این فیلم دارای چند لایه پیدا و پنهان است که متاسفانه نگارنده در هیچ نقدی اشارهای به آن نیافته است و آن تقابل و درک تفاوت بین عرفان عملی و نظری است.
فیلم سینمایی طلا و مس که نوشته حامد محمدی است و کارگردانی آن را همایون اسعدیان بر عهده داشته، اثر ارزشمندی است که از جهان زیست مولف آن نشات میگیرد. جهان زیستی که به نویسنده اثر این درک و شناخت و حتی باز شناخت طلا از مس را داده است.
این فیلم دارای چند لایه پیدا و پنهان است که متاسفانه نگارنده در هیچ نقدی اشارهای به آن نیافته است و آن تقابل و درک تفاوت بین عرفان عملی و نظری است. در ابتدای امر، آشنایی با این جهان عرفانی و برخی خیابانها و کوچه پس کوچههایش و بعد از آن، باز شناختی که بتواند فرق طلا از مس را نشان دهد نیاز به شناخت عمیق دارد. نویسنده همانگونه که در نامگذاری اثر پیدا است این مهم را درک کرده است.
در مقام داستان پردازی نیز نماینده این دو جریان فکری عرفانی را درون یک خانواده قرار داده، به این نحو که زهرا سادات نماینده عرفان عملی بوده و سید رضا در پی عرفان نظری است. سید رضا در پی رسیدن به آن عرفان تا تهران سفر کرده و به کلاس درس می رود، ولی زهرا سادات درون خانه و تنها با عمل کردن به وظایف خود و کمک و احترام به سادات، به استادی دارای مراتب انسان سازی تبدیل شده است. زهرا ساداتی که با بچه پروری و خانه داری و بافت فرش به اقتصاد خانواده کمک میکند.
مریض شدن او باعث ایجاد نوساناتی درون زندگی خانوادگی میشود و این نوسانات باعث ایجاد بازشناختی از زهرا سادات در سید رضا می شود. شناخت وجوه مختلف شخصیتی او و تلاش برای درمان بیماری سخت زهرا سادات راهی است که خداوند بر خلاف میل سید رضا برای او مهیا کرده است و او را به جایی می کشاند که خاطرخواه خداوند میشود، همان عرفان عملی.
قبل از بیماری زهرا سادات همه چیز منظم است و سید رضا در کتابفروشی در پی عرفان نظری میگردد و وقتی از فروشنده آدرس کتابی را می خواهد، فروشنده با حالتی تمسخر آمیز می گوید "آن بالاها را بگرد، جای این کتابها اون بالاست" ولی این حرف از دهان بازیگر و نویسنده بزرگ تر نیست. حال با بیماری زهرا سادات و برای به دست آوردن مخارج درمان او، سید رضا مجبور است به کارهای خانه بپردازد، از بچهها نگه داری کند و فرش ببافد. دیگر خبری از کلاسهای اخلاق نیست، او فقط تحت نظر خداوندی که مربی است و بهترین ها را برای او می خواهد زندگی میکند. سید رضا در پی اخلاق و عرفان نظری به تهران آمده ولی خداوند بهتر از آن را برایش مهیا کرده است. فرش بافتن شبانهروزی همراه با تلاش مذبوحانه برای همان اخلاق نظری، بچه داری، شستن لباسها، غذا درست کردن و از این دست کارها، همه مشقهای عرفان عملی است و تنها از یک عاشق بر می آید. برای پیشرفت در این عرفان باید مثل استاد دست را بریده ، نمک بر زخمها بپاشد، تا صبح شب زنده داری کند و فرش را گره به گره ببافد.
زهرا سادات در بیمارستان نیز شاگرد داشته و حتی زندگی پرستار خود را نیز با نگاه و منش خود تحت تاثیر قرار می دهد و او را از طلاق منصرف می کند. پرستار برای اینکه از واقعی بودن آموزهها و حرف های زهرا سادات اطمینان داشته باشد قبل از رفتن به دادگاه به خانه او رفته و سعی می کند علت شیرینی نگاه او را دریابد و بعد از دیدن ساده بودن زندگی زهرا سادات با تکرار آموزه او که "خوشبختی یعنی دیدن چیزهای کوچک " از تصمیمش برای عدم طلاق گرفتن اطمینان پیدا میکند.
در کل، این فیلم سینمایی نگاهی ژرفتر از زندگی ساده سید رضا و مریضی زهرا سادات به جهان هستی دارد. شاید فهمیدن این مسئله که چنین نگرشی از خودآگاه یا نا خودآگاه نشات می گیرد سخت باشد، ولی چیزی که کاملا مشخص بوده، زیست این موضوعات توسط نویسنده است. در پایان امید است که از این دست فیلم ها بیش از پیش ساخته شوند.
فیلم سینمایی طلا و مس که نوشته حامد محمدی است و کارگردانی آن را همایون اسعدیان بر عهده داشته، اثر ارزشمندی است که از جهان زیست مولف آن نشات میگیرد. جهان زیستی که به نویسنده اثر این درک و شناخت و حتی باز شناخت طلا از مس را داده است.