مثلث وابستگی یک دختر!

22:42 - 1392/09/13
رهروان ولایت ـ ايشان در این یک‌سال موهایش سفید شده و من هم نه درس می‌فهمم نه از لحاظ روحی حالم خوبه! همیشه استرس دارم که نکند والدينم بفهمند من ارتباط مخفيانه داشتم...
دسته گل عروس

سلام.
من دختری ۲۱ساله هستم. سال گذشته  در مراسمي پسر همكار پدرم، مرا ديدند، يك ماه بعد این ديدار، ايشان آمدند دانشگاه. تا بامن جهت آشنايي بيشتر حرف بزنند.من  گفتم خانواده‌ام باید در جریان باشند و ايميلم را در اختيار ايشان گذاشتم. او هم گفت من قصدم ازدواج می باشد و می‌خواهم باهم چند باری صحبت کنیم تا شما را بشناسم .
خانواده من هم موافقت كردند اینترتی صحبت کنیم. در ماه محرم خانوادم گفتند که دیگر صحبت نکنید. اما من ادامه دادم. کاملا اعتقادات و اخلاقش را پسندیده بودم. بعد محرم طي تماسی خواستند براي خواستگاري اقدام كنند. اما پدرم قبول نکرد و گفت: قصد عروس کردن دخترش را ندارد. چند ماه بعد دوباره پدر وی در خواست كردند که خواستگاری بیایند. اما بازهم پدرم مخالفت كرد. الان یکسال از این شرایط می‌گذرد.مي‌ترسم باز هم خانواده مخالفت كنند. خانواده ايشان هم  گفتند ما چند بار خواستگاری کردیم و اگر بازهم با مخالفت پدرتان مواجه شويم دیگر اقدام به خواستگاری نخواهيم كرد.اين آقا خدا را شکر لیسانس شان را گرفته‌اند ، و در امتحان  ارشد هم   قبول شده و از سربازی‌اش شش ماه باقی مانده اما کار ندارد، البته خیلی جا ها رفته و خودش را به اب و اتش میزند تا کار پیدا کند.
حالا سوال من این است من بایدچه کار کنم دوباره رضايت خانواده‌ام را به دست بياورم؟ از طرفی خیلی از این بابت نگرانم که خانواده پسرمی‌دانند که من پسرشان را دوست دارم و جوابم مثبت می‌باشد .حتی گاهی پدرشان برای من پيامك می‌زنند مثلا به دليل اينكه پسرشان شیفت سربازی هست نمی‌تواند تماس بگيرد و نگران نباش. می‌ترسم وقتی خواستگاری آمدند چیزی بگویند که به خانواده‌ام بر بخورد.خودم می‌دانم با ارتباط تلفنی که داشتم جلو خانواده پسر خیلی خودم را کوچک کردم .می‌ترسم بعداً در زندگی  درد سر ساز شود. شدیداً به ايشان نیاز جسمی و روحی پیدا کردم .خیلی حس تنهایی می‌کنم .می‌ترسم پدرم باز بهانه بيكاري ايشان را بگیرند و نگذارند خواستگاری بیایند.
هردو از این وضعیت خسته شديم. ايشان در این یک‌سال موهایش سفید شده و من هم نه درس می‌فهمم نه از لحاظ روحی حالم خوبه! همیشه استرس دارم که نکند والدينم بفهمند من ارتباط مخفيانه داشتم، خانواده‌ام مرا محکوم می‌کنند که محکم نیستم. هر چقدر به آنها مي‌گویم نمی‌توانم و وابسته شدم و دوستش دارم، نمی‌فهمند و الان هم فکر می‌کنند ارتباطي وجود ندارد. گاهی اینقدرافسرده می‌شوم که خانواده مرا بیرون مي‌برند و برایم چیزی می‌خرند تا حالم خوب شود . اما من کم‌کم ناامید می‌شوم، حتی چند روز پیش من که اینقدر به دعا اعتقاد دارم با خودم گفتم دیگر دست از دعا می‌کشم! اما زود پشیمان شدم .از اين وضع خسته شدم،کمک کنید. نگرانم كه  خانواده آنها آبرویم را جلو خانواده‌ام ببرند. میترسم وصلت صورت نگیرد ...

پاسخ:
سلام علیکم
متاسفانه شما گرفتار مشکلی شدید که خیلی از دختر حانم‌ها به دلیل ندانم کاری و بدون توجه به آینده دچارش می‌شوند. اما در این ماجرا تنها شما مقصر نیستید بلکه والدین شما هم مقصرند و اگر قصد عروس کردن دخترشان را نداشتند نباید اجازه می‌دادند که شما با وی صحبت کنید. و خواستگارتان هم به نوعی مقصر می باشد چون برای ازدواج ارتباط لازم نیست و تحت شرایط کنترل شده می‌توان همدیگر را شناخت لذا هم خودت و پسر،و هم والدین‌تان کوتاهی کرده‌اید.
اما سوالی که در مورد جلب رضایت خانواده فرمودید عرض می کنم که اگر مخالفت آنها منطقی است به حرفشان گوش دهید و اگر هم لازم شد به مشاور ارجاعشان دهید اگر هم منطقی نیست از راه‌های راضی کردن خانواده که در این لینک به تفصیل بررسی شده است استفاده کنید. همچنین اگر با پدرتان راحت هستید به وی بگویید که اگر رضایت به ازدواج ندهد با هیچ‌کس دیگر ازدواج نخواهید کرد.
در مورد اینکه فرمودید ممکن است در آینده این موضوع باعث سر افکندگی‌تان شود، عرض کنم که بله، این احتمال هست و شما نباید بدون هماهنگی و موافقت والدین از طرف خودتان جواب مثبت دهید و موافقت خانواده پسر مجوز این مسئله نمی‌شود چون متاسفانه بعضی از خانواده‌ها از اینکه پسرشان با دختری ارتباط داشته باشد افتخار می‌کنند و هیچ وقت جلو وی را نمی‌گیرند و چه بسا شخصی مثل پدر خواستگار شما از این کار حمایت هم بکند، این در حالی است که اولا ارتباطات معمول بین دختر و پسر نامحرم غالبا حرام می‌باشد، ثانیا در صورت عدم ازدواج تبعات منفی فراوانی برای شما به دنبال خواهد داشت.
در مورد مطرح کردن مسئله ارتباط‌تان توسط خانواده پسر عرض کنم که شما می‌توانید به پسر بگویید که خانواده‌اش در این زمینه صحبت نکنند چون در آن صورت ممکن است پدرتان اصلا راضی به ازدواج نشود.
خلاصه پاسخ اینکه اولا: سعی کنید رضایت خانواده را جلب کنید، ثانیا: تازمانی که رضایت خانواده را جلب نکرده‌اید به ارتباط خود پایان دهید ثالثا: شما دختر هستید و مطلوب، طوری رفتار نکنید که جای طالب و مطلوب عوض شود بهتر است طلب از سوی خانواده پسر باشد نه از سوی شما.
موفق باشید

 

نظرات

تصویر هما
نویسنده هما در

اصل رضایت پدردختر است ...سعیتون رو در جهت رضایت پدرتون به کار ببندید.

تصویر سردرگمی
نویسنده سردرگمی در

سلام.من هم 21 سالم هست.و حدود 3 سالی می شه که پسر داییم که هم سن خودم هست به من ابراز علاقه کرده.حدود 2 سال با هم رابطه داشته داشتیم ولی اکثر مواقع دعوا بود واسه همین نمیشه گفت رابطه.خانواده هام در جریان علاقه ما بودند تا اینکه رفت سربازی و دیگه با هم رابطه ایی نداشتیم.(رابطه در حد تلفن و گاهی بیرون رفتن اونم انگشت شمار بود).الان 3 ماه اومده و حدود 2 ماه پیش از من باز خواستگاری کرد و خانواده هام در جریان هستند.ولی خانواده من شدیدا مخالف هستند فقط به خاطر اینکه مامانش اسمش تو فامیل بد رفته.خودشم فعلا دانشجو و کاری نداره.اخیرا خواستگار خیلی واسم میاد و فورا هر خواستگاری میاد به هیچ ذلیلی میگم نه چون احساس می کنم واقعا دوستش دارم.ولی از حودو 2 ماه پیش تا حالا دیگه پسر داییم بهم زنگ نزد چون خطمو عوض کردم و حتی خانوادشم دیگه چیزی نگفتن.لطفا راهنمایی ام کنین با آینده ام چی کار کنم؟خیلی سر گمم

تصویر بهروزجعفري
نویسنده بهروزجعفري در

باسلام
من پسري جوان هستم كه چندي است بايك دختري اشناشدم اين دخترايراني نيست ولي خيلي دين دار ومذهبي است-دين وايمانش بسياربالاست نميدانم چكاركنم اياميشودباايشان ازدواج كنم؟ايشان خارج ازكشورهستندوترس من هزينه هاي بعدازدواجه-من بيكارم ودرامدندارم وضعيت مالي هم خوب نيست اما دخترموردنظربسيار باعقيده وباحجاب وپوشش كامل وعقايدواقعاعالي داردكه دراين اطراف من نديدم اماترس من مشكل مالي است؟چون طرف مقابل ومن هردوازنظرمالي ضعيف هستيم؟اين ازدواج اصولي است؟

تصویر phd
نویسنده phd در

شما در ابتدا باید بفرمایید که دینو مذهب آن خانم چگونه است و در دینداری پایدار است یا ممکن است در آینده از دین برگردد؟
که اگر دین و مذهبش با شما یکی است همانجا تیر اسلام را در سرزمین کفر بکوب

تصویر Arad
نویسنده Arad در

سلام

من و آراد نزدیک دو سال با هم تلفنی حرف میزنیم مذهبمون یکی نیس ولی من حاضرم بخاطر هم مذهب اون شم برام ازین لحاظ مشکلی نیس ما از طریق آبجیش با هم آشنا شدیم خیلی همو دوست دارم خیلی خوب باهم کنار میایم درسته فرهنگ و مذهبمون یکی نیس ولی خیلی بیشتر ازونایی ک یکی هس همو درک میکنیم من ی بار مهمونی رفتم خونشون تا بتونه راحت ب خونوادش بگه من ی استان دیگه ام اون ی استان دیگ 

الان فهمیدم ک مامانش ب دلیل وابستگی زیاد بهش ب شدت مخالف خیلی احساسی برخورد میکنه اصن نمیذاره ما رابطمون رو توضیح بدیم در ضمن خبر نداره ما دوسال رابطه داریم 

من نمیدونیم چطور مامانشو راضی کنیم لطفا کمک کنید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 10 =
*****