قصه امام رضا و آهو داستان امام رضا برای کودکان قصه امام حسین داستان امام رضا و آهو برای کودکان داستان کودکانه امام رضا و گنجشک
نمایشنامه امام رضا علیهالسلام و گنجشک
(بکگراند: فیلم حرم امام رضا علیهالسلام باشه و ترجیحاً از جایی که کودکان و نوجوانان دارن سرود میخونن همراه یه صوت خیلی ملایم سرود امام رضا)
عمو: سلام فسقلی خوبی؟ خدا رو شکر انگار خیلی خوشحالی؟
ف: سلام بروی ماهتون به چشمهای سیاهتون
ع: بهبه الحمدالله خیلی حالت خوبه.
ف: گل خندان خه نخندد چه کند؟ بله عمو آخه اومدیم زیارت امام رضای مهربون
ع: آفرین سلام بچهها خوبید؟ راستی ما اومدیم زیارت امام مهربانمون امام رضای عزیز علیهالسلام و از طرف همه شما حضرت را زیارت میکنیم و سلام شمارا به امام مهربونمون میر سونیم و دعاگوی همه شما هستیم انشالله
ف: عمو ۱سؤال
ع: بفرمائید چه سؤالی؟
ف: دیدم اینجا از همه جای دنیا اومدن و هر خدوم یه زبانی دارن
هندی عربی ترخی (ترکی) فارسی چینی و خیلی زبونهای دیگه
مگه امام رضا علیهالسلام چند تا زبون بلدن؟
حداقل به زائرها بگید حرفهاشونو بدن به یه نفر ترجمه خنه به فارسی و بعد به امام رضا علیهالسلام بگن تا امام رضا اذیت نشن
ع: آفرین به فسقلی و سؤال خوبش
اجازه میدی فسقلی با یه سؤال و یه قصه جوابتو بدم
ف: بله آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته
ع: اما اول سؤال، فسقلی جون کسیو میشناسی ک زبون حیواناتو بفهمه؟
ف: نه
ع: پس قصمونو خوب گوش بده تا یاد بگیری
ف: به به چه قصهای بشود امروز
ع: یکی از دوستان امام رضا علیهالسلام اسمش سلیمانه، یه روز خدمت امام رضا علیهالسلام در باغ نشسته بود.
یکدفعه یک گنجشک بالبال زنان آمد مقابل حضرت. همینطور بلندبلند داد میزد : جیییییک جییییییک. وهی از اینطرف به اون طرف میپرید. معلوم بود خیلی نگرانه.
امام به سلیمان فرمود: «میدوند این گنجشک چی میگه؟»
سلیمان گفت: «نه».
حضرت فرمودند : این گنجشک میگه: یه مار اومده و میخواد جوجه هامو بخوره .
امام علیهالسلام فرمودند: بلند شو این عصا را بردار و برو و آن مار را بکش،
من هم فوری کفشهامو پوشیدم. عصا را برداشتم. رفتم و رفتم. مار سیاهی را دید که از دیوار بالا میرفت. زبانش را تکان میداد.
فیششش! فیششش! فیششش!
جوجهها فریاد میزدند: جیییک جیییییک . دو گنجشکم بالای سر مار میچرخیدند. نزدیک میشدند و تلاش میکردند به مار نوک بزنند.
سلیمان فوری نزدیک شد. چوب را بالا برد و محکم به سر مار زد. (پخش صدای بوف و مثل آن) مار افتاد. دور خود حلقه زد. میخواست فرار کند که او با چند ضربه محکم مار را کشت.
سلیمان مار را با نوک چوب، کناری انداخت. برگشت و خدمت امام نشست. دو گنجشک آمدند. چند بار جیکجیک کردند و رفتند.
ف: آهان اومدن از حضرت تشخر خردن
ع: بله، آآآ آفرین! حالا کسی که خدا زبان حیواناتو یادش داده زبان آدمها رو یادش نداده؟
ف: آفرین صد آفرین عموی خوب و نازنین
ع: اتفاقاً امام رضا علیهالسلام تو زمانشون دانشمندان زیادی از سراسر جهان اومده بودن تا از امام رضا سؤالهای سختشونو بپرسن و حضرت با هر کدومشون به زبان خودشون صحبت فرمودن با هندی و رومی و ترک و ایرانی و آفریقایی و.... حالا اگه گفتی کدوم پیامبر بوده ک با پرندهها و حیووونا صحبت میکرده؟
ف: امام رضای مهربون
ع: امام رضا امامن نه پیامبر، توی اسم اون پیامبر حرف (س) داره
ف: حضرت موسی
ع: نه
ف: حضرت عیسی
ع: ببین...
ف: (میپره وسط حرف عمو و میگه) فسقلی هه هه هه
ع: لا اله الا الله
ف: شوخی کردم، یه راهنمایی دیگه میفرمایید
ع: حضرت سُلِی؟
ف: آهان راس میگین حضرت سلیمان ک کارتون و فیلمشم دیدیم خیلی عالی
ع: بله یکی از معجزهها و نشانههای راستگویی پیامبران و امامان همینه که با حیوانات صحبت میکنن و حرف اونارا هم میفهمن و حیواناتم به فرمانشونن.
حالا بریم همراه کبوترها و زائران به امام مهربان که حتی به داد گنجشکها هم میرسن سلام بدیم و صحبت کنیم
ف: بق بقو بق بق بقو
ع: عه! کبوتر اومد اینجا
ف: هه هه هه نه عمو من به زبان کبوترا گفتم: امام رضا دوست دارم
ع: ای ناقلا
عمو و فسقلی باهم میگن:
سلام آقا...
ف: به به بچهها اومدن دارن سرود میخونن میشه ما هم باهاشون بخونیم
رضا رضا...
(پخش سرود نوجوانان برای امام رضا در حرم امام رضا مثل رضا رضا یا ...)