را بعقل خودت تحليل کني، مي‏يابی اين عالَم را مثل خانه‏ای که ساخته شده و همه آنچه را که بندگان به او احتياج دارند در او آماده شده است. پس آسمان همانند سقف، بالا قرار گرفته، زمين مانند فرش گسترانيده شده، ستارگان همانند چراغها نورمي‏افشانند و جواهر و اشيای ارزشی در آن ذخيره شده و هر چيزی در اين عالَم برای هدف خاص خود آماده شده است... . پس در اين امور دلالت آشکار است بر اينکه اين عالَم بر اساس حکمت و نظام، اندازه‏گيری و در ارتباط با يکديگر آفريده شده است و اينکه خالق آنها يکی است و اوست که بين آنها ارتباط قرار داده و بعضی را بر بعضی مترتب ساخته است... . خدايی نيست غير از او، برتر است او از آنچه را که منکران مي‏گويند.

اشكال: اختلاف و درگيری در حكومت دو انسان متصور است؛ زيرا نقايصی در هر يک از آنها وجود دارد؛ از صفات رذيله گرفته تا جهل به واقعيات و مصالح؛ اما در حكومت دو موجود كامل كه نقصی ندارند، اين امور متصور نيست و ناهماهنگی ايجاد نمي‌شود.

جواب: چون فرض ما اين است كه هر دو اختيار تام دارند، باز ناهماهنگی ايجاد مي‌شود، گرچه هر دو كامل و عالم باشند؛ مثلا دو پيامبر، يك وقت هر دو دستور خدای واحد را بيان مي‌كنند، بله اختلاف و نزاعی پيش نمي‌آيد؛ چنانچه امام خميني; فرمود: اگر همۀ انبياء در يک محل جمع بودند هيچ گاه دعوا نمي‏شد.[3]

ولی اگر قرار شد هر دو حاكم باشند و طبق صلاحديد خود امر و نهی كنند، در حالی كه هر دو اختيار تامّ داشته باشند، اينجا خواه‌ناخواه ناهماهنگی ايجاد مي‌شود؛ زيرا ممكن است دو كار مصلحت داشته باشد و مصلحت هر دو هم مساوی باشد. يكی اين را اراده كند، ديگری آن را و در نتيجه ناهماهنگی ايجاد شود. بنابراين وجود دو حاكم با اختيارات تام، باعث ناهماهنگی است؛ هر چند عالم و كامل باشند.

از اين رو تا پيامبر- بود، علي(ع)امام و حاكم نبود. پيامبر(ص)- درباره علي(ع) فرمود: «هُوَ وَلی كُلِّ مُؤمِنٍ مِن بَعدِي‏؛[4] يعنی او بعد از من سرپرست هر مؤمنی است» و تا علي(ع) بود امام حسن(ع) و امام حسين(ع) امام و حاكم نبودند و ... .

امامت، منصب حكومتی است و همزمان دو حاكم با اختيارات تام نمي‌توانند باشند. عقل درك مي‌كند كه انسجام و هماهنگی با حكومت يك نفر بهتر تأمين مي‌شود تا حكومت دو نفر و ما از انسجام و هماهنگی در عالَم خلقت، پی مي‌بريم كه حاكم بر آنها، خداوند يكتاست و شريكی برای او نيست.

قرآن مي‌فرمايد: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون؛[5] «فرزندی برای خداوند نيست و با او خدای ديگری وجود ندارد كه اگر چنين بود هر خدايی به کار مخلوقات خود مي‏پرداخت (و آنها در يك جبهه قرار مي‌گرفتند) و بعضی بر بعض ديگر برتری مي‌جستند. پاك و منزه است خداوند، از آنچه كه او را توصيف مي‌كنند.

البته بحث امكان، غير از تحقق خارجی است. در بحث امكان، شايد كسی به امكان عقلی قائل بشود و وجود دو خدا را احتمال بدهد؛ ولی دليل ندارد بر اينكه در جهان، دو خدا وجود دارد.

قرآن مي‌فرمايد: أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛[6] «آيا خدايی همراه با الله است؟ بگو دليلتان را بياوريد، اگر راست مي‌گوييد.»

و انگهی اگر وجود 2 خدا را جايز بدانيم بايد وجود 5 خدا و 10 خدا و 1000 خدا و بيشتر را هم جايز بدانيم و باطل بودن اين، واضح است. البته برهان علمی و عقلی بر وحدانيت خداوند بسيار است كه تفصيل آن از حوصله اين نوشتار خارج است؛ از اين رو به اختصار چند نكته را ذكر مي‌كنيم:

الف) وجود بي‌نهايت بيش از يكي، در خارج قابل تحقق نيست؛ زيرا در فرض دو وجود، هر يك، در محدودۀ وجود ديگري، موجود نخواهد بود، پس هيچکدام بي‌نهايت نخواهد شد. بنابراين عقلاً ممكن نيست، دو موجود بي‌نهايت وجود داشته باشد.

ب) اگر كسی وجود دو خدا را فرض كند، از چند حالت خارج نيست: يا بايد هر دو بر خلقت و اداره كل نظام قادر باشند و يا بايد هر دو بر خلقت و اداره كل نظام قادر نباشند و يا يكی قادر باشد و ديگری قادر نباشد.

در فرض اول كه هر دو بر اداره كل نظام قادر باشند، وجود يكی بيهوده است و چرا يكی ديگری را از بين نمي‌برد تا خود به تنهايی خلقت و تدبير را عهده‌دار شود؛ زيرا تنها خلق‌كردن و اداره كردن كمال است.

در فرض دوم كه در دو قادر نباشند؛ يعنی از خلقت و اداره تمام هستی عاجز باشند، عجز، نقص است و موجودِ عاجزِ ناقص نمي‌تواند خالق جهان باشد.

در فرض سوم كه يكی قادر است، در واقع قبول شده است كه خالق جهان يكی است؛ چون ديگری عاجز، و عاجز، ناقص است و موجودِ عاجزِ ناقص نمي‌تواند خدا باشد.

ج) اگر دو خدا فرض شود، باز از چند حالت خارج نيست: يا بايد از تمام جهات عين هم و يا از تمام جهات ضد هم و يا از بعض جهات مثل هم و در بعض جهات ضد هم باشند.

در فرض اول لازم مي‌آيد كه خدا يكی باشد؛ چون دوتا بودن احتياج دارد كه وجه تمايزی بين آنها باشد تا دو تا بشوند. اگر گفتيم دو نفر عين هم هستند، اينها حداقل در اشغال فضا و مكان با هم متفاوت‌اند. پس نمي‌شود گفت: دو نفر از جميع جهات يكی هستند. اگر فرض كنيم از جميع جهات يكی هستند معلوم مي‌شود در خارج بيش از يكی وجود ندارد.

فرض دوم اين است كه از تمام جهات مخالف يكديگر و ضد هم باشند. بايد گفت كه دو موجود اين‌چنين نمي‌توانند آثار يكسان داشته باشند و خواه ناخواه، افعال و آثار آنها هم بايد متفاوت باشد. وانگهی آيا مي‌شود گفت: يكی علم دارد، ديگری ندارد، يا يكی قدرت دارد، ديگری ندارد. معلوم است كه اين فرض هم باطل است.

در فرض سوم كه در برخی جهات شبيه هم و در برخی ديگر متفاوت باشند، لازم مي‌آيد كه خداوند مركب از وجوه مختصه و مشترکه باشد و لازمه تركيب، احتياج است؛ زيرا مركب به اجزايش احتياج دارد. بنابراين لازم مي‌آيد كه خداوند محتاج باشد و احتياج با خدا بودن سازگار نيست. علاوه بر اين، اشكال فرض دوم هم، در اينجا مي‌آيد و او اينكه در اين فرض هم خواه ناخواه مصنوعات اينها بايد با هم فرق كند؛ در حالی كه ما در نظام خلقت، شاهد يك نوع هماهنگی و سازگاری هستيم. اين هماهنگی و سازگاری در مخلوقات جهان، گويای اين است كه يك قدرتِ عالمِ حكيمِ توانا، آنها را ايجاد كرده است و اداره مي‌كند.

د) اصلاً التزام به دو قديم، [7] مستلزم التزام به سه قديم است (چون لا محاله بايد فُرجه‌اي[8] بين آن دو از قديم باشد وگرنه يكی خواهد شد) و التزام به سه قديم، مستلزم التزام به پنج قديم است (چون فرض وجود سه قديم، اقتضا دارد كه فرجه‌ای بين آنها از قديم باشد، تا سه تا بودن صادق باشد) و التزام به پنج قديم، مستلزم التزام به 9 قديم است و همين‌طور ... تا بي‌نهايت ادامه مي‌يابد؛ در حالی كه هيچ كس به اين معنا ملتزم نشده است.

فَفی الْكافی، بابِ حدُوثِ العالَمِ وَ اِثْبات المُحَدَث، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِی حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِی أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَكَانَ مِنْ قَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) لَهُ، لا يَخْلُو قَوْلُكَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ، مِنْ أَنْ يَكُونَا قَدِيمَيْنِ قَوِيَّيْنِ أَوْ يَكُونَا ضَعِيفَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا قَوِيّاً وَ الآخَرُ ضَعِيفاً، فَإِنْ كَانَا قَوِيَّيْنِ، فَلِمَ لا يَدْفَعُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ يَتَفَرَّدُ بِالتَّدْبِيرِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّ أَحَدَهُمَا قَوِی وَ الآخَرَ ضَعِيفٌ، ثَبَتَ أَنَّهُ وَاحِدٌ، كَمَا نَقُولُ، لِلْعَجْزِ الظَّاهِرِ فِی الثَّانِي.

فَإِنْ قُلْتَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ، لَمْ يَخْلُ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُتَّفِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ، فَلَمَّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ التَّدْبِيرَ وَاحِداً وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ، دَلَّ صِحَّةُ الأَمْرِ وَ التَّدْبِيرِ وَ ائْتِلافُ الأَمْرِ، عَلَى أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِد.

ثُمَّ يَلْزَمُكَ إِنِ ادَّعَيْتَ اثْنَيْنِ، فُرْجَةٌ مَا بَيْنَهُمَا حَتَّى يَكُونَا اثْنَيْنِ، فَصَارَتِ الْفُرْجَةُ ثَالِثاً بَيْنَهُمَا قَدِيماً مَعَهُمَا، فَيَلْزَمُكَ ثَلاثَةٌ فَإِنِ ادَّعَيْتَ ثَلاثَةً، لَزِمَكَ مَا قُلْتَ فِی الاثْنَيْنِ، حَتَّى تَكُونَ بَيْنَهُمْ فُرْجَةٌ فَيَكُونُوا خَمْسَةً، ثُمَّ يَتَنَاهَى فِی الْعَدَدِ إِلَى مَا لا نِهَايَةَ لَهُ فِی الْكَثْرَة.[9]

***

2. خبر دادن خالق جهان، كسی كه خودش را خالق جهان معرفی كرده و پيامبران را همراه معجزات فرستاده است، خودش را يكتا توصيف كرده و خبر داده است كه غير از من خدايی نيست.

قرآن مي‌فرمايد: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلّا نُوحِی إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعْبُدُون؛[10] «هيچ پيامبری را پيش از تو نفرستاديم؛ مگر اينكه به او وحی كرديم، هيچ خدايی غير از من نيست، پس مرا عبادت كنيد.»

3. اگر خدای ديگری بود او هم بايد پيامبرانی بفرستد، خود را معرفی كند و آثار قدرتش را به ما نشان دهد.

اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد: «لَو كَانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ، لاَتَتكَ رُسُلَهُ وَ لَرَأَيتَ آثَارَ مُلكِهِ وَ سُلطَانِهِ وَ لَعَرَفتَ اَفعَالَهُ وَ صِفَاتهُ وَ لكِنَّهُ اِلهٌ وَاحِدٌ، كَمَا وَصَفَ نَفسَهَ؛[11] اگر برای پروردگارت شريكی بود، او هم بايد پيامبرانی بفرستد و آثار ملك و قدرتش را نشان دهد و تو افعال و صفاتش را بشناسي، ولی او خدای يگانه است، همان‌گونه كه او، خود را چنين توصيف كرده است.»

 

پی نوشت:

[1]. انبياء / 22.

[2]. بحار الانوار، ج3، ص61.

[3]. تفسير سوره حمد امام خميني)، ص176.

[4]. فضائلِ الخمسه، من الصحاح الستۀ، ج2، ص4؛ سنن، ترمذي، ج5، ص296.

[5]. مؤمنون/91.

[6]. نمل/64.

[7]. قدم: موجودی که هميشه بوده است و سابقه نيستی ندارد.

[8]. فرجه: خط فاصل و مرز بين دو شيء.

[9]. كافي، ج1، ص80. (محتوای روايت قبل از ذکر آن، بيان شد)

[10]. انبياء/25.

[11]. نهچ البلاغه، نامه 31، ص391.

منبع: کتاب پاسخ به پرسشهای اعتقادی جوانان نویسنده محمد ترسلی

کلمات کلیدی: 

نظرات

تصویر ناز گل
نویسنده ناز گل در

عالی بود

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 3 =
*****