مشورت دادن به خلیفه دوم به معنای تایید نیست!

10:01 - 1399/12/06

امیرالمومنین(علیه‌السلام) تنها توصیه می‌کند که خلیفه خود به میان سپاه نرود و در مرکز خلافت بماند و از توطئه‌های داخلی جلوگیری کند که این مطلب به هیچ وجه دال بر تایید حمله به ایران نیست.

امیرالمومنین

سیزده رجب سال‌روز میلاد مسعود امیرالمومنین علی بن ابیطالب(علیه‌السلام) است، به همین خاطر است که این روز، روز پدر نامیده شد که تجلیلی از مردان و پدران زحمت کش این سرزمین به عمل آید. در این روزها دشمن نیز تلاش خود را چند برابر می‌کند تا هجمه‌های خود علیه حضرت را بیشتر کرده و تلاش کند اذهان مخاطبان خود را منحرف کرده و نسبت به حضرت بدبین کنند.

یکی از شبهاتی که از قدیم مطرح شده و در این روزها نیز در شبکه‌های معاند بسیار مطرح می‌شود این است که می‌گویند امیرالمومنین(علیه‌السلام) موافق حمله به ایران بود و از حمله به ایران حمایت کرد، لذا در حمله به ایران شریک است و در جنایاتی که علیه ایرانیان صورت گرفت نقش داشته است، برای این سخن نیز به خطبه 146 نهج البلاغه استناد می‌کنند که عمر بن خطاب از حضرت مشورت می‌خواهد و حضرت در مقام مشورت می‌فرماید: «تو همچون محور آسيا باش، و به وسيله عرب آسيا را بگردان، و آنان را در دل آتش جنگ بيفكن و خود به جبهه جنگ مرو...». با این سخن تلاش می‌کنند ذهن جوانان را منحرف کرده و طوری به مخاطب القا کنند که حضرت مخالف ایرانیان بوده و دستور به جنگ داده و با این ترفند احساسات جوان ایرانی را تحریک کرده و از حضرت متنفر کنند و با دید یک دشمن و غاصب به حضرت بنگرد.

در رابطه با این خطبه دو نکته قابل طرح است:
نکته اول: حضرت در خطبه 146 نهج البلاغه می‌فرماید: «....وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً وَ الْعَرَبُ الْيَوْمَ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلًا فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالْإِسْلَامِ عَزِيزُونَ بِالاجْتِمَاع‏... : ما را از جانب حق وعده پيروزى است، و خداوند وفا كننده به وعده خويش است، و لشكرش را يارى مى‏‌دهد. مرتبه زمامدار در اين محور مرتبه رشته‏‌اى است كه مهره‏‌ها را جمع مى‏‌كند و به هم ارتباط مى‏‌دهد، اگر رشته بگسلد مهره‏‌ها پراكنده شده و هر يك به جايى مى‏‌رود، پس از آن هرگز همه آن‌ها جمع نشود. عرب اگر چه امروز در شمار و عدد اندك است اما با چنگ زدن به رشته اسلام بسيار، و به خاطر اتحاد، نيرومند است. پس تو همچون محور آسيا باش، و به وسيله عرب آسيا را بگردان، و آنان را در دل آتش جنگ بيفكن و خود به جبهه جنگ مرو، زيرا اگر بيرون‏ روى عرب از همه طرف پيمان با تو را بگسلند، تا جايى كه حفظ مرزهايى كه پشت سر گذاشته‌‏اى براى تو از رفتن به كارزار مهم‌‏تر شود...»
این سخن هیچ دلالتی بر تایید حمله ندارد، کجا حضرت می‌فرماید کار خوبی کردی، کجا حضرت فرموده عالی بود، این سخن نسبت به تایید یا رد اصل حمله مسکوت است، اما صحبت از ادامه جنگ است که حضرت در مقام مشورت می‌فرماید که زیادی افراد یا کمی افراد ملاک نیست، ایمان به خدا مهمتر است و خود تو نباید به میان جنگ بروی؛ اما دشمن با ترفند  خاص خودش می‌خواهد این خطبه و این جملات را دال بر تایید و خشنودی حضرت از جنگ با ایرانیان جلوه دهد که درست نیست.

نکته دوم: این مشورت بعد از رخ دادن جنگ بوده و واقعه‌ای که رخ داده و دیگر نمی‌توان مانع آن شد؛ لذا حضرت نمی‌تواند نسبت به جامعه اسلامی بی‌تفاوت باشد، نمی‌تواند کاری کند که جامعه اسلامی به شکست منجر شود، بله اصل کار اشتباهاتی داشت، اما این مطلب، به این معنا نیست که جامعه اسلامی شکست بخورد، اگر شکست بخورد وضعیت بسیار بد خواهد شود و ممکن بود اسلام از بین برود، چرا که روم نیز از طرف دیگر جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، منافقین و کفار داخلی نیز از داخل مشغول توطئه بودند، لذا احتمال از بین رفتن اسلام به طور کلی نیز می‌رفت.

نکته سوم: اگر حضرت موافق جنگ بود و این حرکت را برحق می‌دانست، چرا خود در جنگ شرکت نکرد؟ آیا می‌خواهد ثواب عظیم جنگ و جهاد در راه خدا را از دست دهد؟ یا ترسی در دل داشته که مانع شرکت شده؟ همه می‌دانند که امیرالمومنین(علیه‌السلام) از هیچ جنگی و از هیچ پهلوانی کوچک‌ترین ترسی ندارد، همچنین همه می‌دانند که ایمان امیرالمومنین(علیه‌السلام) در اوج بوده و هرگز ثواب جهاد در راه خدا را از دست نمی‌دهد. این در حالی است که عمر بن خطاب بعد از شنیدن سخنان حکیمانه حضرت، فرماندهی لشکر را به ایشان پیشنهاد می‌کند و اصرار دارد که حضرت فرمانده سپاه شود، اما حضرت امتناع کرده و نمی‌پذیرد.[1]
لذا سوال مهمی که مطرح است، این است که چرا حضرت در این جنگ شرکت نکرد و فرماندهی آن را بر عهده نگرفت و خانه نشین شد، خود این مطلب بهترین دلیل بر مخالفت حضرت با جنگ بوده است. خود حضرت درباره جهاد در خطبه 27 نهج البلاغه می‌فرماید: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ» وقتی حضرت جهاد را دری از بهشت می‌خواند، چگونه است که خودش در جهاد شرکت نکند؟

نکته چهارم: حضرت حدود 5 سال خلافت را به دست گرفت و در طول این مدت 3 جنگ بزرگ را برای او به وجود آورده و حضرت مجبور به جنگ داخلی شد، اما در این مدت خود حضرت هرگز به ایران حمله نکرد و هرگز لشگری به سمت ایران گسیل نداشت، در حالی‌که هنوز قسمت‌های زیادی از ایران تسلیم نشده و هم‌چنان مقاومت می‌کردند که نشان از این دارد که حضرت مخالف جنگ با ایرانیان بوده است.[2]

_________________________________
پی‌نوشت
[1]. برای مطالعه بیشتر به این مطلب مراجعه کنید.
[2]. همان

امیرالمومنین(علیه‌السلام) تنها توصیه می‌کند که خلیفه خود به میان سپاه نرود و در مرکز خلافت بماند و از توطئه‌های داخلی جلوگیری کند که این مطلب به هیچ وجه دال بر تایید حمله به ایران نیست. اگر حضرت موافق جنگ بود و این حرکت را برحق می‌دانست، چرا خود در جنگ شرکت نکرد؟ در حالی که عمر بن خطاب بعد از شنیدن سخنان حکیمانه حضرت، فرماندهی لشکر را به ایشان پیشنهاد کرد و اصرار کرد که حضرت فرمانده سپاه شود، اما حضرت امتناع کرده و نمی‌پذیرد.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 12 =
*****